عکاسی مستند
متن گفتگو مصطفی عرفانی با امیر نریمانی
مصطفی عرفانی: امیر نریمانی! خوش اومدی به ویدیوکست در باب عکاسی.
امیر نریمانی: مرسی. من هم خوشحالم که پیش شمام.
مصطفی عرفانی: ممنون از اینکه اومدی. امروز بحثمون درمورد عکاسی مستنده. یکی از موضوعاتی که من خودم بهاش خیلی علاقهمندم و توی این چندین ساله تلاش کردم که هر فرصتی که پیش میاد، توی این حوزه یه خرده فعالیت کنم. حالا واسهٔ شروع بحثمون اینکه عکاسی مستند و مستندنگاری از ابتدا یکی از علایق انسان بوده؛ یعنی ما توی سنگنگارهها و سنگنگاشتههایی که وجود داشته واسه انسانهای اولیه، آثارش رو میبینیم. جلوتر میایم، وقتی نقاشی آروم آروم داره شکل خودش رو میگیره، این… حالا درسته که اونموقع جنبههای زینتی داشته، ولی خب! میبینیم که این مسئله ثبت زندگی روزانهٔ پادشاهان و اون ثروتمندان، یه چیزی بود که آنها دوست داشتن که بهوسیلهٔ نقاشی ثبت کنن. و وقتی هم که عکاسی بهوجود اومده ما میبینیم که تو حوزههای مختلف ازش استفاده میکنن. حالا در ابتدا شاید بیشتر جنبههای تبلیغاتی داشته واسه بعضیها، بعضیها ازش بهعنوان سرگرمی استفاده میکردن. و حالا ما توی ایران هم ناصرالدینشاه رو داشتیم که حالا بهعنوان سرگرمی میاومده از خودش و اعضای خانوادهاش و دربار عکس میگرفته؛ ولی امروزه ما اونها رو بهعنوان یک سند تاریخی داریم بهش نگاه میکنیم. و حالا بیاییم و در دوران معاصر نگاه بکنیم، تعریف عکاسی مستند چی هستش؟ و چهجوری میتونیم عکاسی مستند رو تعریف کنیم؟
امیر نریمانی: ببین همینطور که گفتید من اینجوری فکر میکنم که عکاسی از هر رویداد، رخداد، هر حادثه، هر لایف استایل، هرچیزی در جامعه، در نگاه اول در کتهگوری عکاسی خبری میتونه بگنجه. از اون تایم خبرش که میگذره، در قالب عکاسی مستند قابل بحثه؛ قابل نگهداریه؛ قابل استناده؛ چیزی که جوامع مختلف خیلی بهش اهمیت میدن؛ و تو جامعهٔ ما هم قبلاً خیلی مهمتر بود، و الان هم عکاسهایی هستن که براساس دغدغهٔ خودش این کار رو انجام میدن. درواقع ثبت و نگه داری رخدادها، اتفاقها، لایف استایلها، و هرچیزی که در یک جامعه بهنظر عکاس میاد که مهمه و باید ثبت بشه و منتشر بشه. بهنظر من این تعریف خیلی ساده و جامع از عکاسی مستند میتونه باشه که اون اولویت یا اون شاخصهٔ زمان و خبر که از روش برداشت میشه، بهعنوان یک عکس مستند قابل بررسی و دیدن هستش.
مصطفی عرفانی: حالا مسئله اینه که یعنی ما… شما میگین کسی نمیتونه بره یه عکسی رو بگیره با نیت مستندنگاری؛ یعنی کار… شاید کار فقط خبرنگارها هستش که این فرایند مستندنگاری رو انجام بدن؟
امیر نریمانی: نه. میتونه با نیت درواقع مستند فقط بره سراغ این کار؛ ولی مرز خیلی باریکی داره. بهطور مثال شما الان میخواید یک مجموعه در مورد حاشیهنشینهای تهران عکاسی کنید در قالب مستند. یا نه، میخواید در قالب مستند یک مجموعهای رو عکاسی کنید لایف استایل شمال شهر تهران بهطور مثال. اون عکس میتونه در قالب عکاسی خبری هم مطرح بشه؛ یعنی یک رویداد، یک واقعه رو داره انعکاس میده؛ ولی اون تایمش که میگذره، میاد در قالب عکاسی مستند؛ ولی اگر اون اولویت یا اون بازهٔ خبر رو از روش بخوایم برداریم، میتونه بهصورت مستقل در قالب یک پروژهٔ عکاسی مستند هم تعریف بشه. ولی بهنظرم میاد زیاد تفاوتی بین اینها وجود نداره؛ مهم اینشه که چهجوری موضوع رو ببینیم؛ چهجوری ثبت کنیم؛ و چه مسیری رو طی کنیم برای اون ذهنیتی که نسبتبه اون موضوع داریم که بیطرفانه یک داستانی رو روایت کنه.
مصطفی عرفانی: حالا توی جامعه و عموم مردم اینطوریه که وقتی درمورد عکاسی مستند صحبت میکنیم، اولین موضوع، عکاسی اجتماعیه. حالا خود من مثلاً تو حوزه عکاسی صنعتی کار کردم و حالا نمیدونم اسمش رو بشه مستند گذاشت؟ چون خیلی روی این جنبهٔ واقعی بودن اون تصاویر تمرکز کردم. یا مثلاً ما مردمشناسی رو داریم. تو حوزهٔ حیات وحش هم یه جوری مستندنگاری حساب میشه. موضوعات عکاسی مستند محدود به موضوع خاصی میشه یا بازهی گستردهای از موضوعات رو میتونیم بهش عکاسی مستند رو اطلاق کنیم؟
امیر نریمانی: ببین من قائل… خب به شخصه البته؛ شاید این غلط باشه، خیلیها این رو نقد کنن. من قائل به مرزبندی نیستم در عکاسی. عکاسی بستگی به اون شرایط و نحوهٔ استفادهای که از عکس میکنید، داره. شما میتونید یک عکس مستندی رو، یا یک عکس ورزشی رو در قالب یک عکس تبلیغاتی استفاده کنی. حالا چه تعریفی براش دارید؟ این اتفاق افتاده. بهطور مثال من رفتم یه عکس خبری گرفتم، اون عکس خبری شده یک عکس تبلیغاتی. یا بهطور مثال شاید در برعکسش یه مقداری قابل بحث باشه. خب ما تو مستند یا خبری، اون سندیت، اون لحظه، اون دستنخوردن سوژه برامون مهمه؛ یعنی یک عکس تبلیغاتی رو قطعاً نمیتونیم بهعنوان یک عکس مستند استفاده کنیم؛ ولی میتونه تو دایرهٔ عکاسی مستند یا عکاسی… یک برشی از یک تاریخ میتونه بررسی بشه. میگم شاید این نظر، نظر مخالف زیاد داشته باشه. ولی بهطور مثال شما الان میاید یک برههٔ زمانی رو، مثلاً فرض کن دههٔ ۵۰ رو بهواسطهٔ تبلیغات بررسی میکنید. عکسهایی که توی اون برهه گرفته شده، بهعنوان سندهای تصویری اون برههٔ زمانی…
مصطفی عرفانی: سند تبلیغات….
امیر نریمانی: …تبلیغاتی بهاش نگاه میشه؛ دیگه بهعنوان عکس تبلیغاتی بهاش نگاه نمیشه؛ بهعنوان یک سند نگاه میشه. اون دایره، اون حلقهٔ زمانی، اون جایگاه، اون نحوهٔ مواجهه، بهنظر من متفاوت میکنه این نگاهها رو. و به شخصه، من قائل به این مرزبندی نیستم چونکه بارها شده عکسهای مختلف رو در جایگاه مختلف استفاده کردم و نتیجهٔ خیلیخوبی گرفتم. بهطور مثال مثلاً شاید اصلاً به ذهن نرسه که یک عکس مستند بشه یک عکس تبلیغاتی؛ ولی این اتفاق افتاده و الان هم داره اتفاق میافته و به نظرم خیلی درواقع تأثیرگذاری بیشتری داشته برای یک… مثال میزنم؛ مثلاً همین امسال یک شرکت دارویی تصمیم گرفت که یک تقویم و یک کاتالوگ درست کنه برای کسایی که مشتریهاش هستن و اطرافیانش بدن. هرسال یهسری عکسهای تبلیغاتی از دارو میذاشت یا اینکه عکسهای طبیعت و اینها میذاشت. امسال به پیشنهاد یکسری از دوستها مشورتی که بهشون دادم، اومدیم عکسهای مستند کار کردیم. ولی خب عکسهایی رو کار کردیم که هیچ بهلحاظ بصری هم قابل درواقع…
مصطفی عرفانی: دیدن باشه.
امیر نریمانی: دیدن باشه که مخاطب بالاخره اون…
امیر نریمانی: زیباییشناختی توش…
امیر نریمانی: اینها رعایت بشه. دقیقاً. و خیلی تأثیر خوبی گرفتم. و دو بار تا حالا مدیرش به من زنگ زده، گفته عجب تصمیم خوبی گرفتیم. البته که من فقط مشاوره دادم. این برمیگرده به تغییر نگرش اونها که به این نتیجه میرسن که خب ما ۳۰ سال عکس گل یا عکس دارومون رو استفاده کردیم و این محصولی که تولید میکنیم بهلحاظ هنری یا فرهنگی که میخوایم عید هدیه بدیم، جواب نگرفتیم. دیگه خسته شدم. چیکار کنیم؟ میان سراغ من، میگم خب بیایم عکس، تبلیغاتی نه… عکاسی مستند ایران بسیار قوی. بیا عکسهای مستند کار کن از فرهنگهای مختلف تو ایران؛ ولی خب با یهسری چهارچوبها که بالأخره بهکار شما هم نزدیک باشه. و این تغییر این جاییکه داره استفاده میشه عکس و دیده میشه، یک بازخورد خوبی گرفته. و بهنظر من اون مرزبندیها زیاد مرزبندیهای… نمیگم درست نیست ها! ولی قابل تغییر هست. مخصوصاً تو دولت… درواقع تو زمانهٔ امروز.
مصطفی عرفانی: حالا توی این حوزهٔ اینکه شما میفرمایید که عکس پلن اسکیپ و طبیعت استفاده میکردن، یکی از کتابهایی که واسه هدیه دادن خیلیخوب هستش، کتابهای سنچری و دیکیته که بهصورت مرتب چاپ میشه. عکسهایی که حالا توی رسانهها چاپ شده رو بهصورت دهه یا قرن چاپ میکنن و ارائه میکنن. من خودم بعضی موقع ها بعضی دهههاش رو خریدم و قرنش رو خریدم خیلی عکسهای زیبایی داشته؛ یعنی شاید یکی از علایق من از همونجا ریشه گرفته که آدم میبینه که یه پروسهٔ تاریخی چهجوری اتفاق میافته و خیلی هم کتابهای خوبی واسهٔ هدیه دادن هستش. حالا یه موضوع دیگهای که مطرح هست و بین حالا کسایی که تازه میخوان بیان توی حوزهٔ عکاسی فعالیت کنن، تجهیزاته. هر از گاهی من میشنوم از افرادی که مثلاً میگه آقا اگه عکاسی مستند کار کنی باید لنزت مثلاً ۷۰-۲۴ باشه؛ یا باید مثلاً نور طبیعی کار کنی. یا یه سری فاکتورهایی رو میگیرن واسهٔ کار از لحاظ تجهیزات، از لحاظ نور، و موارد دیگه. نظر شما چیه؟ آیا توی حوزهٔ عکاسی مستند استفاده از نور فلاش ممنوعه؟ آیا استفاده از مثلاً لنز تله ممنوعه؟ این به چه صورتی هستش؟
امیر نریمانی: ببین باز هم میگم این نظر منه، ممکنه مخالف داشته باشه. ببین من قائل به ابزار نیستم؛ ولی این رو میگم که ابزار خوب خیلی میتونه به شما کمک کنه که ایدهای که توی ذهنتونه عمل کنید. ولی قائل به ابزار نیستم. الان ابزار و حتی کادربندیهای دقیق کلاسیکی که مثلاً خیلی ۳۰-۴۰ سال، ۵۰ سال پیش رایج داش… رواج داشت، زیاد مظرح نیست. الان مهم اون داستانی که شما روایت میکنید. مهم اینه که شما بتونید اون ایدهای که تو ذهنتون، نگاهی که به یک موضوع دارید، به بهترین شکل به مخاطبتون منتقل کنید. من توی نشریهٔ اخیرم یک گزارشی کار کردم از یک عکاس ایرلندی. ایشون تو یک نمایشگاهی بهاش پیشنهاد میشه که یک دوربینی داره ساخته میشه یا ساختهشده تو بعد نظامی، دوربین حرارتی، تا ۳۰ کیلومتر قابلیت ثبت داره. ۳۰ کیلومتر خب باید ارتفاع بگیرید دیگه. ایشون نتونست از این سی کیلومترش استفاده کنه. تو اون گفتگو توضیح میده، میگه من باید تا یه ارتفاعی بتونم برم که این کروی بودن زمین و اینها رو بذارم کنار که ۳۰ کیلومتر رو تو زمین تخت بخوام نشون بدم. با حرارت، یعنی با حرارت انسانها اومده ایشون یک اردوگاهی رو سمت… اگر اشتباه نکنم سمت یونان و اینها، ایشون اومده این رو عکاسی کرده. این در قالب چه توصیههای ابزاری اساتید میگنجه؟ قطعاً هیچکدوم. ولی خب یک روایت متفاوتی داره. جهان رو بهتزده کرده. جامعهٔ عکاسی رو بهتزده کرده که یک آدم چهجوری میتونه نگاهش باز باشه و از هر چیزی که دم دستشه شروع کنه استفاده کردن و درواقع به یک مجموعهای واقعاً میگم بینظیر،… من فکر نمیکنم به این زودیها مجموعه عکسی رو ببینم که اینقدر هوشمندانه عکاسی شده با همهٔ مشکلات؛ پروسسش (process) و حملش… خب سنگین بوده. این دستیار میگیره حمل میکنه. مردم آدمهایی که تو اون اردوگاه بودن، نگران بودن، بهاش هجوم میارن که تو برای چی داری عکاسی میکنی؟ و از این اتفاقها. ولی ایشون الان یک مجموعهای داره بهعنوان «مهاجران» و بهنظر من شاهکاره. قطعاً میدونم که اگر شما مثلاً لنز ۳۵ داشته باشید، لنز نرمال خوب با دیافراگم خیلی پایین داشته باشی که عمق میدان رو بگیرید، نمیدونم هزارتا چیز دیگه… فلش آنچنانی داشته باشید، میتونه عکسهای متفاوتتری به شما بده ولی الان دیگه بحث، بحث یک فریم عکس متفاوت یا چندتا فریم عکس خوشگلِ خاصِ عمقِ میدانِ مرتبّ شارپ مثل [۱۲:۲۰] بالا نیست. واقعاً الان بحث، بحث داستانه. شما ممکنه یک موضوع مشخصی که بیست ساله روش کار شده، بری از یک نگاه… با یک نگاه جدیدتری روی اینها کار کنی و مخاطب این داستان شما رو بپذیره و استقبال کنه از این داستان. بهنظرم میاد که نباید عکاسهای ما زیاد در قیدوبند تجهیزات باشن. باز هم تأکید میکنم لازمه؛ تجهیزات خوب بههرحال کار رو راحت میکنه؛ ولی در ژانر مستند، نیاز به اون داستانگوییه که شما متفاوت ببینی، متفاوت داستان بگی و داستان خودت رو بگی. حالا ابزار اگه یه مقدار… الان مثلاً با موبایل مگه گفته نمیشه؟ چند سال پیش… فکر کنم چهار- پنج سال پیش مجلهٔ تایمز، خب یه مجلهٔ بسیار معتبریه دیگه؟! مثلاً به این راحتی عکس قبول نمیکنه رو جلدش بره. یه پروژهای رو پیشنهاد داد به یه عکاس برزیلی، یه خانم بیست و سه- چهار ساله، که ایشون با یه رفلکتور و با یه موبایل از زنان تأثیرگذار جهان عکاسی کرده؛ ازجمله هیلاری، کلینتون، دوندهٔ زن، از مثلاً حولوحوش ۳۰تا زن تأثیرگذار و جریانساز جهان. خب این در قالب تعریف ما نمیگنجه که ابزار مهمه؛ فلان لنز و اینها… پس ابزار جای خودش رو داده به اینکه یک ایده رو… ایدهٔ خوب داشته باشید، یه داستانگویی متفاوت داشته باشید بهنظر من.
مصطفی عرفانی: این روزها با گسترش حالا کامپیوتر و نرمافزارها، ویرایش عکس به یه مسئلهٔ متداول شده. حالا سوال اینه که مرز ویرایش تو عکاسی مستند کجاست؟ یعنی ما آیا مجاز هستیم عکس رو اصلاً ویرایش کنیم؟ یا نه، هر چهقدر دوست داریم ما میتونیم بریم جلو از نرمافزارها استفاده کنیم. حتی الان این روزها هوش مصنوعی اومده و میتونه تصویر رو بسط بده یا حتی مسائل خیلی ابتدایی، مثل کراب کردن. استفاده از نرمافزارها توی حوزهٔ عکاسی مستند حد و مرزش کجاست؟
امیر نریمانی: ببین واقعیتش من حد و مرز که نمیتونم مشخص کنم براش؛ ولی چیزیه که من بهصورت سنتی به این قضیه نگاه میکنم. موقعی که از عکاسی مستند بهعنوان یک سند بحث میکنیم، بهتره که زیاد دخلوتصرف توش نداشته باشیم. من تو این شمارهٔ مجلهم هوش مصنوعی رو بهصورت یک قالب یک پرونده درآوردم. یک مطلبی داریم از یک محقق امریکایی که آقای جعفری، یکی از درواقع مترجمهای خوب حوزهٔ عکاسی تو قم تر… تو اراک ترجمه کردن، فرستادن. ایشون حتی پیش… یعنی پیش… درواقع پیشبینی میکنه که عکاسی بره به سمت عکاسی نگاتیو؛ چونکه اصالت در عکاسی مستند و خبری خیلی مهمه. این از کجا میاد؟ ما معمولاً یک اتفاقهایی تو تاریخمون میافته، بعد از اون این بحثها پیش میاد دیگه؟! جشنوارهٔ سونی اگه خاطرتون باشه،…
مصطفی عرفانی: بله.
امیر نریمانی: …یه برگزیدهای داشت و ایشون عکس رو با هوش مصنوعی درست کرده بود. مهمتر از اینها وجدان اون عکاسه هست؛ تعهد اون عکاسه هست. اگر اون عکاس اعلام نمیکرد که من با هوش مصنوعی این عکس رو گرفتم، جایزهٔ اول رو میگرفت و میرفت. خب؟ ولی ایشون اومد اعلام کرد که من این عکس رو با هوش مصنوعی درست کردم. و من بهنظرم میاد که این کارش باعث شد که…
مصطفی عرفانی: بازبینی اتفاق بیفته.
امیر نریمانی: بازبینی که بوده همیشه. اولاً که چونکه عکاسی بعضیموقعها یه اتفاقهایی براش میافته، اون وجهاش رو یه مقداری ضعیف میکنه.
مصطفی عرفانی: بله.
امیر نریمانی: مثلاً یکیشون بود که مدتها جای بحث بود؛ بحث همون اخلاق در عکاسی و اینها. یه عکسی از هایتی اومد بعد زلزله و اینها. اگه دیده باشین دوتا خانمه که یک چیزی رو گذاشتن رو سرشون دارن میدزدن، میرن. این عکس، بسیار عکس خوبی بود. بعد یکی از عکاسها اومد از یک زاویهٔ دیگهای این رو عکاسی کرد؛ ظاهراً پلیس بهاش شلیک میکنه… به اون خانوم و میمیره و میافته زمین. از یه زاویهٔ دیگهای که درواقع این رو نشون میده، نشون میده که ۳۰تا عکاس نشستن و از جنازه دارن عکاسی میکنن. و همیشه این بحثها بوده. عکاسها اخلاق رو رعایت نمیکنن؛ عکاسها فل… ولی بهنظر من میاد این اتفاقه اینجور که یه عکاس که جایزه به این معتبری سونی رو گرفته میاد اعلام میکنه من با هوش مصنوعی این عکس رو گرفتم، هم یک وجههای که… وجههٔ اخلاقیاش حفظ میشه؛ و هم یکی اینکه باید راهکارهای جدیدی پیدا کرد که چهجوری میشه به این رسید. ما تو ایران خودمون هم این اتفاق افتاد. ما چند سال پیش یه جشنوارهای داوری کردیم. یه عکس از شمال اومد، عکس فوتبال تو شالیزار؛ بسیار عکس خوبی بود. یه فوتبالیستی رو هواست داره برگردون میزنه؛ این سه- چهار نفری هم که پائینان صورتهاشون فرم خوب؛ این عکس بهعنوان عکس برگزیده شد، رفت. فرداش دبیر جشنواره به من زنگ زد گفت که من یه ذره مشکوکم به این عکسه. گفتم چرا؟ گفت احساس میکنم دستکاریشده. تو نگاه اول غیرقابل تشخیص بود که این اتفاق افتاده. ولی سایتهای اینترنتی وجود داره برای بررسی اصالت عکس. شما عکس رو که بهاش میدید، درواقع دستکارهای عکس رو در قالب هایلایت و اینها، یا نه، بهصورت تکست… یا یه سایت دیگه هست، بهصورت تکست به شما میده که این عکس اورجیناله، جنراله؛ یا نه، دستکاری شده. و این اومد. ما هم با عکاسش تماس گرفت دبیرِ… بهش گفت که چرا اینجوریه؟ گفت باشه. حالا دستکاری کردم دیگه. چهارتا عکس رو چسبونده بود بههم و کرده بود یه دونه عکس. گفت جشنواره روسیه هم این رفته جایزه گرفته این عکسه. یه مقداری به نظرم میاد کار رو سختتر خواهد کرد در آینده. این نویسندهٔ آمریکایی… فکر کنم نگفتم این رو. این عکاسه پیشنهاد میده که در آینده عکاسی مستند میره به سمت عکاسی نگاتیو؛ چون که بیس و اصالت عکاسی مستند به اون عدم دستکاری و عدم کم کردن یا اضافه کردنه. از قدیم هم که گفتن تو این ژانر عکاسی در حد تغییرات خیلی اندک در نور و رنگ و یه مقدار اصلاح کادره؛ و بیشتر از اون جایز نیست. و خیلی از جشنوارهها موقعی که با همچنین عکسهایی مواجه میشن، عکس رو فید میکنن، میذارن کنار. مثلاً سومین دورهٔ نشان عکس مطبوعاتی که من دبیرش بودم، ما یک مجموعه عکس بسیار خوب از زبالههایی که تو شمال دپو میشه گذاشتیم کنار؛ و دو فریم عکس باز هم عکسهای خیلی خوب بود از یکیاش پرند بود، یکیاش هم وحید مرادی که شرور نامدار *[۱۸:۴۹] تهران بود. مجبور شدیم بهخاطر کم کردن یهجا و دو جا زیاد کردن جلوههای زیباشناسی درواقع بهلحاظ رنگ و نور و ادیتهای خیلی سنگین، عکسها رو حذف کردیم. به نظرم میاد جامعهٔ عکاسی مستند و خبری، مقاومت خواهند کرد در این ویرایشهای سنگینی که روی عکسها داره اتفاق میافته.
مصطفی عرفانی: استفاده از شبکههای اجتماعی امروزه خیلی متداول شده. و حالا فرقی نمیکنه تو چه حوزهای شخص داره عکاسی انجام میده، انتشار عکس تو شبکههای اجتماعی درحقیقت یکی از راهکارهای معرفی شخص بهعنوان عکاس شده. بهنظر شما جایگاه شبکههای اجتماعی تو عکاسی مستند امروزی ما چهجوریه؟ یعنی آیا اصلاً این جایگاه، جایگاه درستی هستش؛ یا باید اصلاح بشه؟ به چه صورته این مسئله؟
امیر نریمانی: ببین من خودم از این شبکهها دارم استفاده میکنم دیگه. یکی- دوتا بحث خیلی جدیه؛ اولاً شبکههای اجتماعی گولزنکه. بههرحال شما یهسری دوستهایی دارید که در هر شرایطی کامنت میذارن و لایک میکنن. و از اون اصالت و هدف و آرمانی که برای یک عکاسی خبری، یا عکاسی مستند وجود داره یه مقداری دورتر شده. چهارچوب و ساختار شبکهی اجتماعی یه ذره متفاوتتره؛ این باعث میشه با این وجود که تو بحث مستند، یا انتشار، یا حتی فروش، اون بنگاه، اون واسطه حذف شده. شما الان مستقیماً میتونی به مخاطبت برسی؛ قبلاً اینجوری نبود. قبلاً باید یه آژانسی یک جایی پیدا میشد، این رو در قالب نمایشگاه، سایت، رسانه، منتشر میکرد و مخاطب شما این رو میدید. ولی الان اون واسطه حذف شده و بیواسطه شما میتونید با حجم زیادی از آدمها در ارتباط باشید؛ خب این قطعاً خیلی…
مصطفی عرفانی: البته این آسیبزننده هم هست دیگه. یه زمانی شخص از طریق آژانس میتونست عکسش رو بفروشه و کسب درآمد کنه؛ ولی امروزه این مسئلهٔ کپیرایت توش کمرنگ شده؛ یعنی شخص حالا یا خودش یا دیگران، میان یه عکسی رو منتشر میکنن و میبینیم که بهصورت گسترده با توجه یا بدون توجه به مسئلهٔ کپیرایت منتشر میشه. یعنی حتی مثلاً یهسری سایتها و پلتفرمهایی مثل گِتایمیج که میاد عکسها رو میفروشه، شاید تو چند ساعت اول فقط داره کپیرایتش رو میفروشه. اولین، دومین یا سومین سایتی که اون عکس رو منتشر میکنه، مسئلهٔ کپیرایتش از بین میره. یعنی بهنظر شما این شبکههای اجتماعی تا یه حدودی خود حتی عکاس نمیاد حقوق خودش را خودش، شخصاً، پایمال کنه؟
امیر نریمانی: البته بگم ها! خیلیها از طریق شبکههای اجتماعی دارن کسب درآمد میکنن.
مصطفی عرفانی: حالا تو حوزهٔ عکاسی مستند.
امیر نریمانی: بله. عرض میکنم. مثلاً باز هم مجله تایم رو مثال میزنم. ۲۰۱۵ جلد مجلهٔ تایم از شبکهٔ اجتماعی، از *[۲۱:۵۶] میاد. حالا داستان این چیه؟ یک مربی اوتیسم بوده برای کودکان اوتیسم و داون درواقع مر… کمک میکرده و اینها. تو مسیر محل کار و خونهاش درگیریهای بالتیمور بوده و ایشون هر روز این مسیر رو عکاسی میکرده. یه روز یه عکس رو میگیره، بسیار… تو عکاسی یک برهههای تاریخی وجود داره، بعد از اون یه تغییرات عجیبیه. مثلاً این رو داشته باشین. مثلاً ۲۰۰۵ سونامی اندونزی باعث شد که شهروند خبرنگار رواج پیدا کرد. چرا؟ چونکه اونموقع دوربینهای دیجیتال و اینها تازه اومده بود، دوربینهای خیلی ابتدایی، سونامی که اتفاق میافته، تا رسانهها و عکاسها و خبرنگارها برسن اخبار تصویریش و عکسیش تو دنیا پخش شد. من قشنگ خاطرم هست، اونموقع دانشجوی درواقع عکاسی هم بودم، یکسری گزارش نوشته شد که گفتن رسانهها اگر حواسشون رو جمع نکنن، از مخاطبینی که اونجا… از افرادی که در سر صحنه وجود دارن، عقب میمونن و مخاطب براش مهم نیست که تو لحظهٔ اول، آیافبیام (IFBM) [۲۳:۰۱] این رو منتشر میکنه؛ یو پی آی (UPI) میده این رو یا گتی میده یا یک شبکههای اجتماعی؛ حالا اونموقع فکر کنم اور کات یا فیسبوک بود اونموقع. و این اتفاق الان که داریم میبینیم، ریشهاش از اونجا میاد. ۲۰۱۵ این آقا عکس رو گرفته، تو شبکهٔ اجتماعی اینستاگرامش با هشتگ منتشر میکنه، سردبیر تایم عکسهای رسمی رسیده، قانعش نمیکنه عکسه؛ داشته تو شبکههای اجتماعی میچرخیده، به این عکس میرسه. عکس چیه؟ یک سیاهپوست داره میدوئه… عکس سیاه سفیده. …پشتش حداقل پنجاهتا پلیس دارن دنبالش میدوئن. نمیدونم دیدید این عکس رو. و با هشتگ به این عکاسه میرسن و این عکس با قیمت بسیار بالایی خریداری میشه و میاد رو جلد تایم میشینه. و من احساس میکنم از اون برهه عکاسها بیشتر متوجه شدن که درست هشتگ بزنن. من سالها پیش تو مجلات همشهری یه مطلب نوشتم چونکه مشکل داشتم. من مثلاً یکدفعه فراخوان میدادم من یک عکسی با این موضوع لازم دارم، تو پیجش بود؛ ولی هشتگ درستی نمیزد. یعنی… ما بلد نیستیم از شبکههای اجتماعی درست استفاده کنیم. یا به من پیام میداد که من عکس دارم، یک عکس شاهکار برام میفرستاد؛ ولی به نظرتون مثلاً تلگرامش چه شکلی بود؟ P.2. 4.farda. نه اسم، نه تلفن، نه خودش رو معرفی کرده بود. و من این رو بارها گفتم، من عکس بسیار خوبی رو از دست دادم بهخاطر اینکه طرف هیچ ردپایی از خودش نگذاشته بود؛ یعنی بلد نبود استفاده کنه. عکس برای من فرستاده بود، بالأخره من داشتم تو یک رسانه کار میکرد یا یک مجموعهای نیاز داشت برای این کار، و پیغام بهش میدادم که من تا دو روز این عکست رو میخوام؛ و یکدفعه سه ماه بعد این میدید پیام من رو؛ و میتونست یک درآمد خیلی خوب داشته باشه؛ میتونست عکسش حتی بیلبورد بشه تو سطح کل کشور بچرخه این. ما متأسفانه جاهاییکه باید آموزش ببینیم رو آموزش نمیبینیم. ما… اعتقاد به این دارم. من یک کتابی رو هلند خریدم. اگر تنبلی اجازه بده، ترجمهاش میکنم. خیلی کتاب کوچیکیه؛ حولوحوش مثلاً صد و شصت- هفتاد صفحه؛ قطع بانمکی داره و اینها؛ نوشته که چیزهایی که در دانشگاه به شما یاد نمیدن؛ یکیش ازجمله استفادهٔ درست از شبکههای اجتماعی برای ساختن پرسونال برندینگ، برای پرزنت شخص. الان تو جامعهٔ ما شبکههای اجتماعی در کنار اینکه شما میتونی با حذف یک بنگاه بتونی عکست رو بیواسطه به دست مصرفکننده برسونی،… درسته؛ این وسطها یه سوءاستفادههایی میشه؛ ممکنه یه عکسی بدون اسم شما بره یه جا کار بشه. ممکنه حتی به اسم یک عکاس دیگهای منتشر بشه؛ ولی بههرحال با همهٔ خوبیهایی که داره، این بدیها رو هم داره. تو اون کتاب کاملاً توضیح میده که در راستای پرسنال برندینگ، در راستای اینکه شما بهعنوان یک عکاس در ذهن مخاطبت بمونی،… مخاطب، یعنی جامعهٔ هدفت بمونی، چهکارها باید بکنی؟ حالا اگر ترجمه بشه، خیلی کتاب درواقع ساده، ولی کاربردیه که هیچوقت تو دانشگاهها گفته نمیشه. الان من بعید میدونم تو دانشگاه هنر دربارهٔ پرسنال برندینگ صحبت بشه. بعید میدونم مثلاً تو دانشگاه هنر، دانشگاه تهران یا دانشگاهی که عکاسی… دانشگاه آزاد، در مورد این شاخه صحبت بشه که تو از شبکههای اجتماعی چه استفادهای میکنی؟ اصلاً لزومی داره که تو پرسنال برندینگ برای خودت درست کنی؟ لزوم این وجود داره که وقتیکه درمورد عکاسی مستند و مجموعه صحبت میشه، شما جزء پنج نفر اول باشی که اسمت میاد. ما الان عکاسهایی داریم که پروژههای طولانیمدتی کار کردن. ده- پونزده سال یه پروژهای کار کرده، فقط خودش میدونه و چهارتا دوستهای اطرافش. کمکم شروع کرده تو شبکههای اجتماعی داره خودش رو پرزنت میکنه. خب یک جامعهٔ هدفی براش وجود داره. ممکنه فردا یک ناشری پیدا بشه که… بعضیموقع اتفاق میافته. …ازش دعوت کنه کارهاش رو در قالب یک کتاب چاپ کنه. ممکنه یک سرمایهگذاری پیدا بشه عکساش رو بخره. و در کنار بدیهایی که ممکنه داشته باشه شبکههای اجتماعی، از جمله زودگذر بودن، ماندگار نبودن،…
مصطفی عرفانی: دمدستی هم هست. الان شبکههای اجتماعی…
امیر نریمانی: دمدستی بودن، احساس خیلی بزرگی و استادی به آدم دست دادن،…
مصطفی عرفانی: بله.
امیر نریمانی: …ولی حسنهایی داشته. بهنظر من بزرگترین حسنش اینه که بنگاهها رو حذف کرده.
مصطفی عرفانی: البته حالا بهنظر شما حذف بنگاهها یه جورایی انگار… حالا اینکه بنگاهها رو بیاد حذف بکنه، حالا دلال… اسمش رو بذاریم دلالها، گاهی اوقات حالا درسته دلالها یک منفعتی میبرن از اون معاملهای که داره اتفاق میافته، ولی خب باعث میشه که کسبوکار بچرخه. یعنی من خودم جزو کسایی هستم که میگم آقا این آژانسهای عکس یا حالا اون بنگاهها که حذف شدن، باعث شده که درآمد تو بعضی از موضوعات مثل حالا خبری یا مستندنگاری کم بشه. حالا من خودم منتقد این موضوع هستم. حالا شاید مثلاً نظر شما یه موضوع دیگهای باشه. حالا یکی از موضوعات و بحثهایی که داریم این روزها، مجلهٔ عکاسی مستند هستش که شما تأسیسش کردین و درحال چاپ کردنش هستین. تا اونجایی هم که من میدونم، یه دغدغهٔ شخصی بوده که با سرمایهگذاری یا هزینهٔ شخصی دارین انجام میدین. خب ما توی ایران اساساً هرروز دارن مجلات کمرنگتر میشن؛ بهخصوص مجلات تخصصی؛ حالا چه تو حوزهٔ عکاسی، چه توی حوزههای دیگه. موضوع اینه که تو دنیای امروز که ویدیو خیلی رسانهٔ پرنفوذی شده یا حالا شبکههای اجتماعی، پادکستها، اینها هم موضوعاتی هستن که خیلی ترند هستن و افراد و اشخاص توی حوزهٔ تخصصی خودشون هم به اونها رجوع میکنن، انتشار یک مجلهٔ نوشتاری توی یک بازهٔ زمانی حالا ماهیانه یا فصلی، لزومش چقدر هستش؟ و دومین مسئله اینه که این مسئله برای منی که دارم تو یه حوزهای کار میکنم، بهخصوص عکاسی مستند، مطالعه و دسترسی به این مجله چقدر لازمه؟ یعنی آیا شخص باید مراجعه کنه به مجلات، یا نیازش هم حالا از طریق سایتها برطرف بکنه، مشکلی نخواهد بود؟ یعنی جایگاه مجلات نوشتاری در دنیای امروز چی هستش؟
امیر نریمانی: اول یه چیزی بگم. ببینید تو ایران و تو این ژانر هر کی هر کاری انجام میکنه یه دیوونگی خاصی میخواد؛ یعنی هیچ توجیهی نداره. من واقعاً نمیتونم یک توجیه علمی حسابشدهای که بر پایهٔ اقتصادی قضیه باشه، به شما ارائه بدم بگم که این به این دلیله که… یک دیوونگی، یک علاقهٔ دغدغهٔ شخصیه. اولاً مجلات هنوز در دنیا از یک اعتبار و جایگاه بهخصوصی برخوردارن. الان شما بخواید مثلاً تو دکترای یک رشتهای رو اقدام کنید، اگر اشتباه نکنم، حداقل دو یا سهتا مقالهٔ…
مصطفی عرفانی: ISI.
امیر نریمانی: …چاپشده باید داشته باشید. جایگاه خودش رو داره. چیزی که من توی مجله درواقع پیش گرفتم، من محتوا… اولاً که محتوام متفاوته؛ محتوایی که برای ویدیو تولید میشه، متفاوتتر از محتوایی که برای پادکسته و در قالب… درواقع هرکدوم از این قالبها محتوا و زبان مخصوص خودش رو داره. من تو مجلهم تلاش میکنم که هیچچیزی درواقع خارج از مجموعه… تولید شده خارج از مجموعهٔ من داخل مجلهم چاپ نشه. یعنی من محتوای یونیک تولید میکنم که شما این محتوا رو توی یوتیوب، و آپارات، و پادکست، و اینها نمیتونید درواقع بهاش دسترسی پیدا کنین. من با ادبیات خودم و با نگاه خودم با عکاسهای درجه یک دنیا گفتوگو میگیرم که قطعاً تو هیچ ویدیویی این وجود نداره.
مصطفی عرفانی: اینها رو خودتون انجام میدین؟
امیر نریمانی: بله. خودم انجام میدم. من چندتا دوستهایی دارم که…
مصطفی عرفانی: یعنی ترجمهشده از یه سایت دیگهای نیست.
امیر نریمانی: ما خیلی مثلاً شاید ده درصد- پونزده درصدمون ترجمه است. مثلاً من با ادیونواسل، عکاس هلندی، یه گفتوگویی گرفتم تو اکراین تو وسط جنگ؛ بعد میگفت که ببین الان صدای تیر و توپ و اینها داره میاد. گفتم ولی من میخوام این گفتگوت رو. و بهواسطهٔ یه دوست خارج از ایران که داشتم یه کنفرانس سهتایی گرفتیم و با هم گپ زدیم. این جای دیگه نمیتونی این رو پیدا کنی. با نگاه من، احساس میکنم که هر کدوم از اینها جایگاه و دلیل وجودی خاص خودش رو داره و برای من… و در کنار اینها برای من هنوز که هنوزه، درواقع متریال کاغذ یک تقدس زیادی داره و من دوست دارم که کتاب چاپ کنم و درواقع نمایشگاه کار کنم. من الان هر جشنوارهای که برگزار کنم، حتماً کاتالوگش رو چاپ میکنم. نه کاتالوگی که صرفاً عکس توش باشه، کل فرآیند جشنواره، از داوری، از بیانیهها، همه رو میارم در قالب یک کتابچه یا یه کاتالوگ اصلی و حداقل ۱۰-۲۰ نسخه ازش چاپ میکنم؛ چونکه بارها شده چونکه من یک کار پژوهشی کوچولویی هم بود که هر از گاهی انجام میدم، مثلاً مراجعه کردم به یک برههٔ تاریخی، به یک اتفاق، به یک جشنواره، چهارتا عکس رو سایتها وجود داره، یا چهارتا گفتگو وجود داره که مثلاً انجام دادن ویدیویی یا بهصورت رادیویی؛ حالا هرچیزی. ولی یک مجموعهای که همهٔ اینها توش باشه،… بهطور مثال: من الان دوست دارم جشنوارهٔ بام شکستهٔ بم که بعد زلزلهٔ بم اتفاق میافته، بیانیهٔ داورهاش رو ببینم. حالا من دسترسی دارم به اون محتوا یا به اون دبیر جشنواره، یا به آدمهایی که اونجا صحبت کردن ولی یک محقق بیست سالهٔ دانشگاه هنر که میخواد بره سراغش نداریم. این صرفاً هم تو عکاسی این نیست هان! من سال ۹۵ یک کتاب چاپ کردم به اسم من رئیس جمهور ایرانم. من رفتم وزارت کشور، خب من عکسهام اولاً که علاقه دارم به نوشتهای کار کنم، صرفاً عکاسی کار نمیکنم. تو اون یهسری اطلاعات این افراد وجود داشت، رفتم وزارت کشور و ازشون خواستم که سایتشون رو در اختیار من بذارن که من اطلاعات این افراد رو چک کنم. بهطور مثال: من تو گفتگو که از طرف کرده بودم، میگفت من امیر نریمانیام؛ متولد هزار و سیصد و نثلاً شصت. خب؟ احتمال میدادم این شصته مثلاً ممکنه ۵۸ باشه. احتمال میدادم میگفت من لیسانسم، دیپلم باشه. رفتم وزارت کشور گفتن همچنین چیزی وجود نداره اینجا. رفتم ایرنا گفتم ویدیوهایی که شما گرفتید اون روزها، گفتن همهٔ هاردهامون پریده. شش ماه من جلوی در وزارت کشور نشستم؛ صبح ساعت هشت میرفتم تا دو. هر کسی به ذهنم میرسید دوستها و آشناها که اونجا… یکی خانومش اونجا کار میکرد، یکی دوستی داشت، اینقدر رفتم، اومدم، بعد چهل و خردهای سال، بعد سی و سه- چهارتا انتخابات… که ما بهلحاظ برگزاری انتخابات در دنیا بالاترین آمار رو داریم دیگه! سی و خردهای انتخابات داریم تو طول چهل و پنج- شیش سالی که انجامشده. …اومدن این اطلاعات رو، عکسش رو با فردش گذاشتن کنار هم. خب؟ خیلی خوشحال بودم. همینجوری که داشت کارم انجام میشد، به طرف گفتم که دورهٔ اول ریاست جمهوری که مثلاً بنیصدر رئیسجمهور شده، من میخوام پوسترهاش رو… خوب یکی از مراجع اصلی که دیگه اونجا… گفت ما هر سه سال یه بار همهچی رو آتیش میزنیم. خب؟ این رو دارم این رو عرض میکنم، ایرنا ویدیوهاش از بین میره، وزارت کشور اطلاعات سایت و اینها، همه رو پاک میکنه؛ ولی مثلاً از کتابهای هشتگانهای که سیفاللّه صمدیان از جنگ هشتسالهٔ ایران چاپ کرده، هنوز موجوده. و من اتفاقی میرم تو شیراز تو یکی از این بوتیک هتلها نشستم، یه آقایی میدونه من عکاسم؛ آقایی به اسم رفیع راد، میاد دست میده و اینها، میگه برات یه سورپرایز دارم. میره دوتا از اون کتابهایی که عکس خودش بهعنوان بسیجی تو جنگ بوده، عکس خودش تو اونه میاره میذاره رو میز. آیا این محتوا سال ۹۵ آقای ایکس که رفته وزارت کشور ثبتنام ریاستجمهوری کرده، الان وجود داره؟ نه؛ ولی اون کتابه وجود داره؛ اون تکسته وجود داره. من نگاهم اینجوریه. شاید بگن غلطه این نگاهه؛ ولی من نگاهمه این کتاب ماندگاریاش و حفظ و نگهداریاش بیشتره؛ سندیتش بهنظرم بیشتره و محل رجوعه برای… مخصوصاً برای محققها اگه حالا تحقیقی در ایران اتفاق بیفته که خیلی ضعیف شده، بهنظر من خیلی مفیده این قضیه.
مصطفی عرفانی: حالا توی صحبتهات اشاره کردی به نمایشگاهها و جشنوارهها و مسابقات. توی حوزهٔ عکاسی مستند یهسری مسابقات برگزار میشه یا یهسری سایتهایی هستن که توی اونها میشه عکسها منتشر بشه… چندتاشون که حالا ما ایرانیها با توجه به شرایطی که تو خودمون داریم و حالا کشورمون داره، با کدومها میشه کار کرد؟ مثلاً مگنوم آیا ما بهعنوان یه ایرانی میتونیم عکسهامون رو بدیم مگنوم حالا منتشر کنه؟ یا قواعد و اصول اینها معمولاً چطوری هستش؟
امیر نریمانی: ببین آره. قطعاً که میشه باهاشون… با همهشون کار کرد؛ ولی تابع مقررات خودشون. من چند سال پیش رفتم هلند با رئیس بنیاد ورلدپرس گفتگو گرفتم؛ تو اینترنت هم هست. گفتگوی خیلی خوبی بود این گفتوگو. حداقل خودم خیلی چیزها رو متوجه شدم. این مجموعهها براساس یک چهارچوبی جشنواره برگزار میکنن. اگر شما جشنواره… براساس چهارچوبهای اونها وارد بشید، عکستون پذیرفته میشه. این همهٔ دنیا هست. شما الان انجمن مطبوعاتی ایران جشنواره برگزار میکنه، اگه در چهارچوب اون جشنواره در چهارچوب قوانین، نوع نگاهشون نسبت به مقولهٔ عکاسی هم وارد بشی، احتمال اینکه عکستون بره داخل زیاده. مجموعهٔ مگنوم متفاوتتر از جشنوارهاس؛ مگنوم یک بنگاه عکسه و یکسری قوانین خاص خودش رو داره؛ یعنی درواقع عضوگیریهای خاص خودش رو داره. تا اونجاییکه من میدونم، خب سالهاست این وجود داره، پیگیرش هستم. اینجوری نیست که… جشنواره نیست؛ بنگاه عکاسی خبری یا عکاسی لحظهای، اینها نیست. یکسری پروژههای… پروژهمحوره درواقع. توسط عکاسهای خودش تولید میشه و احتمالاً بازاریابی میشه و فروخته میشه. ولی مجموعهٔ دیگهای وجود داره؛ مثلاً جشنوارهای مثل جشنوارهٔ ورلدپرس فتو، جشنوارهٔ پولیتزر که اینها براساس فراخوانی میده، قوانینی که وجود داره براش،… مثلاً الان ورلدپرس دو یا سه ساله بهصورت منطقهای داره برگزار میشه. اصلاً داوری میشه بهصورت منطقهای؛ و بهنظرم میاد این خیلی خوبه. فرض کنید یک اتفاقی تو خاورمیانه میافته، برای مردم و عکاسها و هنرمندهای خاورمیانه قابلدرکه. بعضی از اتفاقات تو مستند و خبری براساس زیباشناختی… بر محوریت اینها نیست؛ براساس یکسری داستانهاست که عکاس یا آرتیست خاورمیانه باید به اون فرهنگه آشنا باشه، بفهمه این رو. برای همین، این خانم جدیدی که بهعنوان رئیس ورلدپرس اومده، اومده داوریها رو تو مرحلهٔ اول براساس منطقهایاش کرده که پارسال اگر اشتباه نکنم… دورهٔ قبلش، آقای عباس کوثری از ایران جزو یکی از داورهای ورلدپرس بود. یا پولیتزر همینطور؛ خب قانونشه. ظاهراً دو یا سه بار باید قبلش بازنشر داده بشه عکسی که داره میره توی جشنواره… تو مسابقهٔ پولیترز. ولی مراکز دیگهای هم وجود داره؛ مثلاً شما الان یک اتفاقی افتاده، خبرگزاری فرانسه میتونید عکستون رو بهشون بفروشید. یا یو پی آی میتونی بفروشی. یا جشنوارهٔ… خیلی جشنواره زیاد شده. فستیوال ابوظبی هست که بهنظر من در آینده دنیا رو میگیره این فستیوال. بسیار فستیوال خوبیه؛ اکسپوژره رو اگه اشتباه نکنم اسمش رو. نمیدونم شنیدید یا نه. همهجای دنیا جمع میشن اونجا؛ از فتوکینا داره میزنه جلو. فتوکینا خیلی الان چندسالیه افت کرده؛ خب برگزار هم نمیشه. از کرونا دیگه لغو شد؛ دیگه برگزار نشد. جشنوارهٔ عکس… فستیوال عکس استانبول یکی از جشنواره خیلی خوبه؛ تو منطقه دارم عرض میکنم این رو. یا تو دنیا هامبورگ یه دونه جشنواره داره به اسم پورتفولیو. یه همچین اسمی داره جشنواره. و خب آمریکا هم که داره. انجمنهای مختلف و اینها وجود داره. براساس قوانینش اگه پیش برید اتفاق عجیبغریبی نیست؛ اتفاقاً الان شبکههای اجتماعی که هست و اینترنت و اینها، فاصلهها دیگه ازبینرفته. فراخوانهاش مرتب منتشر میشه؛ یهسری سایتهای حتی فارسیزبان هست. یه سری مجموعههای فارسیزبان هستند که یه هزینهای از شما میگیرن… حالا نمیدونم چهقدر. …کل کارها رو براتون انجام میدن؛ از فرستادن عکسها و پیگیریاش و حتی اگر جایزه ببری، جایزه رو منتقل میکنن میارن ایران. این اتفاق میافته؛ باید بشناسید دیگه. هدفگذاری کنید. بعضی از عکسها جشنوارهایان؛ بعضی از عکسها در قالب یک رخداد باید اتفاق بیفته. درواقع اون مجموعهای که شما میخوای باهاش کار کنی ببینی اصلاً اولویتش هست یا نه. مثال میزنم: یکی از عکاسهای خوب ایرانی که خارج از ایران هم هستن تا یکی- دو ماه دیگه یه کتاب بسیار ارزشمندی ازش چاپ میشه و خیلی برام ارزشمند بود که ایشون اجازهٔ ورود به ایران نداره ولی یکی از ارگانهای بسیار خوب اومده عکسهاش رو از جنگ در قالب یک کتاب بهزودی منتشر میکنه؛ یعنی اون نگاه سیاسی رو گذاشته کنار. اون نگاهی که ایشون تو جنگ داشته، کتاب بسیار درجه یکی که میاد تا شاید یکی- دو ماه دیگه بیاد تو بازار. ایشون یه مجموعه عکاسی میکنه از روستاهایی که تو ترکیه که بهواسطهٔ سدسازیهای اردوغان و ترکیه داره زیر آب دفن میشه و از بین میره؛ روستاهای تاریخی با قدمتهای چندهزارساله و اینها. یه بحران آبی اردوغان بهزودی درست میکنه چونکه رو رودخانههای مختلف سد زده، اون حوضچههاش زده روستاها رو نابود کرده. ایشون چندین سال رو این پروژه کار کرده. میخوام بگم یعنی اگر عکس شما رفت رو یه مجموعه دیده نشد یا اصلاً قبولش نکردن، خیلی عوامل مختلفی دخیله؛ صرفاً نگاه عکسی وجود نداره. اصطلاحاً میگیم ما سیاستهای سازمانی، سیاستهای فراسازمانی، همهٔ اینها دخیله. اصلاً بازی، بازی هنری نیست؛ پیچیدهاس. ایشون این مجموعه رو فرستاده به نشریات معتبر، اکثراً قبول نکردن. یه نشریهٔ خیلی مثلاً درجهٔ دو گفته مثلاً دو- سه فریمش رو کار میکنم. دلیلش چیه به نظرتون؟ نشریات، بخش عمدهای از اقتصادشون وابسته به آگهیهای توریستیه که از ترکیه میگیره و اون اقتصاد رو نمیخواد بهواسطهٔ انتشار این عکسها که عکسهای مستند درجهٔ یکیه،… من چندتاش رو هم دیدم. …خراب کنه. و خیلی راحت… نشریات خیلی معتبر، بحران آبه، بحران تمدنه، داره میره زیر آب، داره نابود میشه، این بحران آب ممکنه ایران و عراق و کشورهای دیگه رو درگیر کنه بهزودی که درگیر میکنه، چون که سد رو رودخانههای مرزی زده. خب؟ بهراحتی میگذره ازش. چون که سیاستش براساس اینه که من اقتصادم برام مهمه، من آگهیهایی از دولتهای ترکیه یا شرکتهای ترک دارم میگیرم و نشریهام براساس اون آگهیها میچرخه و من این رو کار نمیکنم. خب؟ خیلی ساده نیست؛ خیلی هم پیچیده نیست. بهترین پیشنهادم اینه که با اینها وارد تعامل بشن. یه سری آژانسها هستن که بهصورت درصد در فروشن؛ مثلاً مثل زوماپرس یا سیکما، یا یهسریهای دیگه که بچههای ایران الان دارن کار میکنن. یعنی الان تو قطب جنوب هم یه آژانس باشه، ایرانیها توش کار میکنن. یعنی اصلاً هیچ آژانس، هیچ مجموعهای درواقع بدون ایرانیها وجود نداره. بااینحال اگر داستان متفاوت، نه سوژهٔ متفاوت هان! داستان متفاوت حتی از سوژههای تکراری هم باشه، دنیا میخواد بشنوه. یه نکتهٔ دیگه هم خیلی مهمه؛ جغرافیای ایران براساس یک شاخصههایی در دنیا شناخته میشه. شما عراق رو الان با چی میشناسید؟ افغانستان از بهلحاظ… اطلاعات بصری ذهنیتون دربارهٔ افغانستان چیه؟ دنیا خارج از اون چهارچوب و قالب نمیخواد افغانستان رو ببینه؛ پس جشنوارهها و رسانهها اگر خارج از اون چهارچوب عکس داشته باشید، نمیپذیرن. عراق… یه دوست… حالا شاید تو یکی- دوتا شمارهٔ آینده، یه مجموعه ازش کار کنم. …ایشون سوئدی- آلمانی بودن؛ دو رگه بودن. دانشگاه تهران درس خونده بود و کشورهای اطراف رو عکاسی کرده بود و سه سال بود توی بم زندگی میکرد. رفت از ایران. تو اوایل کرونا ایشون رفت. یه مجموعه از عراق کار کرده بود، روابط دخترها و پسرها. خیلی مجموعهٔ باحال و کولی بود. خودش هم یه پسر جوونی بود. خیلی بامزه بود؛ تونسته بود این کار رو… فرستاده بود برای اشپیگل. اشپیگل عذرخواهی کرده بود ازش، گفته بود مخاطب من عکسهایی از عراق میخواد که توش اسلحه، لباس نظامی، یه فرم اینجوری… مخاطب من استخر تو عراق رو بدون حضور نظامی نمیتونه بپذیره؛ براش قابل باور نیست. تو عکاسی مستند، عکاسی خبری، هر ژانری از جغرافیایی که برای ایران تو دنیا ترسیم شده، عکسها رو در قالب اون میخواد. عکسهای ورزشی تا حالا دیدید از ایران جایزه ببره؛ ولی عکس اعدام میبره. و اعدام صرف هم نمیبره ها! مثلاً عکس امیر پورمند از اعدام. دیدید اون عکسش رو؟ یه عکس… خب معروفترین عکس به نظرم متفاوتترینه؛ که اتفاقاً سر این عکس با لارس بوئرین که رئیس وقت ورلدپرس بود، گپ زدیم. پسره رو آوردن جلوی خانهٔ هنرمندان اعدام کنن، ضعف میکنه یه لحظه. سرش رو میذارن رو دوش کسی که قراره زیر پاش رو بزنه، اعدامش کنه. یک هزارم ثانیه است دیگه! عکس رو گرفته. یا نه، یه مجموعهای از آرش خاموشی از اعدام رفته، که طرف رو میارن که… تو مازندرانه. …که بیارن روی اون چهارپایه و اعدام کنن،… داستانش رو لارس این رو تعریف کرد؛ گفت ما نشستیم عکسهای ایران اومد. دیدیم که یک اعدامی رو دارن… اعدامی رو آوردن، رفت رو پله، همه منتظر بودیم طبق معمول این رو بزنن، این آویزون بشه دیگه؟ یه خانم چادری اومد، یه دونه زد تو گوشش، آوردنش پایین، این از حال رفت. عکاسه… یعنی اون هیئت ژوری گفت این چی بود؟ استیتمنت و اینها رو که خوندن، این بخشش اتفاق افتاده بود. به اعدام… به داستان نو جایزه میده ولی چهارچوبه همون چهارچوبه. متوجه منظورم میشید؟ متوجه میشید؟ اعدام رو میدیم. اوکی. مشکلی نیست. ولی بخشش تو اعدام رو میدیم. یا اون سرش رو گذاشته رو دوش اون میدیم. شاید جایی این رو نگن، شاید بگن امیر داره سیاهنمایی میکنه، شاید داییجان ناپلئونی داره میبینه. خب؟ ولی واقعاً همینه. شما کافیه بیست دوره ورلدپرس رو بذار جلوت مقایسه کن. درسته ایران جغرافیاش، جغرافیای داخلی، جغرافیای سیاسیاش، اطرافش، براساس بحرانهایی است که تو امریکا ممکنه اتفاق نیفته؛ تو اروپا نیفته. خب؟ ولی اسیدپاشی تو ایران جایزه میبره؛ که بالاترین میزان اسیدپاشی تو لندن داره اتفاق میافته. من این رو نمیگم، آمار خودشون میگه؛ یعنی تو لندن هم اسیدپاشی اتفاق میافته ولی چرا از لندن هیچوقت عکسی از اسیدپاشی جایزه نمیبره؟ ولی از ایران بره. این رو میخوام بگم، عکاسها اگر مجموعهای دارن، داستانی دارن، یه مقولات… این مقولات ریز رو باید بدونن. جشنواره صرفاً عکس متفاوت خاص داشتن، نیست. جشنواره یه هیئت ژوریه، یه سیاست کلی پشت اون جشنواره هست. هیئت ژوری براساس توجیهی که به اون سیاستها شده داره عکس انتخاب میکنه. چرا تموم شد.
مصطفی عرفانی: دستتون درد نکنه. مرسی. داشتم مرور میکردم که ببینم سوالی رو جا ننداخته باشم. و حالا توی حوزهٔ عکاسی من دیدم همهچی رو شما خدا رو شکر کامل توضیح دادین؛ مخصوصاً یکی از اون فیلدهاییه که من خیلی علاقهمند هستم و هرازگاهی کار میکنم. و دیدم خیلی از جوونها هم حالا با موبایلشون حالا تو شبکههای اجتماعی تصویر منتشر میکنن؛ عکس میگیرن و فعال هستن. و امیدوارم که حالا… داشتم مجلهٔ آخر شما رو که میخوندم در مورد قواعد نشر عکس صحبت کرده بودید که حالا با موضوعی و مطالبی که الان گفتین یه همسویی داشت و من داشتم فکر میکردم آره؛ ما توی جامعهٔ خودمون محدودیتها رو گذاشتیم رو عکس گرفتن؛ درحالیکه حالا مصاحبهها و مطالبی که شما گفتین، میخوندم و میشنیدم، بیشتر تو دنیا تمرکز رو گذاشته… محدودیتها رو روی انتشار عکس. و این وجههای که شما میگید دوست دارن از ایران، افغانستان، عراق و کشورهای مشابه، ببینن، خب کشورها… حالا اروپاییها، حالا ترکیه که روی حوزهٔ گردشگریشون و جذب توریستشون دارن کار میکنن، خب این مسائل رو رعایت کردن. ما امروز در مورد امارات و ابوظبی صحبت کردیم که داره رو یه جشنواره کار میکنه. خب اون کشورها دارن کار میکنن؛ یعنی حالا متولیان این امر روی این مسئله حساس شدن که آقا ما بیاییم از طریق حالا عکاسی مستند، ساخت فیلم،… فیلمهای مستند بیایم این وجههای که… اون نگاهی که تو دنیا از ما دارن رو متفاوت کنیم. و یه جورهایی خیلی هم برنامهریزیشده عمل میکنن؛ حتی میان روی سابجکتها و موضوعاتی که ارائه میشه میان سرمایهگذاری میکنن؛ حالا شاید خوب نباشه بگیم کدوم کشورها. مثلاً عمان میاد گاهی اوقات مستندسازهای ما رو جذب میکنه که آقا بیا برای کشور من مستند بساز. حالا اون شخص هم تو شبکههای اجتماعی یهسری ویدئو ساخته، خیلی بازخورد داشته، میاد دعوتش میکنه که آقا بیا برای حالا کشور من این کار رو بکن. حالا ما هم تو کشورمون کموبیش این اتفاق داره میافته و مستندسازهای حالا خارجی، داخلی، اینفلوئنسرها میان یه همچنین کاری رو تا یه حدودی انجام میدن ولی خب بهنظر من فیلد عکاسی مستند یکی از اون فیلدهایی که خیلی جذاب هستش؛ چالشهای بسیار زیادی رو داره. و عکاسها بهنظر من حتی اگه تو فیلدهای دیگه هم دارن کار میکنن، خوبه هرازگاهی یک موضوعی رو برای خودشون انتخاب کنن و بیان روش کار کنن؛ یعنی چلنجی که این کارها ایجاد میکنه برای عکاس، باعث میشه که وقتی برمیگرده توی اون موضوعی که حالا تخصصی داره کار میکنه، با یه نگاه دیگهای بهاش بنگره و کارش رو انجام بده. و امیدوارم که این اتفاق حالا تو کشور ما هرروز پررنگتر باشه و بیشتر اتفاق بیفته.
امیر نریمانی: ولی این اتفاق داره میافته ها! بهصورت انفرادی داره میافته. مثلاً همین الان ما تو زوریخ یک نمایشگاه عکس از یک ایرانی داریم. توی اگر اشتباه نکنم یه خانمی هست که حالا ایشون یه ذره استیجطور، ولی استیجی که تو جامعه اتفاق میافته. بهصورت انفرادی داره این اتفاق تو دنیا داره میافته. روابط و رفتوآمد عکاسها زیاد شده با توجه به همهٔ مشکلات دلاری و گرونی و اینها؛ ولی هنوز عکاسها، عکسهاشون رو میزنن زیر بغلشون میرن تو اروپا نشون میدن؛ تو امریکا نشون میدن. این اتفاقه داره میفته. این چهارچوبه هست. اون چیزی که عرض کرده بودم، تو اون سرمقاله هم نوشته بودم، درواقع از… محدودیتها رو از عکاسی برداریم، به نشر بگذاریم؛ نه که نشرمون رو محدود کنیم. یک… براساس یکسری اصول درواقع که اصولی که ظرف زمان یا اون حادثهای که اتفاق میفته مشخص میکنه، براساس اونها اتفاق بیفته که من بهعنوان یک عکاس وظیفه و تکلیف خودم رو بدونم باید چیکار کنم. مثال میزنم: حالا مثالهای من هم اکثراً خبری و اینهاست. ببین مثلاً دوهزار و سه- چهار، آمریکا وارد عراق میشه یا افغانستان میشه؛ ما هیچ عکسی از سرباز تیکهپارهشدهٔ آمریکایی تو عراق نداریم؛ شاید مثلاً دو یا سه فریمه. عمدتاً از کشتهشدههای آمریکایی چه تصویری داریم؟ تابوت، پرچم، همسرشون پرچم رو دست گرفتن، شلیک هوایی و تشیع. این پروتکل اونهاست که هیچ نظامی از نیروهای آمریکایی در حالات نامتعارف دیده نشه. سه سال پیش حادثهٔ تروریستی اهواز اتفاق میافته و یکسری عکسهای بینظیر منتشر میشه. نمیدونم خاطرتون هست عکسها یا نه. عکسهایی که رسانههای خارجی از ایران منتشر میکنن، چیه؟ دو یا سه فریم بیشترین تعداد عکسهاست؛ نظامیهای ایرانی همه رو زمین خوابیدن، در حالت فرارن یا تو جویان. خب؟ باید اینها رو ببینیم. ما باید پروتکل، مخصوصاً تو عکاسی خبری که بعد تأثیرگذاریاش بیشتره، باید یک چهارچوبی باشه. عکاس رو نباید بیای جلوش رو بگیری که تو خیابون از یک اتفاقی عکس نگیره، ولی باید یک چهارچوبی باشه که انتشار براساس اون چهارچوب باشه. این قوانین انتشار در شبکههای اجتماعی هم وجود داره. الان شما تو اینستاگرام خیلی از عکسها رو نمیتونی منتشر کنی؛ اگه منتشر کنی… برای من خودم بارها اومده. یه عکسی رو داشتم، عکس مستندی هم بود ها! یه مادری بود، یه بچهٔ مثلاً سه- چهار سالهاش رو داشت حموم میکرد تو یه بیابونی. گذاشتم، حذف کرد. گذاشتم، حذف کرد. بار سوم گفت اکانتت رو میبندم اگه بذاری؛ دیگه نداشتم عکسه رو. خب؟ ولی ما این رو نداریم اینجا. ما فکر میکنیم که خیلی اوکیه همهچی اونور ولی واقعاً اینجور نیست. من حرفم اینه ما باید یکسری قوانین داشته باشیم که منه عکاس تن و بدنم نلرزه موقعی که یک اتفاقی میفته، یک موضوعی رو دارم دنبال میکنم و مجبورم برم توی فضای عمومی عکاسی میکنم، نگران نیروی امنیتی نباشم؛ نگران نیروی شهرداری نباشم؛ نگران مردم نباشم. باید یک چهارچوب باشه. من بهعنوان یه عکاس محدودهٔ فعالیتم رو میشناسم، در اون محدودهٔ فعالیت میکنم. حال یه کوچولو اینور اونور هم رفتم، رفتم؛ اشکالی نداره. ولی وقتیکه هیچ محدودهای برای من وجود نداره برای کار… مثلاً تو ایران ناجی هنر موظفه… موظف که نه؛ یعنی مرجعی که به من مجوز میده برم عکس بگیرم؛ فیلم بسازم. خود پلیس مجوز سازمان زیرمجموعهٔ خودش رو قبول نداره. بارها عکاسها به مشکل میخورن. حرفم این بود که به یک جمعبندی برسیم؛ چیزی که ما انجمن صنفی چهار یا پنج سال پیش این کار اتفاق افتاد، به پیشنهاد انجمن و درواقع کارهاش با من بود. ما اومدیم یک تعرفهٔ تولید و نشر… تولید و فروش عکس مطبوعاتی و مستند رو منتشر کردیم؛ بیشتر تأکیدمون رو خبری بود. الان یه عکاس در ایران میدونه انجمن یک تعرفهای داره بهصورت پایهای. شما به من میگید که من یک فریم عکس میخوام. اون تعرفه رو باز میکنه، میگه این تعرفهایه که انجمن داده، پایه… پایهٔ قیمتگذاری من… من براساس این تعرفه با تو صحبت میکنم. یا میپذیری یا نمیپذیری. اگه پذیرفتی، میایم چونه میزنیم. یا قیمت رو میبریم بالاتر یا میاریم پایینتر؛ ولی یک چیزی وجود داره که من استناد کنم. ولی در قوانین تولید محتوا، تولید یک محصولی به اسم عکس یا حتی فیلم، من تو ایران هیچ قانونی نمیبینم. تو تمام دنیا تا اونجایی که من میدونم یکسری چهارچوب و قوانین داره. بهطور مثال: حالا ممکنه ایراد از من بگیرن، بگن مایکل مورد فیلم علیه اسلحهسازی میسازه، ولی خب بچهٔ ۱۸ساله عکسش رو نمیتونی منتشر کنی اونجا. مردم تو یه شرایط خاص باید ازشون اجازهنامه داشته باشی، منتشر کنی. اینقدر رها… یا عکس جنازه منتشر… ما هواپیما سقوط میکنه، طرف با ۳۵-۱۶ میچسبه ب جنازه عکس میگیره. یا هواپیما سقوط میکنه… من کاری به حقیقت قضیه ندارم. یارو از… جنازه از فنس رد شده، یارو با لنز ۱۶ رفته عکس گرفته. خب که چی بشه؟ مثلاً این عکس چه جایگاهی در نقش اطلاعرسانی، مستندسازی، چی… کجاش… جایگاهش کجاست؟ خب؟ من اعتقادم اینه که ما باید… حالا نه که دولت بیاد این کار رو بکنه، نه که مجلس این کار رو… عین منشور اخلاقی که انجمنها برای صنفشون دارن؛ یا یک چیز داخلی. سازمانهای امنیتی در موا… در کنار انجمنها، افراد تأثیرگذار، بزرگهای تشکلها بشینن به یک چهارچوبی برسن. بگه آقا ایران مستعد هر یکسال- دو سالی یکسری درگیریهای اجتماعی، اعتراضات، اتفاق میافته. تکلیف یه عکاس چیه؟ اگر تو بهعنوان یه عکاس حرفهای و رسانهات بهعنوان عکاس حرفهای در چهارچوب اون شرایط عکس منتشر نکنی، شبکههای اجتماعی بازی رو از تو میگیرن؛ و تبعات گستردهای داره که اصلاً نمیتونی جمع کنی. و الان هم میبینی نمیتونن جمع کنن. خب؟ و این باعث میشه که عکاسهای حرفهای ما کار رو گذاشتن کنار، رفتن یکیشون قهوهخونه زده، یکی کافه زده، یکی رستوران زده، آتلیه زده. خب جامعه… عکس مستند نیاز داره. پنجاه سال بعد بخوان جامعهٔ امروز ما رو بررسی بکنن، دیگه نمیگه عکس خبری درگیری فلان؛ میگه مستند درگیریهای دانشگاه تهران. الان سال ۷۷ تا ۷۸ رو که بررسی میکنیم، عکسهای حسن سربخشی هم عکسهای خبری که دیگه نیست؛ عکس مستنده. پره اطلاعاته اون عکسها. چند سال پیش یه عکسی منتشر کرد که یه خانمی داخل یه ماشین نظامیه، فنس داره. اون عکسه بعد سالها اومد بیرون. اسم اون خانوم مشخص شد؛ کجا رفته؟ اصلاً ظاهراً اون خانمه دیگه مثلاً نیستش و فلان- اینها… فوت کرده یا اصلاً گم شده همون موقع، فلان… چون که پره اطلاعاته. دیگه ما بهعنوان عکس خبری اون رو نمیبینیم؛ عکس مستند داریم بررسی میکنیم. یا بهطور مثال مثلاً عکسهای جنگ. شما یه عکس جنگ… دیگه عکس جنگ مطرح نیست اونجا. عکس مستندی از جنگه. درواقع شما موقعی که کتاب جنگ رو میبینید، عکسهاش نه بعد خبری داره؛ نه بعد… درواقع جنگ هم زیرمجموعهٔ خبر میشه؛ ولی عکاسی جنگ نیست. مستند جنگ ایران رو… شما تو اون لباسها خودش یه بحثیه که جامعهشناسها میتونن پوششها رو بررسی کنن. به لحاظ بصری میتونه آرتیستها بررسی کنن. بهلحاظ تکنولوژی روز میتونه یک مقالهای دربیاد که اونموقع با چه نگاتیوی عکاسی میکردیم؟ نگاتیوهای کاستی بهاش میگفتن دیگه؟! میاومد متری، متر میشد… تو تاریکخونه متر میشد، لول میشد میرفت تو کاست. نگاتیوی وجود نداشت. خب؟ برای همین حیفه این برهه رو از دست بدیم. ما الان تو پارکینگ نمیتونیم عکاسی کنیم. پارک رو باید شهرداری مجوز بده؛ خیابون رو باید ناجی هنر مجوز بده. مترو رو باید شهرداری مجوز بده. چرا؟ جشن ملی ما به ظاهراً… جشن ملی ما میشه ۲۲ بهمن دیگه؟ جشن ملی ماست که همه باید خوشحال باشیم؛ جشنه؛ بریم… خودشون هم جشنواره برگزار میکنن ولی تو برای عکاسی باید بری مجوز بگیری. مگه میشه؟ مثلاً تو جشن تولدت باشه، خودت از خودت نتونی عکس بگیری؛ باید بری مجوز… برای چی باید بری مجوز بگیری؟ این باورها باید تغییر بکنه. این باید یک جایی همه بشینن بگن آقا عکاسیه؛ یا بهعنوان شغل قبول داریم یا بهعنوان یک وقایعنگر، هر چی… قبول داریم. اوکی. اگه قبول داری، این چهارچوبشه. عکاس باید بدونه تکلیفش رو. مثل همون موقعی که پلاسکو داره فرو میریزه، عکاس ما باید بدونه نباید وارد حوزهٔ فرماندهی آتشنشانها بشه. اگه اون رئیس آتشنشانی که فوت کرد نبود، الان ما سه- چهارتا عکاس هم زیر آوار داشیم. بهزور و لگد کرد اینها رو بیرون. عکاسها نه؛ ما عکس ویژه… عکس ویژهای وجود نداره. تو دنیا پروتکلش براساس اینه که یک حادثهای که اتفاق میافته، عکاس تحت فرمان فرمانده میدانه. فرماندهٔ میدان معمولاً رئیس آتشنشانی یا شهردار یا یه نفری اونجاست؛ اون اجازه میده. دیگه زرنگی وجود نداره. اولویت باید حفظ جان، حفظ سلامت و… حالا خبر و بعدها که میشه انتشار عکسهاییه که در یک چهارچوبهای مشخصیه. خب؟ این اگر مشخص بشه ما کارمون راحته. من بهعنوان یه عکاس میدونم که آقا جایی که تابلوی «عکاسی ممنوع» وجود نداره، میتونم عکاسی کنم. الان شما هرجا عکاسی… هیچچی تابلو نیست؛ میری عکاسی میکنی؛ یقهات رو میگیرن؛ اینجا ممنوعه. آخه من از کجا بدونم که یه ساختمون معمولی مثلاً ادارهٔ اطلاعات استان تهرانه؟ که ۸ ساعت جلوش وایستادم فرم پر کردم. تو خیابون سمیه عکاسی میکردم از یک… سفارشی داشتم از یک برج، داشتن میساختن. دوربین رو روی سهپایه گذاشتم سر چهارراه، دوربین… دیدم بیست نفر دورمان. خب من واقعاً از کجا میدونستم که اینجا این مشکله؟ تابلو که نداره سازمان امنیتی. یه دونه تابلوی عکاسی ممنوع… هیچچی هیچچی نداشت. من اگه پروتکل رو بدونم، یا اگه… نه که بدونم. اصلاً وجودی نداره. اگه پروتکلی وجود داشته باشه هم سازمانهای امنیتی بدونن، هم من بدونم، همهٔ دنیا هم اینجوریه. مثال میزنم. تو هلند بغل موزهٔ مادام توسوی اگه اشتباه نکنم داشتم عکاسی میکردم. دوتا بادی داشتم و… لوکیشن یکی از این فیلمهای طنزه. این سیاهپوسته بازی کرده به اسم بادیگارد. یک فیلم جدیداً هم درواقع اکران شد تو اروپا. الان هست تو فیلیمو و اینجور چیزها هست. دیدم یه خانمه اومد گفت ببخشید آقا! سرم رو آوردم بالا. ماشاءاللّه قد دو متر و لباس سیاه و یه دونه از این هندزفریهای فرفری تو گوشش. گفت که شما داری چی کار میکنی؟ گفتم دارم عکاسی میکنم. گفت که کجایی هستی؟ پاسپورتت رو امکانش هست ببینم؟ گفتم بله. حتماً. پاسپورتم… گفتم ایرانیام. گفت مقصد اولت هلند بوده؟ گفتم نه؛ رفتم آلمان، نمایشگاه فتوکینا. بعد اومدم اینجا و… من همینجوری که داشتم میدادم، چک میکرد رو گوشیاش. بسیار محترمانه. که گفتم فتوکینا، گفت فتوکینا دو روزش مونده که… گفتم آره. برام بس بود سه روز. گفتم بیام هلند رو ببینم و یه قراری اینجا داشتم. چک کرد و گفت اوکی. من مزاحم کارت شدم. گفتم خب برا چی به من گیر دادی که من چرا عکاسی… گفت… انفجارهای اروپا بود. این القاعده و داعش و اینها داشتن منفجر میکردن اروپا رو. گفت رو دوربینهای امنیتی شما رو دیدن، چونکه دوربین حرفهای داشتی با لنزهای حرفهای و دیتیل داشتی میگرفتی، به من گفتن شما رو چک کنم. و بعد پاسپورتم رو داد. کلی باهم شوخی کردیم. کری خوندیم درمورد تهران و آمسترادم؛ من گفتم که بیا تهران. خیلی قشنگه! گفت نه. اینجا قشنگه. کری… حالا من انگلیسی هم زیاد خوب نیست. دوستی داشتم به فاصله، اون هم یه نفر دیگه رفته بود سراغش داشت بازجوییش میکرد، یا مدارکش رو چک میکرد، گفت من موندم تو چهجوری… اینها انگلیسی که بلد نیستن. انگلیسی با لهجهٔ هلندی صحبت میکنن، اصلاً واقعاً… گفت چهجوری قهقهه میزدی؟ به چی میخندی؟ گفتم حالا ما گفتیم، اون هم فهمید. اونجا هم این اتفاق میفته ولی با رعایت یکسری چهارچوبها. مثلاً اعتراضات میشه عکاس میره عکاسی میکنه. عکاس از کجا بدونه عکاسی ممنوعه اونجا؟ آیا سازمانی اعلام کرده که در این شرایط عکاسی ممنوعه؟ پروتکلی وجود داره که عکاسی ممنوعه؟ یه نفر حال کرده، ایشون رو دستگیر کنه. حالش… الان طرف کل زندگیاش یکدفعه تغییر میکنه. میدونید؟ یه دستگیری ممکنه کل زندگی طرف رو… زندگی شخصیاش رو، کاریاش رو، همه رو تحت تاثیر قرار بده دیگه؟! و این باعث میشه که بهنظرم… من هنوز هم معتقدم ما باید یک پروتکل… ما توی انجمن تا موقعی که من هیئت مدیره بودم، زورم رو زدم، ولی زور من کافی نبود. باید یک اجماع کلی بین آرتیستهای عکاس و فیلمبردار، فیلمساز، بهوجود بیاد، آقا تکلیف رو مشخص کنیم. هواپیما سقوط میکنه وظیفهٔ عکاس خبری یا عکاس مستند،… اصلاً مهم نیست. …عکاس، تصویربردار، چیه؟ اعتراضات میشه، تکلیفش چیه؟ یا نه؛ اصلاً هیچچی؛ گل و بلبل. همهچی خوب. میخوام از ورزش جوان در پارک شهر تهران عکاسی کنم. من برای چی باید از روابط عمومی شهرداری مجوز بگیرم آخه؟ به روابطعمومی شهرداری چه مربوط؟ من آسیبی که نمیزنم. حالا مثلاً میری تو موزه، میگه طبق قانون فلاش نزن. اوکی. میری یه جایی میگه طبق قانون سهپایه نذار. حالا اون یه توجیهی داره دیگه ولی کارت… مانع کارت نمیشه. میگه فلاش نزن، عکاسی کن. مثل چند روز پیش موزهٔ فرش بودم. از دوستم… دوستم گفت عکاسی کن. گفتم بهخاطر من میگی عکاسی کن یا آزاده؟ گفت نه، آزاده. فقط ما دو- سهتا قانون درایم؛ سهپایه نمیذارن، فلاش نمیزنن، دست هم نمیزنن به فرش. همین. بعدش هر کاری دوست داری بکن. آها! خوردنی، اینها هم نمیارن تو؛ چونکه فرشها محافظ نداره دیگه. خب این… من تکلیفم مشخصه در بدو ورود اونجا. من این اضطراب رو ندارم. من حرفم این بود اونجا تو اون حرفم.