عکاسی حرفهای
گفتگو با شایان خلیل بیگی
متن گفتگو مصطفی عرفانی با شایان خلیل بیگی
مصطفی عرفانی: شایان خلیلبیگی! خوش اومدی به ویدیوکست در باب عکاسی.
شایان خلیل بیگی: خیلی ممنون. مرسی. خیلی خوشحالم از اینکه دعوتم کردین؛ و انشاءاللّه که یه گپ و گفت خوبی رو باهم داشته باشیم.
مصطفی عرفانی: ممنون از اینکه اومدی. امروز میخوایم در مورد این صحبت کنیم که شخصی را تصور کنیم که دورههای عکاسی مقدماتی رو رفته و در ابتدای کار عکاسی هست؛ و اینکه خب چه فیلدی رو انتخاب کنه و از کجا شروع به فعالیت توی حوزهٔ عکاسی بکنه، یکی از موضوعاتی هستش که حتی برای خود من هم هنوز جای سؤال هستش؛ برای شروع عکاسی از کجا شروع بکنیم؟
شایان خلیل بیگی: من یه سلامی هم میکنم به همهٔ بینندههای برنامه یا شنوندهها؛ فرقی نمیکنه. چیزی که هست، اینکه… حالا من یه مرحله هم برگردم قبلتر، برای درواقع کسایی که میگی حالا عکاسی مقدماتی رو گذروندن. این خیلی مهمه که عکاسی مقدماتی رو هم چه شکلی گذروندی؛ یعنی تأثیری که داره زمانیکه اصلاً میایم سراغ عکاسی و زمانیکه میخوایم عکاسی مقدماتی بگذونیم که طبیعتاً خب اولش برای همه شاید یکسانه؛ مثل اون سال اول دبیرستان میمونه که حالا چه هنرستان باشی، چه دبیرستان، یهسری درسها بِیسه دیگه؟ یه چهارچوبی رو میریم جلو، مبانی رو یاد میگیریم و غیره. خود همین گذروندن عکاسی مقدماتی، شروعیه برای همون گرایشها یا انتخاب درواقع این شغل یا این حرفه برای یک آیندهای. کسانی که میان عکاسی مقدماتی رو میگذرونن، طبیعتاً توی عکاسی مقدماتیشون باید آشنا شده باشن با یکسری گرایشها؛ چون ببین یک توضیحات مبانی وجود داره که تمامی هنرمندها، فرقی نمیکنه چه گرایشی، یکسری مبانی رو یاد میگیرن. خب؟ و بعد از اون به نظر من هنوز مقدماتی که ما بیایم گرایشها رو هم به بچهها توضیح بدیم؛ یعنی من خودم همیشه سعی میکنم که توی کلاسها زمانی که مبانی رو کار میکنیم، زمانیکه خیالم راحت میشه از اینکه بچهها کار با دوربین یاد گرفتن، شاتر، دیاف، ایزو، شناختن؛ مبانی هنرهای تجسمی رو یاد گرفتن؛ کادر، قاب، و هر چیز دیگهای، البته که اینها هیچوقت یادگیریش تموم نمیشه. همهٔ ماها و تمام آرتیستهای دنیا هر موقع پروژهای انجام میدن، هر موقع کاری میکنن، مدام درحال یادگیرین. ولی زمانیکه خیالم راحت میشه که حداقل یکسری بچهها میدونن نقطه چیه، خط چیه، سطح چیه، بافت چیه، ریتم چیه، کادربندی چیه، یکسوم چیه، قانونهای مختلف چیه، و بعدش میریم سراغ کار با درواقع دوربین عکاسی، خیالم راحت میشه که آقا این ابزاری که تو دست…. خب ما تو عصر دیجیتالیم. بچهها الان دیگه معمولاً نمیرن عکاسی آنالوگ یاد بگیرن، که این خودش خیلی بده. من خودم یادمه که دو سال هنرستان عکاسی آنالوگ کردم و خیلی خیلی از چیزهایی که شاید استادها بارها توضیح میدادن رو، ماها متوجهش خیلی نمیشدیم تا زمانیکه لمسش کردیم؛ زمانیکه تجربهش کردیم. من زمانی کنتراست رو مفهومش رو فهمیدم که رفتم عکس سیاه و سفید درواقع چاپ کردم تو تاریکخونه. خاکستری، سیاه، سفید، نمیدونم هر اقدام دیگهای رو، تا وقتی لمسش نکنی، متوجه نمیشی. اولین پیشنهادم اینه که درسته ما تو عصر دیجیتالیم ولی تمامی عکاسهای دنیا باید آنالوگ رو کار بکنن؛ چون اصلاً میدونی یکسری مفاهیم حذف میشه زمانی که شما یهراست میری سراغ دیجیتال؛ چون خب دوربینها اینهمه امکانات دارن؛ مثل یه داستان نورسنج؛ مثل یه عکسی که شما میگیری، میندازی تو کامپیوتر ادیتش میکنی؛ خب؟! ولی این رو زمانیکه میری توی تاریکخونه لمسش میکنی. وقتی نورسنجی دستی انجام میدی، وقتی نورسنجی رو چشمی انجام میدی و نگاتیوت رو چاپ… درواقع ظاهر میکنی، میری عکست رو چاپ بکنی، تازه میفهمی که اِ! نور اینجا چی بود، من چی گرفتم! و، و… ولی خب این امکانات تو دوربینهای دیجیتال هست؛ شاید سرعت حرفهایتر شدن یا سرعت توی بازار کار رفتن، خیلی بیشتر شده، که این خودش خیلی خطرناکه. بچههایی که مبانی رو تحت این شرایطی که گفتم، میگذرونن، باید بدونن که با چه دنیایی مواجهان؛ و دقیقاً مشکل اینجاست دیگه! یعنی ما زمانیکه میگیم خب هرکسی بهعنوان یه علاقه… اولاً همهٔ آدمهای دنیا میتونن عکاسی بکنن با این چیزی که وجود داره از موبایلها و فلان، همه عکاسی میکنن؛ حالا چه یه موقع عکاسی برای خونوادشون میکنن، چه حالا میرن یاد بگیرن، برن بهعنوان یک شغل و یک حرفه انتخابش بکنن. زمانیکه این مبانی، یا اون شاید اون چیزهای اولیه رو توی هنر یا توی هنر عکاسی یاد میگیرن، میرن جلو، ما بحث گرایشها رو داریم. من شخصاً نظرم رو میگم، ما به دو دستهٔ کلی تقسیم میکنیم، میگیم آقا یا عکاسها میرن سراغ آرت؛ یعنی میرن سراغ هنر عکاسی که یک وجهی داره برای خودش، یه گرایشی داره، یه آیندهای داره، یکسری شغلها داره، و، و، و… و یکسری میرن سراغ تبلیغات توی عکاسی که اون هم برای خودش یه گرایشی داره، اون هم برای خودش یک دنیایی داره و غیره. شناخت این راهها خیلی مهمه. من معمولاً پیشنهادم به بچهها، خوندن و تحقیق کردنه. خب اولاً که خیلی متفاوته اینکه کجا عکاسی میکنی؛ تو چه مملکتی؟ با چه فرهنگی؟ با چه بازاری؟ و، و، و همهٔ اینها. مثلاً یکسری از درواقع گرایشها، شاید توی ایران خیلی درواقع مخاطب نداشته باشه؛ ولی مثلاً شاید توی خارج از کشور، بله؛ خیلی مخاطب داره. همهٔ اینها با تحقیق درواقع میتونه راه درستی رو حالا هنرجو یا کسی که علاقهمنده انتخاب بکنه. تا اون تحقیق وجود نداشته باشه، عملاً نمیشه گرایشی رو انتخاب کرد؛ بهخاطر اینکه شما وقتی اون مبانی رو گذروندی، اون اطلاعات و علوم اولیه رو گذروندی، فقط با تحقیق کردنه که میتونی بفهمی بازار کار این گرایش چیه؛ بازار کار اون گرایش چیه. و سعی من همیشه توی کلاسها برای هنرجوها و بچهها اینه که چشمتون رو باز بکنین، علاقهتون رو پیدا بکنین. درصورتیکه من سعی میکنم وقتی بچهها کار میارن نشون میدن، علاقهها رو بفهمم و بهشون پیشنهاد بدم؛ آقا برو… مثلاً شما برو سراغ عکاسی تبلیغات تحقیق کن. برو شما راجعبه عکاسی کانسپچوال آرت تحقیق کن. برو مثلاً سراغ مستند تو. این تحقیقه، فکر میکنم مسئلهٔ اصلی برای بچهها؛ اینکه بتونن درست تحقیق بکنن؛ بازار کار رو در نظر بگیرن. کسانی که میرن سراغ عکاسی هنری، خیلی باید تاریخ هنر بخونن؛ خیلی زیاد؛ بهخاطر اینکه ما خب گرایشهای مختلفی داریم. ما توی عکاسی هنری خیلی چیزها… ما میتونیم بریم سراغ مستند؛ میتونیم بریم سراغ عکاسی مفهومی؛ بریم سراغ عکاسی مثلاً لند اسکیپ؛ بریم سراغ عکاسی ژورنال… ژورنالیستی؛ و، و، و، خیلی چیزهای دیگه. از اونور توی تبلیغات هم همینطور؛ یه عکاسی میتونه بره عکاس برندهای مختلف بشه. عکاسی، میتونه بره عکاس محصول بشه. عکاسی میتونه بره عکاس مثلاً محصول بشه. یه عکاسی میتونه بره سراغ مواد غذایی؛ و همهٔ اینها زمانیکه میایم صحبت حرفهایشدن توش میکنیم، زمانیکه صحبت یک شغل میکنیم، یک بازار کار حرفهای میکنیم، این خیلی اهمیت پیدا میکنه که این بچهها چهقدر چشمشون بازه رو به آیندهٔ اون گرایشی که انتخاب میکنن. به نظرم هیچ چیزی مثل تحقیق نمیتونه این بچهها رو هدایت بکنه؛ چون بالأخره مدرسین مختلف هر کدومشون توی یه حوزهای قدرت دارن؛ و شاید من نتونم خیلی یک هنرجویی رو چون مثلاً تبلیغات کار میکنم، نتونم کسی رو خیلی سوق بدم سمت مستند؛ طبیعتاً میارم توی فیلد کاری خودم. و یکی از مشکلاتی که شاید مدرسین ما دارن، همینه؛ اینکه یا یه یکی مثل خودم رو بسازم، یا یکی مثل خودم رو نسازم. خب؟ و من خودم شخصاً همیشه سعی میکنم که مسیرها را باز کنم، بگم که آقا کسی که میره سراغ مستند، میتونه این آینده رو داشته باشه؛ کسی که انتخاب میکنه بره سراغ تبلیغات میتونه این آینده رو داشته باشه. و این خیلی مهمه؛ این شاید پلهٔ اوله بابت اینکه کسی بتونه انتخاب بکنه گرایشش رو؛ و شاید اصلیترین چیزه.
مصطفی عرفانی: حالا من خودم میگم که آقا تو دورانی که ما الان داریم زندگی میکنیم، کسب درآمد یکی از عوامل و فاکتورهای مهم هستش. حالا کسی که داره تفریح عکاسی میکنه، میگی خب تکلیفش معلومه؛ حالا امروز شاید عکاسی کنه، شاید فردا عکاس نکنه. ولی خب کسی که داره بهعنوان یه حرفه و بهعنوان یک شغل داره این کار رو انجام میده، بازهٔ رسیدن به درآمد واسش مهمه. ببین مثلاً شما وقتی عکاسی تبلیغاتی میکنی یا صنعتی داری میکنی، فرایند رسیدن به درآمدت زودتر هستش. حالا مثلاً ما عکاسی مراسم هم داریم که خب فیلد خیلی خوبیه؛ تخصص خودش رو داره؛ اصلاً ما نمیخوایم بگیم که این حرفه… این گرایش خیلی تخصصیتره، این یکی نه؛ غیرتخصصی. همهٔ گرایشها تخصص خودشون رو دارن. حالا واسه کسی که داره وارد میشه توی این حرفه، اون بازار کار مهمه. خب؟ حالا ما همین الان که داریم بدون تحقیق… من حداقل. …داریم با هم صحبت میکنیم، من احساس میکنم یهسری گرایشها هستن که زودتر به درآمد میرسن؛ یهسری گرایشها هستن که دیرتر به درآمد میرسن. اینکه یک عکاس چه گرایشی رو توی بازار کار… در مورد ایران هم بخواهیم حساب کنیم، اینکه چه بازار کارهایی رو بهتره که واقعگرایانه واسهٔ حرفه عکاسی ما انتخاب کنیم؟
شایان خلیل بیگی: ببین مصطفی! من یه مقدار رو همین داستان باگ دارم. خیلی از هنرجوها و بچهها هستن که زمانیکه میان سراغ عکاسی، میگن ما چیکار کنیم پول دربیاد؟ این اشتباهترین فکره؛ این اشتباهترینه واقعاً. عین این میمونه که بگی مثلاً توی مهندسی چه گرایشی زودتر به درآمد میرسه؛ چه گرایشی دیرتر؟ فرقی نمیکنه تو هر شغلی. من میگم این باید اول بیاد کنار؛ بهخاطر اینکه این تفکر اصلاً مانع از این میشه که خیلی از بچهها بتونن راه خودشون رو انتخاب کنن؛ راه پول درآوردن انتخاب میکنن؛ و این غلطه. من میگم یه کسی که توی هر گرایشی از عکاسی حرفهای بشه، درآمد داره. صحبتمون، صحبت کار حرفهای. اوکی؟ من میشناسم عکاس پرترهای که خب در ایران خیلی شاید کمتر به درآمد میرسه و، و، و هزارتا مشکل دیگه، از یه عکاس تبلیغاتی بیشتر درآمد داره؛ و عکاسی رو که میشناسم که توی حوزهٔ مثلاً عکاسی مواد غذایی، خیلی بیشتر از عکاسهای تبلیغات و یا مثلاً عکاسهای مستند و غیره، و غیره، بیشتر درآمد داره. من همهٔ اینها رو دیدم؛ پس میگم که فرقی نمیکنه چه گرایشی، مهم اینجا حرفهای شدنهس. مهم اینجا اینه که اون مسیر رو درست طی بکنی؛ مطمئناً به درآمد میرسی. مطمئناً. ولی قبول دارم توی ایران شاید، یکسری از گرایشها شاید تو رو دیرتر و سختتر به درآمد برسونه؛ یکسری گرایشها زودتر. مثلاً الان همه تبلیغات، همه ودینگفوتوگرافی. اوکی؟ عکاسی عروس دوماده. خیلی خوبه. نمیدونم درآمد داره؛ میلیونی. عکاسی تبلیغاتی فلانی فریم اینقدر میگیره. فلان. خب طبیعتاً تبلیغات زودتر شاید به درآمد برسی برای اینکه تقاضاش هم بیشتره. یکسری از گرایشها تقاضاش کمتره. یکسری از گرایشها… میگم دقیقاً اون تحقیق بازارهس دیگه که اولش باهم صحبت کردیم. اینکه من میبینم مثلاً عکاسی که فاینآرت کار میکنه، عکاسی که کانسپچوال کار میکنه، عکاسی مفهومی میکنه، عکاسی مستند میکنه، خب چی میتونه در آیندهش باشه؟ یا نمایشگاه گذاشتنه که آیا بیان ازش کار بخرن؟ نخرن؟ دید خوبی داشته باشه با این دلالهای هنر و، و، و،… که بالأخره مافیای خودشون رو دارن، داستانهای خودشون رو دارن، مجلاته که ازش ممکنه عکسهاش رو بخرن، و غیره. ولی میایم تو فیلد تبلیغات، میبینیم که بازار گستردهای داره. حتی انتشارش هم خیلی گستردهس؛ انواع سوشال مدیا، انواع *[۱۴:۱۵]. بیشتر برای خود من مهمه که… حالا خودم که شخصاً میخواستم انتخاب… من اولش که عکاسی رو شروع کردم، گرایشم خیلی آرت بود. یعنی دوس داشتم از این آرتیستهایی بشم که نمایشگاه میذارن، عکاس مثلاً حالا مفهومی بشم و غیره، ولی ناچاراً اومدم سراغ تبلیغات؛ بهخاطر همین بحث درآمد. اما الان بعد چند سالی که دارم کار میکنم شاید به این نتیجه رسیدم که ای کاش همونموقع همون چیزی که دوست داشتم بیشتر رو… خب اوکی. اومدم سراغ عکاسی دیگه؟! عکاسی دوست داشتم. ولی توی بین گرایشها هم همین بود؛ یعنی بین انتخاب بود که آقا من برم سراغ عکاسی هنری یا برم سراغ عکاسی تبلیغات و صنعتی و غیره؟ ولی الان به خودم میگم که اونموقع حالم بهتر بود. ها؟ و اگر که میموندم توی عکاسی هنری شاید الان موفقتر بود. اینها خب فکرهایی که تمامی کسایی که الان دارن کار میکنن با خودشون درواقع این فکرها رو میکنن. من عکاس مواد غذایی میشناسم که فوقالعاده موفقه؛ فوقالعاده درآمد خوبی داره؛ ولی رفته یه پیج زده که عکسهایی که دوست داشته همیشه رو بگیره و بذاره. و این ذهنیت هم خیلی آدم رو بعدها اذیت میکنه. منتها خب واقعیت قضیه اینه که تبلیغات صددرصد شما رو به درآمد زودتری میرسونه؛ منتها داستانی که وجود داره، زمانیکه ما صحبت بازار کار حرفهای میکنیم،… نه صحبت مثلاً بچههایی که شاید الان مثلاً فریمی خیلی مبلغ ناقابلی میگیرن که کار تحویل بدن، اینها نه؛ ما میریم یک پله بالاتر و واقعاً راجعبه اون حرفهای بودن صحبت میکنیم دیگه؟ یعنی تبلیغات حرفهای، عکس حرفهای. چه زمانی میتونیم بگیم یک عکاس حرفهای؟ چه زمانی میتونیم بگیم که این آدم حرفهای شده؟ اون حرفه، من فکر میکنم که احتیاج به خیلی پارامترهای مختلفی داره که شما… اوکی وارد بازار کار شدی. یه سال هم کار کردی. آیا میتونی دووم بیاری؟ آیا میتونی توش بمونی؟ وارد شدنه شاید خیلی سخت نباشه؛ واردش میشی. ولی آیا میتونی بمونی، یا نه؟ میتونی چند سال توی بازار کار حرفهای کار کنی یا نه؟
مصطفی عرفانی: خب حالا همین میگی حرفهای، الان برای… حالا توی دنیا یه تعریفی دارن؛ میگن که هر کسی ۵ سال کار کنه توی یه فیلدی کارشناس میشه؛ و بعد از ۱۰- ۱۲ سال حرفهای اون کار میشه. حالا یه تعریف خیلی کلی هستش. حالا مسئله اینه که آیا توی عکاسی، کی حرفهایه؟ یعنی یه ادعائه؟ یعنی من ادعا میکنم که توی عکاسی حرفهای هستم یا یهسری معیارها داره؟ یا به فروشه؟ آقا من اینقدر تعداد کار فروختم. یا توی این جشنوارهها من نفر اول شدم. معیار حرفهایشدن توی حرفهٔ عکاسی چی هستش؟
شایان خلیل بیگی: من فکر میکنم نه واقعاً بهکار فروختن و جشنواره و اینها نیست؛ چون خیلی عوامل دیگهای هم توی اون جشنوارهها و توی فروش و اینها تأثیر داره. من آدمهایی میشناسم که عکاسهای معمولیان ولی بهخاطر ارتباطشون زیاد کار میفروشن. شما نمیتونی روی همه اسم حرفهای بذاری. خب الان شاید خیلی زیاد میبینیم. مثلاً توی سینما مثال بزنم، خیلی از جشنوارهها بهخاطر سیاسی بودن، یکسری فیلمها اول میشن. اوکی؟ که تو میبینی ضعف هم تو تدوین داره، ضعف تو نور داره، ضعف تو فیلمبرداری داره، ضعف تو کارگردانی داره ولی اول شده. اون دلیل بر این نیست که حتماً بگیم اون کار خیلی خفن بوده. بهنظر من حرفهای شدنه زمانی اتفاق میفته که شما تجربهٔ بالایی بهدست بیاری. اون صحبتی که کردی گفتی بعد ۱۰ سال طرف… بله. بعد ۱۰ سال وقتی اینهمه تجربه بکنی، وقتی هرروز کار بکنی و از این تجربهها استفاده بکنی… من کسی رو حرفهای میدونم که سالبهسال بهتر شده؛ نه اینکه همون بمونه. ما اساتیدی بزرگی داریم؛ بهشون خیلی احترام میذارم؛ از همهشون کار یاد گرفتم؛ ولی ۲۰ ساله طرف یهجور عکس میگیره. این آدم حرفهای نیست. این آدم معلومه سوادش بیشتر نشده. اوکی؟ من زمانی یک… ببخشید. من زمانی یک آدم رو حرفهای میدونم که سالبهسال پیشرفت کرده باشه. این پیشرفت رو توی نورپردازیش ببینم؛ توی تجهیزاتش ببینم؛ توی کوالیتی (quality) کارش ببینم. من شخصاً به اون آدم میگم حرفهای. فرقی نمیکنه؛ من آدم دیدم تو یک سال چنان پیشرفتی کرده که اونی که ۲۰ سال داره کار میکنه رو واقعاً میذاره تو جیبش. چرا؟ چون مدام تحقیق کرده؛ مدام خونده؛ مدام یاد گرفته؛ و، و، و خیلی عوامل دیگه. ما استادهای بزرگی رو داریم از قدیم تا الان کار میکردن، یه ست نور مثلاً جدید بذاری جلوشون نمیتونن باهاش کار بکنن. چرا؟ چون سواده مشکل داره. ادیت عکس بلد نیستن. چرا؟ چون فتوشاپ رو مثلاً از فتوشاپ ۲ مثلاً یاد گرفتن، یا مثلاً یه فتوشاپ خیلی قدیمی یاد گرفتن، و الان با اینهمه فیچری که داره اتفاق میفته و اینها، بیگانهن قشنگ. هنوز داره طرف کار میکنه مثلاً با پیشرفت تکنولوژی، با انواع لنز، با دوربینها و فلان غریبهاس. من به این آدم نمیتونم بگم حرفهای. حرفهای زمانی اتفاق میفته که این پیشرفت باشه؛ که سالبهسال طرف بهتر شده باشه؛ چه از لحاظ تکنیک، چه از لحاظ تجهیزات، چه از لحاظ خروجی کار. همیشه به فروش و موفق بودنه نیس. یه موقعی هست من یه چیزی از بازار رو دستم میاد، ارتباطش رو هم دارم، و میرم جلو و کار میکنم. خوب هم هست؛ درآمد هم دارم؛ ولی همیشه تو حسرت عکسهای فلانی هستم. چرا؟ چون نورش از من بهتره. من سعی نکردم خودم رو سالبهسال بهتر بکنم. اوکی؟ این پیشرفت تا نباشه، بهنظر من مسیر حرفهای بودن، اتفاق نمیافته. به کار و فروش و درآمد نیست.
مصطفی عرفانی: آخه مسئله اینی که تو میگی من همینجوری که دارم حساب میکنم باید عمر نوح داشته باشی تا… واقعاً ببین الان شما از یه عکاس انتظار داری که نسبتبه فلسفه اطلاعات داشته باشه، نسبتبه ابزارهاش بهروز اطلاعات داشته باشه، حتی بتونه عکاسی آنالوگ بکنه، و اصلاً اینجوری که تو میگی واقعاً دیگه عکاس… این آدم همهکارهس دیگه واقعاً. حالا بگذریم از اینکه واقعاً عکاسهایی که ما داریم و همهش… من… خود من حالا عنوان کوچکترین عضو این خانواده، همهش دارم میخونم. و همهش دارم سرچ میکنم ببینم که تو حوزههای مختلف، حالا توی حوزهٔ فنی خودمون، رو سایتها چه مطالبی اومده؟ چه موضوعاتی نوشتهشده؟ حتی تو گذشتهها توی مجلات، تو کتابها چه موضوعاتی مطرح شده؟ و حالا من خودم میبینم خیلی کار سخته؛ یعنی واقعاً تو بیای یه آدم جامع و کامل باشی و بتونی همیشه هم خودت رو بهروز نگه داری، کار خیلی سختیه واقعاً. و نیاز به واقعاً این پشتکار که هیچ، یعنی یه امیدی تو باید ۲۰ سال- ۳۰ سال، تا وقتیکه داری میمیری تو هی باید خودت رو بهروز کنی؛ واقعاً کار سختیه. و این چیزی که شما میگی که خیلیها دارن دهساله جور کار میدن، حالا من ۵۰ درصد خودش رو مقصر میدونم که خودش رو بهروز نکرده، گاهی اوقات هم حالا تو فیلد تبلیغاتی که میری یا کارفرمات اون بودجه رو نداره… یعنی ما یه کارفرمایی داریم که میگه من ایکس تومن دارم، به من کار تحویل بده. و تو میبینی که توی ۱۰ سال گذشته این کارفرما هزارتومن اون سرمایهای که واسه تولید یه کالا لازمه رو افزایش نداده و اصلاً انتظار هم نداره؛ یعنی تو همهش هر روز اگه بهش یه کار تکراری هم بدی… من دیدم. …میدی میگه خوبه و از همون استفاده میکنم. من الان مشتریهایی خود من داشتم که عکسهای ۷ سال- ۸ سال پیش من رو دارن استفاده میکنن. و بهش میگم آقا این عکس دیگه منقضی شده دیگه؛ خراب شده دیگه، این عکس رو تو کاتالوگهات استفاده نکن. حالا بگذریم از اینکه خیلی از محصولاتی که اون کارفرماها دارن ۳۰ ساله همونه؛ یعنی هیچ فرقی نمیکنه محصول ۳۰ سال پیششه؛ هیچ بروزرسانی صورت نگرفته. و ۵۰ درصد هم خود عکاسه دیگه که خودش رو بهروز نمیکنه. حالا یه خرده گفتی بیایم در مورد اینکه علاقه… یه چیزی که الان تو جامعهٔ ما کمتر… مدعی زیاد داره ولی بهنظر من واقعاً خیلی زیاد متداول نشده اصولی و دقیق، عکاسی هنری؛ یعنی ما حالا خیلی مقاله داریم، کتاب داریم، مدرس داریم تو حوزهٔ عکاسی تبلیغاتی و صنعتی؛ ولی تو حوزهٔ عکاسی هنری اگه یکی بخواد شروع به فعالیت بکنه، از چه جایی کارش رو شروع بکنه؟
شایان خلیل بیگی: ببین یه چیزی… حالا همین صحبتی که کردی، خب ما یه مثال خیلیخوبی داریم؛ ز گهواره تا گور دانش بجوی. ببین واقعیتش اینه که سخته؛ قرار نیست چیزی آسون بدست بیاد. اصلاً تو هر شغلی، اصلاً قرار نیست چیزی آسون باشه. اینکه ما میایم سراغ عکاسی و میخوایم که خیلی سریع به درآمد برسیم، خب این غلطه؛ یعنی اوکی؛ به درآمد هم میرسی. ولی یکبار گفتم، گفتم ورودش راحته؛ توش موندن سخته. بچهها من… ببین من خودم زمانیکه داشتم کار یاد میگرفتم اینترنتی نبود به این شکل، یعنی نه پینترستی بود، نه اینستاگرامی بود، نه سوشال مدیایی بود، نه اساتید ما درست جواب میدادن؛ چون خودشون هم دیتای درستی نداشتن. برای اینکه… تو برای اینکه یه چیزی رو پیدا کنی، من باید میرفتم تو کتابخونهٔ هنرستان تجسمی میگشتم، ببینم چه کتابی مرتبط دارم با یه همچنین چیزی برم بخونم، چون استاد من هم نمیدونست. خب؟ ولی الان قضیه فرق کرده. الان بله، من انتظار دارم که هنرجوهای من روزبهروز آپدیت باشن. چرا؟ چون هر کسی اگر یک ساعت زمان بذاره توی روز اینقدر میتونه مطلب بخونه و ببینه بهراحتی توی موبایلش… اصلاً لازم نیست هیچ کار دیگهای بکنه، میتونه دراز بکشه، استراحت کنه، و به علمش اضافه کنه. خب؟ دنیای امروز، دنیای تکنولوژیه. تکنولوژی سرعت بسیاری داره؛ پس من اگر بتونم خودم رو همگام کنم و پیش برم، موفقم؛ اگر جا بمونم، نه؛ نیستم. ما بازار کار الان رو داریم در نظر میگیریم؛ نه بازار کار ۲۰ سال پیش ایران رو. خب؟ الان چیزی که وجود داره اینه که کوآلیتی پیشرفت کرده. حالا صحبت کارفرماها رو کردی. کارفرماها نسبتبه ۱۰ سال پیش خیلی بیشتر… بهتر شدن؛ چون اونها هم دارن صبح تا شب کار خوب هم میبینن. و بهنظر من خیلی بیشتر از ۵۰درصد منه آرتیست مهمم. فرقی نمیکنه چه گرایشی؛ فرق اینجاست که زمانی که من بتونم مجاب کنم یک کارفرمایی رو که اون هزینه رو بیشتر بکن، موفقم. زمانی هست که درسته، کارفرما میاد یه سفارشی رو میده، شما هم سرسپرده انجام میدی. تحویل میدی. پولت رو هم میگیری. خداحافظ. خداحافظ. این کِی به پیشرفت برسه؟ منه آرتیستی که دارم با کارفرماهایی کار میکنم که هزینهشون رو بیشتر نمیکنن، پیشرفت من پس کِیه؟ من کی میتونم یه پروژهٔ بیگ پروداکت انجام بدم؟ اگر همیشه پروژههام کوچیک باشه، من کی پیشرفت کنم؟ پس من اینجا خواهشم از تمام کسایی که دارن کار میکنن اینه که شما وظیفه دارید کارفرما رو بپزیدش. شما باید متقاعدش کنی که آقا این هزینه دیگه باید افزایش پیدا کنه برای پیشرفت خودت. برای اینکه بتونی تو پیشرفت بکنی. اگر اتفاق نیفته، هیچکدوم پیشرفت نمیکنیم؛ پس خیلی زیاد مهمه که ما بتونیم کارفرمایی رو مجاب کنیم. چون من انجام دادم. طرف ۲ سال پیش من میومد کار سفارش میداد مثلاً یه رستورانی بوده. سالی یهبار میاومد آقا مثلاً کار، فلان. سال بعدش که اومد گفتم آقا! بیا اینکار رو بکن، مطمئن باش نتیجهٔ بهتری میگیری. زمانیکه بتونی کوآلیتیت رو بهتر بکنی، مخاطبهات رو بیشتر کردی و، و، و. و انجام داد و شد. و دیگه از پیش من رفت هان! رفت پیش کسای دیگه. رفت پیش اونهایی که گرونتر میگرفتن و من خوشحال شدم از اینکه تونستم یک کارفرمایی رو مجاب کنم به اینکه زمانیکه هزینهٔ بیشتر بکنی، کار خودت هم بهتر جلو میره؛ پس این یه وظیفهای که بهعهدهٔ مائه. فرقی هم نمیکنه چه هنری. میدونی؟ اگر قرار بود هر آرتیستی، چه گرافیست، چه موشنآرتیست، چه 3D آرتیست. میدونی؟ اینها اگر قرار بود توی یه اسکیلی بمونن هیچوقت پیشرفت اتفاق نمیافتد؛ پس من هم یه وظیفهای دارم در قبال اون اسکیله که بزرگش کنم. پس منه فیلمبردار، منه عکاس، کی کار بیگپروداکت بکنم؟ کی من رو ببرن تو یه سولهای که ۲۰ نفر از تیم اومدن و، و، و… نشستیم داریم کار میکنیم خیلیخوب و مثلاً کار خفن و فلان. خب این هیچوقت اتفاق نمیفته زمانیکه تو نخوای…. …تو بخوای. تو بهعنوان یه آرتیست یهسری وظیفه داری تو همین بازار کار؛ چه تو تبلیغات باشه، چه هر چی. برای همین بهت میگم سواد. ببین یه وقتی هست من اینقدر سواد تبلیغات پیدا میکنم که وقتی میرم با یک برندی صحبت بکنم، اصلاً طرف تحت تأثیر حرفهای من قرار میگیره و میفهمه که من آدم باسوادیام و قبول میکنه. یه موقع هم هست نه؛ من هزاران- هزارتا مدیر پروژه دیدم که میرن آقا! میگن اصلاً معلومه طرف سواد درست حسابی نداره. همین ۴تا عکس هم برای ما میگیره، باید خدا رو شکر کنیم. اوکی؟ یعنی همیشه نمیندازم گردن اونها؛ میگم یه وظیفهای هم هنرمند… راجعبه اینکه خب عکاسی هنری حالا چه مستند، چه پرتره، چه تبلیغات، و، و، و، هزاران گرایشی که وجود داره، عکاسها سورئال، عکاسهایی که میرن سراغ کانسپچوال، عکاسهای مفهومی، عکاسهایی که دنبال خلق تصویرن اصلاً، خب این به خاطر همین ذهنیت هست که من میخوام پول دربیارم از عکاسی، برم سراغ تبلیغات. بابا تو مثلاً دوماه کار میکنی، خب؟ یه nتومن درمیاری، طرف یه دونه عکس توی نمایشگاهش میفروشه، nتومن درمیاره. واسه همین میگم این اشتباهه. من اگر با یه دید درستی سراغ گرایشها برم، زمانیکه حرفهای بشم، درآمد خواهم داشت؛ چه تو تبلیغات باشم، چه تو مستند باشم، چه هرجای دیگهای.
مصطفی عرفانی: حالا در مورد ایران هم داری همین رو میگی؟ یعنی ما تو ایران میتونیم از عکاسی هنری کسب درآمد کنیم؟ امرار معاش کنیم؟
شایان خلیل بیگی: بله. برای اینکه عکاسی هنری فقط که یکجا برای پرزنت نداره که. ما الان میبینیم خیلی از کسایی که فاینآرت کار میکنن هم تو تبلیغات دارن فعالیت میکنن و اونها تصویر تولید میکنن. ببین یه مقدار شاید توی ایران بازار کار سخت میشه. اوکی؟ مثلاً بیایم راجعبه عکاسان پرتره صحبت میکنه، کسانی که کار پرتره انجام میدن. همه الان سراغ مدلهان دیگه؟ همه هر چی عکسی که میگیرن دختره خوشگلتر باشه، مثلاً عکاس پرترهٔ بهتری. در صورت اینکه مثلاً پرتره این نیست. اصلاً این نیست. شما وقتی پرتره میری عکاسهای مثلاً بزرگ پرتره رو توی تاریخ میبینی، عکسهاشون رو میبینی، میبینی که یه مقدار از این درواقع بیاطلاعاتی و بیسوادی اذیتمون میکنه یه کم. و یه قسمتیش هم میری سراغ آموزش، میبینی خب اساتید ما هم همینن. همهشون سوقت میدن سراغ اینکه بیا سراغ تبلیغات… برو سراغ تبلیغات. ولی کسی نمیگه بهت که آقا هزاران هزار جشنواره وجود داره با جایزههای خیلی زیاد از لحاظ پولی که تو اگه بتونی یکی از اونها کار… مثلاً کارت اول بشه، فلانقدر میگیری، اندازهٔ ۶ ماه کار یه عکاس تبلیغات درمیاری. مسئله همون عدمتحقیقه. مسئله شناخت کافی که ما از بازار کارمون داریم، مسئله دقیقاً همچنین چیزیه. مسئله اینه که خیلی از هنرجوهای ما زبان بلد نیستن. زبان انگلیسی برای یک عکاس، حکم همون حرف زدن فارسیمون رو داره حتی تو همین مملکت؛ برای اینکه اگر ندونی، نمیری سراغش که بخونی. وقتی ندونی زبان، نمیری جشنوارهها و *[۳۲:۳۳]های بینالمللی رو بخونی. نمیری ببینی جشنوارهٔ سونی چیه؛ جشنوارهٔ فلان چیه؛ فلان آوارت چیه. و خب کار هم طبیعتاً نمیفرستی براشون، پس طبیعتاً بازار کاری نداری دیگه. اوکی؟ ولی من میبینم آرتیستهایی رو که کار میفرستن خارج. اصلاً طرف تو ایران فقط زندگی میکنه؛ درآمدش دلاری. خیلی بیشتر از یه عکاس تبلیغات هم درمیاره. تو کارش هم موفقه. عشق و علاقه هم داره. تیم هم داره. بیگپروداکت هم کار میکنه. شاید هر یک فریم عکسش هزینهای داره که یه عکاس تبلیغات نمیکنه همچنین کاری رو؛ پرتره هم کار مثلاً. عدم آگاهی بیشتر بهنظر من میاد سراغ این بچهها، که همه رو سوق بده سراغ کار عکاسی تبلیغاتی.
مصطفی عرفانی: حالا توی عکاسی هنری و اینها حالا یکی میشه توی جشنوارهها شرکت کرد؛ و من خیلیها رو دیدم که حالا شما میگی که فقط داره توی ایران زندگی میکنه، از طریق فروش آثار توی نمایشگاهها داره درآمدهای خوبی بدست میاره. و حالا هم یا داره با ایرانیها کار میکنه اونجا، یا تونسته یه نتورک خوبی رو ایجاد بکنه و با خارجیها کار میکنه؛ یعنی من حتی آدمهایی رو دیدم کارشون داره تو آمریکا فروش میره و خیلی هم راضین؛ یعنی طرف میگه آقا من اینجا نشستم، دارم کار تولید میکنم، داره تو خارج از کشور فروش میره. حتی ما توی یکی- دو سال اخیر NFTها هم اضافه شده. حالا بگذریم از اینکه ما هنوز کسی رو آنچنان ندیدم که توی حوزهٔ کریپتوها و آن بلاکچین بتونه خیلی گرونقیمت بفروشه؛ ولی همون ارزونهایی هم که داره فروش میره، باز بخوای حساب کنی، به ریال عدد خوبیه. و حتی هم بعضیهاشون هستن که هرچقدر این کار تو دستبهدست میشه، درصد فروش تو محفوظه. و میگم الان فیلدهایی که حتی تو حوزهٔ عکاسی هنری میتونه طرف کسب درآمد بکنه، هر روز داره بیشتر میشه. البته خب به تلاش و اون سرچش و پشتکارش هم هست.
شایان خلیل بیگی: زمانیکه میخوایم بریم سراغ عکاسی بهاصطلاح هنری یا آرت فتوگرافی حالا، گرایشهای مختلفی وجود داره. طبیعتاً از عکاسی مستند، ژورنالیستی یا عکاسی طبیعت، نمیدونم کانسپچوال آرتها، فاین آرت، و، و، و. اینها هم گرایشهایی که بچههایی که دوست دارن عکاسی هنری بکنن، میتونن این مسیرها رو طی بکنن. یکی شناخت اینه که ما بدونیم تو چه پلتفرمهایی و چه جاهایی میتونیم آثارمون رو پخش بکنیم. خب طبیعتاً با تحقیق درمیاد صرفاً. اینکه شما *[۳۵:۲۴]ها، جشنوارههای مختلف رو فالو بکنی، اینها همه درواقع برنامه میذارن. درواقع موضوع میدن گاهی وقتها. گاهی وقتها تک فریم براشون میفرستی. گاهی وقتها ممکنه مجموعه عکس بفرستی براشون. خب شناخت اینها یا آدمهایی که درواقع اساتیدی که این کارها رو کردن باید معرفی کنن بهت؛ یا باید تحقیق بکنی راجع بهشون. یه بحث هم بحث آرت گالریهاست. یعنی شما اگر که مثلاً میگم یک مجموعهای رو کار بکنی، میتونی بری یه نمایشگاهی بذاری. خب اونجا باید طرف شی با درواقع آرتگالریها؛ با مدیرهای درواقع آرتگالریها. خیلی روابط توش مهمه؛ یعنی اینکه شما یک نمایشگاه موفق داشته باشی، خیلی به روابطت برمیگرده. خیلی به اون چیزهایی که برات مینویسن برمیگرده. و اساساً زمانیکه تو میخوای یک مجموعهای درست بکنی،… من یک بارم گفتم، گفتم شاید برای بچههای هنری تا یهجایی یادگیری عکاسیه؛ یعنی بشناسیم دوربینمون رو، تجهیزاتمون رو، و، و، و. ولی از یه جایی به بعد همون سختی که خودت گفتی میاد وسط دیگه. من بهعنوان یک آرتیست حالا توی حوزهٔ نقاشی، توی رشته… توی رشتهٔ عکاسی، تو حوزهٔ عکاسی، بهعنوان یک آرتیست چی میخوام به جامعهم نشون بدم؟ چی رو میخوام در معرض نمایش بذارم؟ این برمیگرده به خیلی پارامترها. به نظر من اینه که بله؛ باید یه آرتیست جامعهشناسی بدونه، مخاطبشناسی بکنه. ممکنه ما توی ایران داریم کار میکنیم ولی یه عکاس مستند توی تهران میتونه یک شکلی مجموعه بذاره، یه عکاس مستندی توی بوشهر باشه، به یک شکلی میتونه. میدونی؟ اون اقلیم، اون فرهنگ، تا وقتی شناسایی نشه، من نمیتونم چیزی برای ارائه داشته باشم. یکسری موضوعات… خب مثلاً میگم مستند فقر، خب خیلی ساله داره انجام میشه. اوکی؟ ما الان شاید نمایشگاههایی با این عنوان هم کم ببینیم. شاید همون موضوع فقر اومده توی فاین آرت، اومده توی کانسپچوال من بتونم به شکل دیگهای اون معنا و مفهوم رو برسونم. و یکسری کلمات، یکسری شاید تایتلها، خیلی خوبه که راجع بهش شناخت پیدا بکنیم. خیلی خوبه که راجع بهش تحقیق بکنیم؛ ببینیم ممکنه یه عکاسی ۳ ماه روی پروژه زمان بذاره، ۶ ماه روی پروژه زمان بذاره و بعدش بره ۱۰تا دونه- ۱۵تا دونه عکس رو بهعنوان یک مجموعه توی آرت گالریش شیر بکنه؛ نمایشگاه بذاره. خب! این خیلی مهمه که چه مسیری رو طی کرده؟ یعنی زمانی میشه یک آرت گالری موفق داشت که تأثیرگذار باشه. اون تأثیرگذاری از کجا میاد؟ از انتخاب شاتر و دیاف و ایزو نمیاد. اوکی؟ اون تأثیرگذاری از اون تفکر اون آرتیست میاد. از مدل فکر کردنش؛ از مدل نشون دادن یکسری چیزهای دیگهش؛ شاید دغدغههاش. من به همهی بچهها میگم، میگم برید دنبال دغدغههاتون. برید ببینید چی تو ذهنتونه. بالأخره ما هم داریم اینجا زندگی میکنیم؛ اینجا بزرگ شدی دیگه؟ صددرصد دغدغه داری. یه عکاس… و یک هنرمند موفق، کسیه که بتونه دغدغههاش رو بشناسه. جامعهش رو بشناسه؛ مردمش رو بشناسه؛ فرهنگش رو بشناسه؛ تا بتونه موفق بشه؛ تا بتونه نمایشگاهی بذاره که تأثیرگذار باشه. من زمانی موفقم که وقتی مردم یا مخاطبها… وقتیکه مردم یا مخاطب من میاد جلوی تصویر من قرار میگیره، من بتونم روش تأثیری بذارم؛ به فکر فرو ببرمش؛ وادارش کنم که فکر کنه. همیشه قرار نیست من هر چیزی که میخوام رو توی اون هنرم نشون بدم خیلی واضح به مخاطب. اصلاً شاید یه جورایی میتونم بگم هنر مدرن تغییر داد این داستان رو؛ چه توی نقاشیش، چه توی گرافیکش، چه توی مجسمهش، چه هر چیزی. الان که البته دیگه اصلاً مدیا مهم نیست؛ یعنی من بهعنوان آرتیست خیلی مهم نیست نقاشم؟ گرافیستم؟ موشنآرتیستم؟ تریدیآرتیستم؟ یا عکاسم؟ مهم اون حرفه هست دیگه! مهم اینه که من بتونم وادار کنم کسی رو که فکر بکنه. بتونم تأثیر بذارم. اون تأثیرگذاری زمانی اتفاق میافته که وقتی عکاسی رو یاد میگیری، خیلی چیزهای دیگه هم کنارش یاد بگیری؛ و اونموقع میتونی بگی که خب من یک هنرمندم چون دارم تأثیر میذارم. همون بازار کار حرفهایست ها! میدونی؟ که تو تبلیغات داریم، حالا اینجا میایم توی یه شکل دیگهای پیداش میکنیم. اون تأثیرگذاری، اون آرتیستی که تأثیرگذاره، اون کسی که با هنرش میتونه با مردمش حرف بزنه، بهنظر من اون آدم موفقه.
مصطفی عرفانی: عکاسی هنری داریم این قضیه رو که مطرح میکنی، حتی درمورد عکاسی تبلیغاتی هم همینه؛ یعنی یک شخصی نمیتونه بگه که چون من عکاس تبلیغاتیام، دیگه بینش نمیخوام؛ مخاطبشناسی نمیخوام؛ اون فیدبک بصری که میخوام از جامعه بگیره رو نمیخوام. من میام یه چیدمان خوشگل میکنم از محصول و برندهس دیگه؛ همهٔ بِرندها میان سراغم. و باید اون بینشی که عکاس توی عکاسی هنری داره رو باید توی عکاسی تبلیغاتی هم داشته باشه.
شایان خلیل بیگی: اصلاً ببین بهنظر من تا یهجا مسیرها یکیه. شما زمانیکه میای سراغ هنر عکاسی تا یک مسیری رو فرقی نمیکنه گرایشت چیه، شما باید مبانی یاد بگیری؛ رنگ بشناسی؛ نور بشناسی؛ ترکیببندی بشناسی. حالا میری گرایش انتخاب میکنی. عکاس تبلیغات هم مسیر سختی رو داره. من به خودت هم گفتم، گفتم عکاسی که میاد سراغ تبلیغات باید برند بشناسه؛ باید مخاطب بشناسه؛ وگرنه نمیتونه عکس درستی بگیره. ما شاید توی تبلیغات خیلی وقتها… حالا چه بیلبورد باشه، چه هرجایی، هر مدیایی برای حالا پخش اون اثر، یا اون برندی که داره کار میکنه، من تا وقتی نشناسم نمیتونم. یعنی من… وقتی یه عکسی با تم اروپایی بگیرم، خب بهدرد من با فرهنگ من نمیخوره. میدونی؟ مردم اون شکلی که باید ارتباط نمیگیرمن. عکاسی تبلیغات هم اولاً که گرایشهای مختلف داره. ما وقتی اسم تبلیغاتی میذاریم، خود تبلیغات چندین گرایش داره. یه عکاسی که میره سراغ عکاسی طلا- جواهر، دیگه نمیتونه مواد غذایی عکاسی کنه چون اصلاً تجهیزاتش رو نداره؛ چون متفا… چون علمش متفاوته. یادگیریش و اون چیزهایی که باید درواقع در حین کار، در حین پروژه انجام بده، تفاوت داره با یه عکاسی که سراغ عکاسی مواد غذایی میره؛ با عکاسی که میره سراغ عکاسی صنعتی؛ میره سراغ عکاسی محصول؛ و، و، و. دقیقاً اینجا مسأله اینه که اینها تا یه حدی یکین؛ از یه جایی به بعد یهکم متفاوت میشن. حالا چه تو بحث تجهیزات که حالا یه ذره جلوتر راجع بهش حرف بزنیم خوبه. و چه حالا همین مخاطبشناسی و هرچیزی که لازمه ما بشناسیم. معمولاً این اتفاقها از طرف خود برندها میفته. وقتیکه یک پروژهای رو میخوان تعریف بکنن، حالا چه توی فیلد ویدئو، چه توی عکس، خب مدیر هنری شرکت معمولاً این چیزها رو در نظر میگیرن، میان پیشتولید دارن. توی پیشتولید همهٔ اینها در نظر میگیره که یک برندی بتونه موفق عمل کنه. مثلاً کاله میاد پمینا رو معرفی میکنه، یه غذای یخزدهٔ فلان، که کلاً تو خانوادههای ایرانی جایی نداشت. اوکی؟ الآن رو نبینید ها! صحبت قبله. وقتی پمینا میاد از مواد غذایی یخزده شروع میکنه به کار کردن، میدونه تو خانوادهٔ ایرانی جا نیفتاده. خانوادهٔ ایرانی همهچیش رو خودش درست میکنه؛ نمیره چیز یخزده بگیره. ولی جوری میاد تبلیغاتش رو میبره جلو که جا میندازه. خب این مخاطبشناسی شده، جامعهشناسی شده، فرهنگشناسی شده، از… تا از هدلاینهاشون، شعارهاشون، وقتی کپی رایتر برای اون محصول میاد یه چیزی مینویسه، اینها کار یک تیمه. تو عکاسی تبلیغاتی شما تک کار نمیکنی. امکان نداره. توی کار… بازار کار حرفهای ها! شما تک کار نمیکنی. شما یه کپی رایتر داری؛ یه آرتدیرکتور داری؛ یه دونه تریتیو درکتور داری؛ و، و، و. یه تیمی دور هم جمع میشن، تمام این چیزها رو مدنظر قرار میدن تا یک فریم خوب، یک تیزر تبلیغاتی موفق و، و، و، بیاد بیرون. عکاسی که کار تبلیغات میکنه، کار سادهای نداره. باز هم میگم کلاً تو بازار حرفهای عکاسی کاری ساده اتفاق نمیافته. شاید بهنظر ساده بیاد ولی تو پیشتولیدش خیلی سختی کشیده شده تا همون یک فریم خالی… آقا خب این یه بشقاب غذاست دیگه گذاشتن، کاری نداره که! نه؛ کار داره؛ تو پیشتولیدش اتفاق افتاده. همهٔ اینها در نظر گرفته میشه توی تبلیغات. اصلاً امکان نداره اتفاقی همینجوری بیفته. برندهای بزرگ وقتی میان کار بزنن، وقتی میان بیلبورد بزنن، وقتی میان هر کاری رو به هر شکلی اجرا بکنن، حالا چه 3d باشه، چه فریم عکس باشه، چه هرچیز دیگهای، ویدئو باشه، موشن باشه، همهٔ اینها در نظر گرفته میشه و عکاس تبلیغاتی وظیفهشه شناخت یکسری چیزها. یعنی من بهعنوان یک آرتیست چهجوری باید جامعهم رو بشناسم که بتونم تأثیرگذار باشم؟ خب باید بهعنوان یک عکاس تبلیغاتی هم برند رو بشناسم که بتونم براش کار بکنم. خیلی جالبه! ما عکاسهای تبلیغاتی رو داریم که دارن کار میکنن ولی وقتی چهارتا سؤال ازشون میپرسی، نمیتونن جوابت رو بدن. خب اون یه جای کارش میلنگه. این شکلی نیست که بگیم واقعاً میریم یه ستاپی میچینیم و عکسمون رو میگیریم و میره؛ نه. وقتی عکاسی مواد غذایی داری میکنی، فست فود با غذا ایرانی، زمین تا آسمون فرقشه. وقتی داری برای طلا و جواهر عکاسی میکنی، خیلی متفاوته با پروداکت محصول. اوکی؟ و همهٔ اینها توی شرکتهای تبلیغاتی شکل میگیره. این تمام این عواملی که در شرکتهای تبلیغاتی هستن، از اون… چه میدونم. زمانی کار وارد میشه، برینستون میکنن؛ فلان،… اتاق فکرشون رو میذارن، همه جمع میشن دور هم کاری رو شکل میدن، یک سناریویی درست میکنن، یک حالا درواقع بوردی رو درست میکنن که توش یکسری دستورالعملها هست، بعد میاد میره سراغ مثلاً عکاس؛ میگه آقا ما یه عکسی میخوایم به این شکل که اینها توش رعایت شده باشه. خب من عکاس باید بفهمم برند یعنی چی؛ باید بفهمم که برای کجا دارم کار میکنم. برای چه مدیایی داریم کار میکنیم. آقا تو نمیتونی برای بیلبورد سراغ هر عکاسی بری؛ چون اصلاً باید تجهیزاتش مناسب باشه. و اینکه مسیر تبلیغات هم مسیر راحتی نیست؛ یعنی بچهها توی تبلیغات هم خیلی چیزها باید بدونن که بتونن یک عکاس تبلیغاتی تأثیرگذار موفق داشته باشن.
مصطفی عرفانی: در مورد تجهیزات صحبت کردی. تجهیزات این از قدیمالایام هم البته همینطور بود، گرونقیمت هست. و انتخاب تجهیزات این یک قسمتی حالا بعد میخره طرف؛ یه قسمتی هم اجاره میکنه. اینکه چه تجهیزاتی باید تهیه بشه، حالا چه خرید بشه، چه اجاره بشه، برای عکاس هم چالش خیلی بزرگیه؛ یعنی ابزار کار هم خیلی مهمه. و کسی که داره عکاسی حرفهای انجام میده چطوری نسبتبه تجهیزاتش آگاهی پیدا کنه تا بتونه بهترین عکس رو بگیره؟
شایان خلیل بیگی: ببین این مشکل تمام کساییه که میرن سراغ عکاسی. آقا اولین سؤال؛ چه دوربینی بخریم؟ چه نوری بخریم؟ اینها خب سؤالی که شاید بگم خب ما تا یه حدودی میتونیم راهنمایی بکنیم خب براساس شناختی که داریم؛ ولی من همیشه به هنرجوها میگم که الان اصلاً درواقع این شکلی شده که اولین سوال اینه که خب چهقدر بودجه داری؟ چون من میتونم هزار مدل دوربین معرفی بکنم، ولی تو وقتی نتونی بخری… اوکی؟ پس اولین چیز متأسفانه حالا یا خوشبختانه تو این دوران میشه بودجه. من باید بدونم که یه هنرجویی چقدر بودجه دارد و هدفش چیه. هدف مشخص میکنه تجهیزات رو. من در واقع از یه سری از مدرسین ناراحتم بهخاطر اینکه درست نمیتونن بچهها رو راهنمایی کنن که کسی که میخواد بره پرتره کار بکنه، باید چه تجهیزاتی بخره بزاره استودیوش. کسی که میخواد بره تبلیغاتی کار کنه، چه تجهیزاتی میخره. همین صحبت رو با هم داشتیم دیگه. من گفتم آقا تو یهسری برندها رو، حالا برندهای نور خیلی معروفتر، شما مثلاً عکاس تبلیغات هستی، یه ست نوری میری میخری از یه برندی به یکسری دلایل. و وقتی عکاسی پرتره میکنی تو استودیوت میری یه برند دیگه رو انتخاب میکنی؛ این هم تو تجهیزات نوره؛ هم توی دوربینه؛ هم توی لِنزته؛ و، و، و همهی اینها. ۱: اینکه باید گرایش دوراقع انتخاب بشه. اولاً برای عکاسی مبتدی یا کسی که تازه میاد سراغ عکاسی، ما میگیم که آقا دوربینی که ۴ مود مختلف داشته باشه، مود منوال داشته باشه، برای تو کافیه. اصلاً نیازی به هزینه نیست. چرا؟ چون اصلاً یه کسی که تازه میاد عکاسی بکنه، دوربین درست نمیتونه دست بگیره. خب بره الان ۱۰۰ میلیون بده پول دوربین، فردا بنداز زمین؟! فردا دوربین شاتر بندازه؟ ۶ ماه کار کنه، سنسورش لک بیفته؟ و، و هزارتا چیز دیگه. پس در مرحلهٔ ابتدایی ما میگیم با کمترین هزینه، بهترین گزینه رو انتخاب بکنید که بتونید فقط یاد بگیرید؛ چون مسیر حرفهای شدن خیلی مسیر طولانیه. خیلی از هنرجوها میان فکر میکنن که خب! بریم یه کلاس بریم. فرداش هم میریم پول درمیاریم. میان، کلاً میرن کنار. به جلسهٔ آخر نمیرسه، دیگه نمیان؛ چون میبینن نه، مسیر خیلی سخته. مثل تمام شغلهای دیگه اگر بخوای توش حرفهای بشی، خیلی باید زحمت بکشی و هزینهٔ زیادی هم داره. خیلی! خیلی از مدرسین ما متأسفانه خوب شاید نتونن راهنمایی بکنن بچهها رو برای خرید تجهیزات؛ برای همین باز به همه میگم که برید بخونید. برید مقایسه کنید. چرا یکی بهتون میگه سونی بهتره، میرید سونی میخرید؟ چرا یکی بهتون میگه کانن خوبه، میرید کانن میخرید؟ چرا نمیری فوجی بخری؟ آقا وقتی کنار هم میذاری میبینی فوجی تو اون رنج قیمت دوربینهای بهتری داره. چرا به حرف طرف گوش میدی؟ برو تحقیق کن. برو ببین چی به چیه. برو ببین به چه دردی میخورن. من هنرجو داشتم دورهش تموم نشده، گفته من برم مثلاً مدیا فرمت بخرم؟ گفتم… اصلاً اشتباه محضه؛ برای اینکه تجهیزات رو زمانی میخریم، زمانی یک استودیویی راه میندازیم، زمانی میریم یهسری چیزها میگیریم که مشخص باشه، میخوایم چیکار بکنیم. اوکی؟ پیشنهادم اینه که… البته با دفاتر خیلی نمیشه کار کرد؛ دوربینهایی که دست دفاتره معمولاً دوربینهای ترکیدهایه؛ خیلی ساله ازشون کار کشیدن. لنز، نور، فرق نمیکنه؛ هر چیزی از دفاتر سینمایی. ما دفاتر عکاسی که کم داریم؛ ولی دفاتر سینمایی زیاد داریم که حالا یهسری تجهیزات رو به بچهها میدن. اولاً که فلاش نمیتونی گیر بیاری؛ فلاش خوب. پس شما… تا جایی که میتونه یه عکاس باید نورش رو بخره؛ چون نورهای خوب معمولاً گیر نمیاد و نورها بیشتر نورهای فیلمبرداریان. که حالا الان هم زیاد شدن دیگه؛ از اپرچر بگیر، نان لایت، نمیدونم اینها،… نورهای فلاشهای عکاسی خوب کم گیر میاری. حالا تهش اینه که طرف یه گودکسی مثلاً خریده باشه، گذاشته باشه. و مشکل میخوری بهش. مثلاً الان همه کامل ندارن؛ شما اوکتا باکس میخوای، ندارن. شما نور پارابولیک میخوای، ندارن. شما کاسهٔ فلان میخوای، ندارن. پس یهسری چیزها رو باید سعی بکنیم، تهیه بکنیم. تهیه کردن، جدا از اینکه ببینیم کلاً چه برندی تو ایران هست. خوبه؟ نیست؟ خدماتش هم هست. آقا من فلاش میگیرم خیلی طبیعیه؛ برقی دیگه. یه فلاش خیلی خفنی گرفتم، کلی هم پولش رو دادم، یه برق نوسان پیدا کرد، سوخت. بندازم دور؟این رو کجا تعمیر میکنن؟ خب برید آمارش رو قبلش بگیرین دیگه. این اشتباهه که من برم یک دوربینی رو بخرم که اگه مشکلی براش پیش نیومد،… …اومد، جایی نتونه تعمیرش کنه. نوری برم بخرم که اگه براش مشکلی پیش اومد، نتونه جایی بره تعمیرش بکنه. اینها مسائلی که باید در نظر بگیرن. و توی خرید تجهیزات میگم، مهمترین چیز اینه که ما انتخاب کرده باشیم گرایشمون چیه؛ چون براساس اون میریم میخریم. شما مثلاً میبینی یکسری تجهیزات نورپردازی بهدرد عکاسی پرتره میخوره، همونها بهدرد عکاسی مواد غذایی نمیخوره؛ همونها بهدرد عکاسی طلا- جواهر نمیخوره؛ بهدرد پروداکت محصول نمیخوره. مثال میزنم: مثلاً سافت باکس. سافت باکسها یا استریپ باکسها خیلی بهدرد عکاس پرتره نمیخوره. عکاس پرتره خیلی بیشتر میره سراغ بیوتیدیش، میره سراغ نور پارابولیک؛ میره سراغ یک مثلاً اکتاباکس. چرا؟ چون نورهای بهتری دارن. چون اصلاً متفاوته؛ پخش نور متفاوته توش. اوکی؟ اینکه بررسی بکنیم کوآلیتی نور چیه، کوانتیتی نور چیه. برندهای زیادی توی نور وجود دارن. آیا چه نوری خوبه؟ چه نوری بده؟ اینها همه برمیگرده به سیستمهای درواقع شکلدهندهٔ نور. مثلاً میگم، پروفوتو به یه شکلی نور میسازه؛ هنسل به یه شکلی؛ براون کالر به یه شکلی؛ گودکس به یه شکلی؛ اساناس[۵۴:۱۱] به یه شکلی؛ متل مورس به یه شکلی؛ و، و، هزارتا برند دیگهای که وجود داره. ولی اینها بیشتر براساس کار خریداری میشه. طبیعتاً باز میگم اوایل کار، اوایل استودیو، بچهها خیلی هزینهٔ زیادی نکنن؛ چون هنوز مسیر تیره و تاره. میره طرف اوکی اصلاً یه استودیو هم زد، ششماه سال کار کرد، خسته شد؛ دلش نخواست؛ زد دلش رو؛ اونهمه تجهیزات گرون خریدن اشتباهه. دوربین مدیوم فرمت داشتن اشتباهه؛ برای اینکه هنوز نمیتونی هزینهش رو دربیاری. شما ۲۰۰ میلیون دوربین بخری، بعد شاتی ۲۰۰هزار تومن بگیری؟ خب اصلاً اشتباهه دیگه. بهنظر من کسی میاد سراغ عکاسی و درواقع میخواد یک شغل حرفهای رو برای خودش انتخاب بکنه، باید از بیزینس هم سر دربیاره؛ برای اینکه تو تَه سال باید یه حساب کتابی داشته باشی. نمیشه که چون الان داری بخری و بعد نتونی هزینههاش رو دربیاری. سالبهسال دوربینها داره بهتر میشه؛ نهایتاً ۲ سال- ۳ سال باید دوربینت رو عوض کنی. آیا دوربین رو پولش رو درآوردی؟ آیا تونستی مثلاً تو ۶ماه هشتاد میلیون دربیاری، رفتی دوربین خریدی و وارد بازار کار هم شدی؛ فریمی هم داری ۱۰۰هزار تومن میگیری، ۵۰هزار تومن میگیری؟ نکن این کار رو. هم داری به اون بازار کار آسیب میزنی؛ هم به خودت. به مال خودت داری آسیب میزنی. نور گرون میری میخری، کار ارزون میگیری. چرا؟ همهچی باید به همهچی بیاد؛ یعنی زمانیکه میگیم مثلاً فلان عکاس حرفهایه، دوربین مدیوم فرمت داره، حالا هسلبلاک داره، پنتاکس داره، فوجی داره، ست نور حرفهای داره یا پروفوتو، یا هنسله، یا بران کالره، قیمتش هم حرفهای. ولی نه؛ یه وقتهایی میری تو یه استودیوهایی مثلاً میببینی که تجهیزات هم خیلی گرونه ولی اون آدم، آدم گرونی نیست. و من خیلی وقتها شده مثلاً… چون یکی از کارهام اینه که مثلاً برم استودیوهای مختلف رو راه بندازم. مثلاً طرف میاد به من میگه که آقا نور بریم فلان نور رو بخریم؟ من یهو چشام گرد میشه، میگم چرا؟ بهدردت نمیخوره الان. اصلاً نمیتونی هزینهش رو دربیاری. اصلاً قدرش رو نمیدونی. اوکی؟ قدر اون دوربین رو نمیدونی. قدر اون نوری که خریدی رو نمیدونی. کاراییش رو نمیدونی. پس خیلی خیلی باید دقت بکنیم؛ اینکه ببینیم توی بازارمون چی وجود داره؟ خب ما تو ایران یکسری برندها رو نداریم. من یادمه که یه زمانی خیلی ارزون بود. من لنز ۷۰-۲۰۰ خریدم، F2.8 با IS، تایپ 1 دیگه! قدیم. یادمه ۱ و ۵۰۰. شما الان فکر کنم ۵۰ میلیون باید پول یه دونه ۷۰-۲۰۰ بدی. یا دوربین میخرند بچهها با یه لنز، ۸۰- ۹۰ میلیون. خب! این رو اومدی سراغ کار که درش بیاری دیگه. نمیتونی همینجوری ۸۰ میلیون زیر بمونی که! خرج ماهیانهت رو دربیاری، خرج کنی، کی اصل پول دربیاد؟ پس باید از بیزینس هم سررشته داشته باشی. باید بتونی یه دوتا- دوتا، چهارتا بکنی. پروژه وقتی میخواین بگیرین، چیزی که من خیلی از دوستانم که الان کارهای حرفهای میکنند و تو بازار کارن زیاد ازشون شنیدم که آقا! اوایل وقتی میخواستیم پروژه بگیریم، تو پیشتولید فکرش رو نمیکردیم. یه قیمتی رو بستیم، رفتیم تو تولید. دیدیم ای بابا! از جیبمون هم باید بدیم. خب این اتفاق نباید بیفته. باید اینقدر قدرت حساب کتابی داشته باشی که بتونی بگی آقا این پروژه مثلاً برای من چهقدر سود داره؟ چهقدر دارم روش وقت میذار؟ چهقدر دارم براش کار بکنم؟ چه تجهیزاتی دارم سرکار میبرم؟ مثلاً بچهها خیلی میپرسن که آقا چه قیمتی بدیم مثلاً با این تجهیزاتی که داریم؟ اولاً من میگم کسی که هنوز قیمت کارش رو نمیتونه بده، حرفهای نیست. زمانی حرفهای میشید که میتونین قیمت کارتون رو خودتون بدین؛ نه اینکه از یکی مثل من بپرسی. خب؟ که آقا من چهقدر قیمت بدم، کار گرفتم؟ نگیر وقتی نمیتونی هنوز قیمت بدی. کار نگیر. اوکی؟ یعنی هنوز نرسیدی به اون حد، به اون سطحی که باید بری جلو. و بحث تجهیزات، اینکه ما پروژه میگیریم، چه تجهیزاتی سرکار ببریم؟ آیا مثلاً لازمه نور ببری؟ آیا لازم نیست نور ببری؟ آیا لازمه دوربینت رو عوض کنی؟ آیا لازمه لنز فلان ببری سرکار؟ اینها همه درواقع برمیگرده به اینکه ما یک تعریف درستی از بازار کارمون پیدا بکنیم. یک تعریف درستی از هزینهها پیدا بکنیم و بتونیم با تحقیق درست و مقایسه،… من میگم وقتی میخواین برین دوربین بخرین، میگی آقا مثلاً من تا ۵۰ میلیون یا n تومن هزینه میذارم برای دوربین .خب؟ برو تمام برندها تو اون رنج دوربینهاشون رو با هم مقایسه کن. کسی نمیتونه بهت بگه چی خوبه، چی بده. من با کانن کار کردم، میگم کانن خوبه؛ ولی سونی دوتا آپشن بیشتر داره نسبت به کانن. خب برو سراغ اون. باید این اتفاق درواقع برای هر شخصی بیفته که حالا یا یک انتخاب اشتباه میکنه یهبار و اینکه یاد بگیرن تحقیق بکنن. مغایرت… الان تمام وبسایتها دیدی، میتونی دوتا چیز رو با هم مقایسه بکنی؟ خب خیلی کار رو راحت کرد دیگه. اونموقع که من میخواستم برم دوربین بخرم، حتی مدرس من نمیدونست چیها تو بازاره. من باید میرفتم ناصرخسرو، باید میرفتم اینور- اونور ببینم چی به چیه، میرفتم باغ همایون ببینم چی به چیه، چه برندهایی هست؟ چه دوربینهایی هست؟ و بعد انتخاب بکنم. الان خیلی راحت تو دوتا سایت شما میتونی فلان دوربین… اصلاً یه برند. سونی آلفا میخوام بخرم؛ آقا آلفای S برم بخرم یا آلفا 7 برم بخرم؟ 7S برم بخرم یا 7R برم بخرم؟ خب؟ ۲۰ میلیون مثلاً اختلاف قیمت هم دارن. آقا نه اینکه اون گرونه، بهتره. بابا اون گرونه بهدرد یه چیزی میخوره؛ این یکی بهدرد یه چیز دیگهای. این، اینقدر مگا پیکسله؛ اون، اونقدر مگا پیکسله. این یهسری آپشنها داره؛ اون یهسری آپشنها داره. سنسور این، اینقدره. سنسور اون، اینقدره و، و، تمام اینها. اینها رو تا وقتی بررسی نکنن، نمیتونن انتخاب درستی داشته باشن.
مصطفی عرفانی: بخوای یه جمعبندی بکنی، اینکه حرفهٔ عکاسی و اینکه حرفهای شدن عکاسی چهطوری اتفاق میافته رو چهجوری تعریف میکنی؟
شایان خلیل بیگی: اگه بخوایم بریم سراغ جمعبندی، حرفی که دارم برای درواقع هنرجوها و بچههایی که خب حالا علاقه دارن و میان سراغ درواقع کار عکاسی، اینکه بدونن مسیر ساده نیست. اصلاً این فکری که بریم یه کلاس بگذرونیم، و میریم کار میکنیم، پول درمیاریم اینها، اینها خیلی هدف درستی نیست. خب؟ خیلی با نگاه بازتری بیان. بدونن مسیر سختیه. بدونن باید در کنار این علم عکاسی، خیلی علمهای دیگه یاد بگیرن. و جزء شغلهای پردرآمد هست هرجای دنیا؛ یعنی شما… شاید مثلاً مثل IT. آقا الان شما شبکه بلد باشی، همهجای دنیا میتونی کار بکنی. عکاسی هم همینه. فیلمبرداری هم همینه. هنر هم همینه. همهجای دنیا هنرمند میخواد؛ عکاس میخواد؛ فیلمبردار میخواد؛ مجسمهساز میخواد. و شما با این شغل میتونی هرجای دنیا کار پیدا کنی. بسیار شغل خوبیه. بسیار هنر قشنگیه. عکس شاید زبون مشترک بین همهٔ آدمهای دنیا باشه. شاید خیلی وقتها زبون خیلیها رو نفهمیم، ولی وقتی یه عکسی میبینیم ازشون، خیلی چیزها رو میتونیم بفهمیم. پس میتونیم بگیم عکس زبان مشترک بین همهٔ مردم دنیاست. و خیلی قشنگه! تنها عکسه که میمونه. هنر قشنگیه. هنر خوبیه. درآمد هم داره؛ اما سخت. راه سختی داره. دیتای زیادی میخواد؛ علم زیادی میخواد. وارد بازار کار حرفهای شدنش پیچیده و سخته؛ اما شدنیه. و پیشنهاد میدم که بههیچعنوان… چون خیلی معضل بچههاست. …بههیچعنوان سراغ تجهیزات گرون اولش نرید. تمام هزینههتون رو ندین پای دوربین. یه مسئلهای که همیشه هم میگم، اینکه بچهها فقط یه دوربین نیست ها! شما یه دوربین میخوای؛ یه لنز میخواد؛ باطری، رم، کیف، سهپایه؛ پس میبینی که نباید همهٔ پولت رو بدی به یه بادی و بعد سهپایه نداشته باشی، بخری؛ و رم خوب نداشته باشی بذاری توش. و کیف خوب نداشته باشی. وقتی میری ۸۰ میلیون پول بادی میدی، باید یه کیفی هم بگیری که از اون ۸۰ میلیون محافظت کنه دیگه. باید یه سهپایهای هم بگیری ۸۰ میلیون رو روش داری میبندی، کله نکنه رو زمین. پس همهٔ این ها رو حساب کنید. تجهیزات گرون نرین سراغش برای اول کار. و بدونید که توی هر شاخهایش حرفهای بشین، به درآمد میرسین. نباید عجول باشین؛ یه مقدار صبر خیلی میتونه کمک خیلی از بچهها بکنه؛ چون خیلیها رو دیدم که با عجله رفتن سراغ یه چیزی. رفتن استودیو زدن؛ کلی هزینه کردن، بعد ۶ ماه بعد نتیجه نگرفتن و با یه ضرری بستن و اصلاً کلاً شغل رو عوض کردن. نکنید این کار رو. و تا میتونید از اساتید، مدرسین، یوتیوب، نمیدونم پینترست، از همهٔ اینها استفاده کنین که تجربه بهدست بیارین. تجربهای که شاید من دادم سرکار، سر یه پروژهای رفتم؛ مجبور به خسارت شدم؛ پروژه درنیومده؛ برند ضربه خورده و، و، و… از این تجربه استفاده بکنین که شما اون ضررها رو نکنین. شما بتونین حرفهایتر کار بکنید. و برای خرید تجهیزات خیلی تحقیق بکنید. برای اینکه گرایشتون رو انتخاب بکنید، تحقیق بکنین. با آدمهای مختلف گپ بزنین؛ از یک نفر نظر نپرسید. تا میتونید اینور- اونور برین یاد بگیری. همهٔ مدرسین و همهٔ اساتید یک کلمه رو دارن به تو یاد بدن؛ از همهشون استفاده بکن.
مصطفی عرفانی: شایانجان دمت گرم! خیلی برنامهٔ خوبی بودش. تونستیم درمورد حرفهٔ عکاسی با همدیگه یه گپ و گفتگوی خوبی داشته باشیم؛ و من که خیلی چیزها ازت یاد گرفته بودم، و باز هم یاد گرفتم. مرسی که اومدی با همهٔ مشغلهای که داشتی.
شایان خلیل بیگی: چاکریم. دم شماها گرم که درواقع من رو دعوت کردین و گپی زدیم. و امیدوارم که خوب باشه. امیدوارم که بچهها این حرفها رو گوش بدن. تو خیلی برنامههای خوب دیگهای هم داری. پیشنهاد میدم که همهٔ درواقع برنامههاتو بشینن، ببینن؛ چون مدرسهای خوب، اساتید خوبی رو میاری باهاشان گپ و گفت میکنی. و اینها قبلاً نبوده. شاید من یه وقتیکه داشتم یاد میگرفتم، لهله میزدم بابت اینکه یه مصاحبهای باشه با فلان کَسَک، به من دیتا بده؛ به من راه بده؛ به من یه کلمه یاد بده؛ ولی نبود. و الان تو این کار رو داری میکنی؛ خیلی خوبه. امیدوارم که همیشه موفق و خوب و سلامت پیش برید و برید جلو.
مصطفی عرفانی: ممنون ازت. مرسی.
شایان خلیل بیگی: برنامهتون هم خیلی عالیه! دمتون گرم!
مصطفی عرفانی: متشکرم. خدانگهدارت باشه.
شایان خلیل بیگی: مرسی از شما. خداحافظ
مصطفی عرفانی: خداحافظ.