عکاسی لوکیشن‌های سینمایی

گفتگو با امید خاکپورنیا

متن گفتگو مصطفی عرفانی با امید خاکپورنیا

مصطفی عرفانی: امید خاکپورنیا! خوش اومدی به ویدیوکست در باب عکاسی.

امید خاکپورنیا: مرسی و عرض سلام دارم خدمت خودت و تمام مخاطبینی که دارن این برنامه رو می‌بینن.

مصطفی عرفانی: ممنون از این‌که اومدی و دعوت من رو قبول کردی. امروز می‌خوایم درمورد یه موضوعی با هم‌صحبت کنیم که شاید خیلی واسه خ… …افراد آشنا نباشه؛ و این‌که بیایم از نگاه یک کارگردان به عکس نگاه کنیم و ببینیم که چه تأثیری توش داشته؟ و چه بلوغی داشته این کار توی فرایند عکاسی‌ش؟ اول از همه این‌که چی شد تصویر رو انتخاب کردی؟ اصلاً این‌که اومدی سمت تصویر، حالا چه فیلم، چه عکس، از کجا نشأت می‌گیره؟

 امید خاکپورنیا: خب برمی‌گرده ریشهٔ ماجرا به کودکی؛ یعنی زمانی که سنم هنوز یه رقمی بود؛ ۷- ۸ سال. و یکی از علاقه‌مندی‌هایی که توی اون سن‌وسال داشتم و خیلی برام جذاب بود، این بود که من آگهی‌های فیلم‌های سینمایی رو که توی روزنامه‌ها چاپ می‌شد، و عموماً روزنامهٔ کیهان، که روزهای چهارشنبه و پنجشنبه پر از آگهی‌های اکران فیلم‌ها بود؛ چون همیشه چهارشنبه‌ها فیلم‌ها درواقع عوض شدن اکرا‌ن‌شونه. و من این‌ها رو از توی روزنامه‌ها می‌بریدم. می‌بریدم، جمع می‌کردم. یه نمی‌دونم… مریضی بود؟ شیفتگی بود؟ چی بود؟ و بعد این ماجرا مثلاً یکی- دو سال بعدش به اونجا رسید که عموی من که بزرگ فامیل بود، یک دستگاه ویدیوی بتاماکس تی سون betamax t7 خرید. این قضیه فکر می‌کنم به سال‌های ۵۸-۵۹ برمی‌گرده. و خب اونموقع‌ها ویدئوکلوب‌ها آزاد بود… یا شاید سال‌های ۶۰. و ما چون مسیر خونه‌مون به منزل عموم نزدیک بود، هر هفته، پنج‌شنبه‌ها، آخر هفته‌ها یا جمعه‌ها، خونهٔ عمو بودیم و فیلم می‌دیدیم؛ فیام‌هایی که به تبع سلیقهٔ عموم بود. سلیقهٔ بدی هم نداشتش. و این فیلم‌دیدن‌ها اومد تکمیل کرد اون بریده‌های روزنامه رو که جمع می‌کردم آگهی‌های فیلم‌ها رو؛ و کم‌کم یک شیفتگی برای من نسبت‌به سینما به وجود اومد و خلاصه جرقه یا جرقه‌ِ از این‌جا زده شد.

مصطفی عرفانی: یه خرده بیاییم جلوتر. این‌که کی دوربین دستت گرفتی؟ و حالا دوربین اون‌موقع‌ها این‌طوری نبود که اراده کنی، بری سر کوچه بخری؛ و اصلاً یک کالای هم نایاب بود، هم یه کالای لوکسی محسوب می‌شد. و این‌که اولین دوربینت چی بود و چه استفاده‌ای ازش کردی؟

امید خاکپورنیا: من سال سوم راهنمایی بودم فکر می‌کنم؛ مثلاً می‌شه حول و حوش سال‌های ۶۵ اون‌موقع‌ها. ۶۵- ۶۶. ببخشید. سال ۶۷. سال ۶۷ بود و سوم راهنمایی که تمام کرده بودم، تابستون اون سال پیرو همون عشق و علاقه‌ای که نسبت‌به سینما در من به‌وجود اومده بود، رفتم کلاس‌های فیلم‌برداری یا فیلم‌سازی سوپر ۸ مجتمع آموزشی ایران که میدون فردوسی بود. اون‌جا ثبت‌نام کردم. اون آموزشگاه متعلق به مرحوم سیامک پورزند بود و یه استادی داشتیم به نام بهزاد موسوی که خب الان اگر در قید حیات باشه، امیدوارم که باشه، امریکا زندگی می‌کنه. من اون‌جا اولین درواقع تجربه‌های عملی‌م رو داشتم با دوربین فیلم‌برداری سوپر ۸ فرامی‌گرفتم؛ به تبع برای اینکه بتونم این موضوع رو بهتر حالا خارج از کلاس هم ادامه بدم، از پدرم تقاضا کردم… با اینکه مثلاً ما خانوادهٔ متوسطی هم بودیم ولی پدرم یکسری تجهیزات رو تو همون سال برام خرید که یک دنیا بود. حالا مثلاً دیگران اسباب‌بازی‌هایی شاید توی اون سن‌وسال داشتن، من اسباب‌بازی‌هام این دوربین فیلم‌برداری سوپر ۸ بود، یه دوربین عکاسی ۱۳۵ بود و یه آپارات و یه پرده نمایش و اسپلایسر. و اصلاً تفریح و بازی من این بود که بچه‌های کوچه رو مثلاً جمع می‌کردم، بچه‌ها بیاین فیلم بسازیم؛ اون‌ها می‌شدن بازیگرهای من و من هم فیلم‌بردار و کارگردان بودم. همین‌جوری خلاصه یکسری فیلم‌های الکی برای خودمون می ساختیم. اون اولین تجربه‌های من بود؛ یعنی من قبل‌از این‌که به عکاسی برسه ماجرا، دوربین سوپر ۸ رو تو دستم گرفتم. حالا… حالا این لزوماً به‌معنای درست و حرفه‌ای‌ش هم انجام نمی‌دادم؛ ولی خود اون کارها که حتی سیاه‌مشق هم به‌حساب نمی‌اومد، اولین آشنایی‌های من با این قضیه بود.

مصطفی عرفانی: حالا اون‌موقع‌ها این‌طوری بودش که برای ظهور فیلم… یعنی شما پازتیو داشتی، باید نگاتیو می‌شد؛ یه فرآیند پیچیده‌ای رو باید طی می‌شد. و حالا باید می‌رفتی یه جایی رو پیدا می‌کردی این فیلم رو ازت می‌گرفت… حالا حتی تو بعضی از مواقع این‌ها رو ارسال می‌کردن به خارج از کشور و بعد از این‌که یه فرایند شیمیایی روشون اعمال می‌شد، این‌ها تبدیل می‌شدن به نگاتیو. بعد تازه اونموقع بود که می‌شد استفاده کرد و رؤیت‌شون کرد. و الان که دوربین‌های دیجیتال اومده و شما به‌راحتی می‌تونید در عرض چند لحظه اون نتیجهٔ کارت رو ببینی، خیلی فرق می‌کنه.

امید خاکپورنیا: خیلی.

مصطفی عرفانی: و خیلی راحت‌تر شده کار عملاً. حتی… حتی تو همه فرایندش؛ تدوینش. الان با چندتا کلیک شما می‌تونی یک تصویر رو کات بزنی و بیارید اون‌جایی که دلتون می‌خواد. توی عکس هم همین‌طور؛ یعنی واقعاً یکی از نعمت‌هایی که الان وجود داره برای جامعهٔ هنری، دیجیتال هستش و کامپیوترها هستن که کار رو بسیار راحت کرده. حالا یه خرده بیایم جلوتر، این‌که حالا تو دوران نوجوانی تو هم با فیلم، هم با عکس، کار کردی و این‌که چی شد؟ از کجا عکاسی رو دیگه شروع کردی بهش اینترست (interest) نشون دادی و علاقمند شدی بهش و به‌عنوان یه کار جانبی انجام دادی؟

امید خاکپورنیا: عرضم به حضورت که خب! گفتم؛ من یک دوربین ۱۳۵ای داشتم توی اون سال‌ها؛ ولی خیلی عکاسی رو جدی انجام نمی‌دادم. دغدغه، همون دغدغهٔ فیلم‌سازی و فیلم‌برداری بود. تا این موند. موند، موند همین‌جوری تا رسید به سال ۹۱. خب! به‌خاطر شرایط زندگی و حالا اون‌موقع متأهل بودم. خب هیچ‌وقت پیش نیومد که بخوام این دغدغهٔ عکاسی رو که اتفاقاً هم داشتم، به‌صورت جدی دنبالش بکنم. بعد حالا که دیگه بعد از جدایی ولی من دقیقاً یکی از اولین کارهایی که کردم، این بود رفتم یک دوربین عکاسی کامپکت خریدم؛ و اون دیگه شد همسفر من تو همهٔ لحظه‌ها؛ یعنی کلاً تو جیبم بود. تو خیابون، هرجا می‌رفتم، سفر می‌رفتم، سرکار می‌رفتم، سر فیلم‌برداری؛ هرجا که می‌رفتم این دوربین باهام بود و مدام عکس می‌گرفتم. این شروع جدی ماجرا بود که دیگه تا سال ۹۴ که یه دوربین کانن 70D خریدم؛ و با اون دیگه شروع شد. و بعداً حالا اون 70D شد 80D که هنوز هم دارمش و با همون عکاسی می‌کنم؛ که تا به امروز دیگه عکاسی رو خیلی جدی‌تر، ولی هم‌چنان کاملاً شخصی.

مصطفی عرفانی: حالا روی عکس‌هایی که می‌گیری، چه سوژه‌هایی رو انتخاب می‌کنی برای عکاسی؟ یعنی سوژه‌های عکاسی‌ت بیشتر چی‌ها هستن؟ همون تو حوزهٔ کاری‌ته یا موضوع‌های دیگری رو هم عکاسی می‌کنی؟

امید خاکپورنیا: نه. نه. اصلاً ربطی به موضوعات کاری نداره. تا دو سال پیش تقریباً بیشتر موضوع‌هایی که کار می‌کردم حول و حوش طبیعت بود؛ ولی تو این دو سال اخیر خیلی بیشتر به آدم‌ها نزدیک شدم؛ و خیلی از آدم‌هایی که اطرافم هستن یا می‌بینم توی اطراف، اینور، اونور، آدم‌ها برام الان نسبت‌به طبیعت‌ها جذاب‌تر شدن. حالا در کنارش بوده سوژه‌های دیگه‌ای؛ مثلاً یه موقع بحث معماری یا چیزی عکاسی کرده باشم. ولی واقعاً خط‌کشی‌ش نکردم چون عکاسی رو به‌صورت حرفه‌ای هیچ‌وقت دنبال نکردم. من از عکاسی درواقع درآمد کسب نمی‌کنم؛ درآمدم از جای دیگه‌ای هستش؛ بنابراین کاملاً یک دل‌مشغولی شخصی و بستگی به این داره که حالا سفر رفتم، یا این‌که نه؛ از پیش تعیین می‌کنم که می‌خوام یک موضوعی رو عکاسی بکنم. کاملاً شخصی و خط‌بندی‌ش نمی‌کنم که این رو می‌خوام بگیرم یا اون رو؛ نه.

مصطفی عرفانی: توی عکس‌هایی که می‌گیری، تأثیرش تو کارت چیه؟ الان ببینین شما هم داری تیزرهای تبلیغاتی رو کارگردانی می‌کنی، هم مستندسازی می‌کنی و فیلم‌های کوتاه هم داشتی. این عکس گرفتن‌ها چه تأثیری توی کارت داشته؛ یعنی بازتابش توی کار خودت چطوری بوده؟

امید خاکپورنیا: ببین هم داشته، هم نداشته. ما کارگردان‌هایی داشتیم، از کارگردان‌های خیلی خوبمون، که عکاس‌های خیلی خوبی بودن؛ و اصلاً حتی قبل از این‌که کارگردان بشن، عکاس بودن. شاید بهترین نمونه‌ای که بتونم مثال بزنم تو سینمای خودمون، امیر نادری. امیر نادری خب کارش رو با عکاسی فیلم شروع می‌کنه، تا بعد میرسه به مقام کارگردان. به نظرم اصلاً در شخصی مثل امیر نادری، مخصوصاً با توجه به عکس‌هایی که ازش دیدیم، از فیلم‌هایی که عکاسی کرده، کاملاً می‌شه ردپای اون کارگردانی که بعداً مثلاً دست به خلق فیلم‌هایی مثل «تنگنا» «خداحافظ رفیق» می‌زنه رو میشه ببینیم توی عکس‌هایی که داره می‌گیره. عکس‌هاش اصلاً هیچ‌وقت توی مثلاً اون جایگاهی که دوربین قرارگرفته، نیست. گشته، زاویهٔ خودش رو پیدا کرده. به زاویهٔ دوربین کارگردان کار نداشته. ولی برای من این‌جوری نبود؛ من درواقع کارگردانی بودم… حالا اگر بشه گفت کارگردان؛ چون همچنان معتقدم که مستندسازم و آگهی‌ساز. …من از این… این رو بودم؛ حالا اومدم دارم عکاسی رو انجام میدم. توی یک مدل از مثلاً آگهی‌هایی که می‌سازم، مشخصاً آگهی‌های تجاری، این نگاه عکاسی شاید اون‌جا بیشتر دخیل باشه. قاعدتاً دارم به گرافیک قضیه نگاه می‌کنم، به خطوط نگاه می‌کنم تو قابی که بسته میشه، و ترکیب چیدمان صحنه، چی کجا باشه و این‌ها، همه چی رو به‌دقت چک می‌کنم و با وسواس زیاد سعی می‌کنیم که انجامش بدیم؛ این خیلی به اون عکاسی شاید نزدیک باشه؛ ولی تو مدل کارهایی که خیلی فرهنگی هستن و از جنس روتین زندگی هستن، نه. اتفاقاً اون‌جا من از هر عنصری که نمایشی بکند کار رو، کاملاً پرهیز می‌کنم؛ بنابراین توی اونجا میرم به سمت مثلاً دوربین روی دست که اتفاقاً خیلی قاب‌های شاید تر و تمیز، کادرهای منظمی نداره؛ برای این‌که بتونم فقط اون محتوا رو درواقع بولدش بکنم، تا این‌که مثلاً کسی که کار رو می‌بینه بگه واو! (Wow) عجب قاب خوشگلی بسته شده! این تفاوت توی این دو جا برای من وجود داشته توی درواقع کار.

مصطفی عرفانی: از قدیم‌الایام یک آرشیو داشتی؛ آرشیو فیلم و عکس. و خیلی وقت‌ها توی اینستاگرامت هم بعضی از قسمت فیلم‌ها، بعضی از عکس‌ها رو می‌ذاری. داستان اون چیه؟ اصلاً چی شد که به آرشیو فیلم و عکس رو آوردی؟ و الان تو چه مرحله‌ای؟

امید خاکپورنیا: خب دغدغه‌ش برمی‌گرده به اوایل جوانی؛ یعنی سال‌های مثلاً زمانی‌که می‌خواستم برم سربازی، یه سال قبل از سربازی، این‌ها؛ که من یک آرشیو فیلم VHS داشتم. برای اون دوره مثلاً من شصت- هفتادتا فیلم VHS داشتم که فیلم‌ها رو هم به‌دلیل این‌که گرون بود، و من هم درآمد زیادی نداشت، LP و حتی EP هم ضبط می‌کردم که روی یک نوار بعضاً بتونم سه‌تا فیلم درواقع داشته باشم. این بود تا بعد که هی این سیستم‌ها عوض شد، فرمت‌ها عوض شد، VHS اومد شد VCD؛ VCD شد DVD؛ و الان تبدیل شده به فایل‌های دیجیتال. خب من هم این بروزرسانی‌ها انجام شد؛ یعنی… زمانی که آرشیو DVD  شده بود، خب من تا سقف اتاقم همین‌جوری واقعاً فیلم بود. بعد که دیگه فایل‌های دیجیتال اومد، خب افتادم توی اینترنت و دیگه اون فیلم‌ها رو خوشبختانه ریختم کنار. حذف کردم و الان نسخه‌های دیجیتال… حالا مثلاً حجم هاردهاس که قاعدتاً زیاد شده. دلیلش هم برمی‌گرده از یک‌طرف باز همون علاقه به سینما هست، و از یک‌طرف دیگه چون می‌دونم چه‌قدر سخت بوده همیشه بحث آرشیو برای آدم‌هایی که دنبال پژوهش و تحقیق هستن و دسترسی به منابع سخت بود، من خیلی دوست داشتم این آرشیو باشه که بعضاً اگر کسی هم جایی بتونم کمک بکنم به دوستانم که مثل خودم این درگیری‌ها رو دارن، این کار رو انجام بدم؛ که تا به امروز هم این اتفاق افتاده. و آرشیو عکس من درواقع بیشتر عکس‌های فیلم هستن؛ یعنی من یه آرشیو چندهزارتایی فیلم دارم و حالا به غیر از عکس و فیلم، خب موسیقی و این‌ها هم هستش که کلاً این آرشیو رو تشکیل میده.

مصطفی عرفانی: اون قسمتی که در مورد عکاسی هست، عکس‌هات بیشتر شامل چه عکس‌هایی؟

امید خاکپورنیا: ببینید عکس‌های فیلم‌هاس؛ این از ابتدا تا الان که کارهای عکاس‌های خوب سینمای ایران هستش؛ از قبیل کارهایی که مثلاً… عکس‌هایی که جعفر اکبری، رضا بانکی، نمی‌دونم عزیز ساعتی، امیر نادری، فرهاد فرهادی، و، و، اکبر اصفهانی، این‌ها، گرفتن. از این نظر خیلی مجموعهٔ کامل و دم‌دستی. حتی شده یه فیلم رو شاید مثلاً فقط یه عکس تونستم ازش گیر بیارم، ولی سعی کردم اون عکس باشه حتماً؛ چون واقعاً یکی از مضیقه‌هایی بود که همیشه وجود داشت تهیهٔ این عکس‌ها. و این عکس‌ها هم مثلاً چیزی نیست که بگم مختص همین یک سال- دو سال اخیر باشه. یعنی مثلاً شاید عقبهٔ این آرشیو عکس‌ها برمی‌گرده به ده سال پیش که اولین استارت جمع‌کردن‌شون زده شد.

مصطفی عرفانی: این عکس‌ها رو از کجا گیر میاری؟

امید خاکپورنیا: ببین یه دوره‌ای بود، می‌خریدم بعضی‌ها رو. آدم‌هایی بودن که می‌فروختن. شاید بعضاً هر یه قطعه عکس رو تو مثلاً ۶۰هزار تومان پول می‌دادی؛ خیلی رقم بالایی بود مثلاً چهار سال پیش- پنج سال پیش این عددها. یه بخشی‌اش هم خب من کار پژوهشی و تحقیقی و این‌ها هم می‌دونی انجام میدم و بعضاً باید عوامل خود فیلم‌ها، دست‌اندرکاران سینما که صحبت می‌کردم، ازشون خواهش می‌کردم که اگر میشه یه *[۱۵:۳۷] عکس هم برای من بیارن که من این‌ها رو اسکن بکنم؛ و یکسری‌شون درواقع به لطف خود این افراد بوده که عکس‌ها رو آوردن، من اسکن کردم و آرشیو کردم توی مجموعه.

مصطفی عرفانی: یه چند وقتی هم هستش که تو حالا توی اینستاگرامت دارم می‌بینم که از لوکیشن فیلم‌های قدیمی داری عکس میذاری؛ داستان اون‌ها چیه؟ اون‌ها هم توی همون پیرو آرشیوته؟

امید خاکپورنیا: آره. میشه گفت یکی از زیرمجموعه‌های همون موضوع میشه. یعنی از دو سال پیش یه دغدغهٔ جدی برای من به‌وجود اومد سر این بحث این‌که فیلم‌ها، توی چه لوکیشن‌هایی فیلم‌برداری شدن. اصولاً آدمی‌م که نمی‌تونم بیکار بمونم. توی بیکاری برای خودم هی همین‌جوری کار می‌تراشم که خودم رو مشغول نگه دارم. و… از دو سال پیش شروع کردم به تماشای دوبارهٔ فیلم‌های ایرانی؛ چون بخش زیادی‌شون رو که دیده بودم، دوباره شروع کردم به بازبینی، و چه اون‌هایی که ندیده بودم برای اولین‌بار، و شروع کردم به یادداشت برداشتن از این‌که هر فیلمی توی چه لوکیشن‌هایی کار شده. و حالا هر کدوم رو که نمی‌فهمیدم، مثلاً از خود عوامل فیلم اگر کسی در دسترس بود، می‌پرسیدم؛ یا از افراد مطلع. و این‌ها رو یه فایل اکسل کرده بودم. چندصدتا فیلم رو من این‌جوری تقریباً لیست درآوردم که کدوم آرشیو… کدوم درواقع لوکیشن‌ها فیلم‌برداری شدن. تا رسید به سه ماه پیش که تصمیم گرفتم حداقل یک قدم عملی‌تری حالا برای ماجرا بردارم که تصمیم گرفتم یک صفحهٔ سینما لوکیشن تو اینستاگرام ایجاد بکنم و این اطلاعات رو به اون صفحه منتقل بکنم با ذکر یک توضیحاتی در مورد اون لوکیشن و خود اون سکانسی که تو اون لوکیشن فیلم‌برداری شده. و در انتها اتفاقی که می‌افتاد، حالا موقعیت امروزی اون لوکیشن رو حتماً حتماً با عکس‌هایی که خودم رفته باشم تو اون لوکیشن گرفته باشم، نشون بدم؛ حالا چه اون لوکیشن تو تهران بوده، یا خارج از تهران. در نتیجه تمام عکس‌هایی که الان تو اون صفحه می‌ذارم، عکس‌هایی که از خودمه؛ عکس‌هایی نیس که بگم از اینترنت مثلاً رفتم دانلود کردم و اون‌جا دارم آپلود می‌کنم که این شاید میره توی بخش مثلاً تا حدودی بگیم بحث معماری و عکاسی اون تیپی بگنجه. می‌دونی یک چیزی که هستش… آهان! این رو اضافه کنم بهش. چون ما متأسفانه یک مشکلی که داریم در ایران، این بناها خیلی‌هاشون اصلاً بهشون توجه نمیشه. یا می‌بینیم دارن تخریب میشن، یا تغییر کاربری میدن، یا هیچ‌کس بهشون رسیدگی نمی‌کنه و دارن همینجوری به‌مرور زمان نابود میشن. من دوست داشتم یه جایی این‌ها ثبت بشه، گذشته‌ش رو ببینیم؛ الانش هم ببینیم؛ نمیدو‌نم… این وسط اگر بتونه یه درواقع توجهی رو جلب بکنه که این‌ها حفظ بشن، خب خیلی خوبه. این یه دغدغه بود که می‌گم دوست داشتم این‌ها ثبت هم بشن یک جایی و یکهو نابود نشن. اصل ماجرا هم از جایی شروع شد که خبر تغییر کاربری سینما «عصر جدید» و سینما «صحرا» رو شنیدم. خب دوتا سینمایی بودن که من توش خیلی خاطره داشتم؛ و این خیلی اذیتم کرد. من حتی برای عصر جدید واقعاً بغض کردم؛ که گفتم بیام این کار رو بکنم، حداقل این‌ها یک جایی ثبت بمونن.

مصطفی عرفانی: حالا فارغ از بحثی که داریم می‌کنیم، حالا کاربری ساختمون‌ها، الان جای اون یه پاساژ شاید ساخته بشه و حالا تو دل اون پاساژ شاید یک سینما هم باشه. حالا ما خیلی فیلم و لوکیشن داریم؛ خب نمی‌شه همهٔ این‌ها رو نگه داشت. حالا خوبی‌ش اینه که ما یه عکسی ازش داشته باشیم، مخصوصاً این‌که تو آینده، حالا شما یا پژوهشگرهای دیگه می‌خوان در مورد تاریخ سینما یه پژوهشی انجام بدن، حالا چه به‌صورت مستند تصویری یا کتاب، این‌ها میمونه، رفرنس باشه، استفاده بشه، و بتونن ازش استفاده بکنن. و این خوبه که عکاسی معماری حساب میشه توی لوکیشن‌ها، بتونیم ازش استفاده بکنیم.

امید خاکپورنیا: به یک کتاب هم حتی دارم براش فکر می‌کنم. با استفاده از همون عکس‌ها و عکس‌های هم خود فیلم، و هم عکس‌هایی که خودم گرفتم، که اگر بشه، اصلاً ماجرا رو بتونم تبدیل به یه کتاب بکنم.

مصطفی عرفانی: ذات فیلم و عکس یه جوره؛ یکیه. یعنی شما نور، و رنگ، و قاب‌بندی، و سرعت شاتر، و این‌ها همه حدوداً یکیه. حالا توی حوزهٔ عکاسی، مرجعی، آموزشی، بوده که داشته باشی توی این سال‌ها استفاده کرده باشی؟

امید خاکپورنیا: ببین من توی عکاسی مثل بقیهٔ چیزهایی که یاد گرفتم، مثل کار فیلم‌سازی یا مثل کار تدوین، و همینطور کار با کامپیوتر، کلاً همه‌چی مبتنی بر غریزه و تجربه و آزمون و خطا بود. من سال ۷۵ خب وارد انجمن سینمای جوانان ایران شدم و یک دورهٔ یک‌سالهٔ فیلم‌سازی اون‌جا گذروندم. ما دوتا ترم داشتیم. ترم اول گزارش‌نویسی و عکاسی و مبانی ارتباطات بود. ترم دوم کارگردانی و فیلم‌برداری و فیلم‌نامه‌نویسی. ولی واقعاً شاید ۱۰درصد هم نشه اون چیزی که توی اون کلاس‌ها من یاد گرفتم، بگم بعداً به‌دردم خورد. عکاسی‌اش که اصلاً. واقعاً هیچ‌چی‌ش. حالا نمی‌دونم ضعف استاد بود یا هر چیزی، هیچ آورده‌ای برای من نداشت. چیزی که تونست یک مقدار من رو توی این ماجرا راه بندازه و کمک بکنه، اون آزمون و خطاهای خودم بود توی عکاسی که هی عکس می‌گرفتم و هی تصحیح می‌کردم؛ با دوربین ور می‌رفتم. حالا دو- سه‌تا کتاب بود خیلی کمکم کرد اون کتاب‌ها تو بحث این‌که فنی دوربین رو بخوام تا حدودی آشنا بشم و یاد بگیرم؛ وگرنه جز اون، فقط و فقط عکس گرفتن، و عکس دیدن، بزرگ‌ترین درواقع معلم من بودن.

مصطفی عرفانی: ما وقتی داریم عکس می‌بینیم از عکاسان دیگه، به چی اون عکس باید نگاه بکنیم؟ چه چیز اون عکس رو واسه‌مون مهمه؟ چون از همه می‌شنویم که میگن که آقا شما برای اینکه بتونی عکس‌های خوب ببینی، برو عکس عکاس‌های دیگه رو هم ببین. واسه من هم همیشه این سوال بوده که توی اون عکس، باید چه چیزی رو ببینیم؟ چون ببین ما یه زمانی هست می‌ریم یه چیزی رو می‌بینیم… یه عکسی رو می‌بینیم، بعد می‌ریم کپی‌ش می‌کنیم. یه زمانی هم هستش که میریم یه عکسی رو می‌بینیم، ازش اقتباس می‌کنیم و می‌ریم عکس خودمون رو می‌گیریم. حالا توی المان‌هایی که هستش، تو عکس باید چه چیزهایی… یعنی شما خودت وقتی داری عکس رو می‌بینی، توی اون عکس چه المان‌هایی برات مهمه؟

امید خاکپورنیا: هیچ‌وقت از کار عکاس‌هایی که دوس داشتم هیچ‌وقت نتونستم ایده بگیرم که انجام بدم؛ حالا مخصوصاً اون‌هایی که ایرانی نبودن. مثلاً یا من ابزارش رو نداشتم، یا اون شرایطی که اون آدم کار کرده، من نداشتم مثلاً. ولی براساس درواقع اون دل‌مشغولی خودم اون عکاس رو انتخاب کردم و مثلاً کارهاش رو نگاه کردم و دیدم. اون دیدن بالأخره کمک می‌کرد. مثلاً اگر یک زمانی عاشق عکاسی طبیعت بودم، قطعاً دیدن کارهای انسل آدامز خیلی برام تأثیر داشت. یا اگر الان خیلی مثلاً به پورتره علاقه‌مندتر شدم، دیدن عکس‌هایی که مثلاً یوسف کارش گرفته، خیلی برای من جذابه. حالا جالبه این هم مثلاً سلیقه‌م همچنان مثل فیلم دیدن و کتاب خوندن و موسیقی‌م قدیمی. قدیمی‌ها رو باز بیشتر همیشه ترجیح میدم به جدیدترها. براساس اون دل‌مشغولی خودمه که من اون عکس‌ها رو انتخاب می‌کنم که چی ببینم و حالا مثلاً اکثر دیدم، فهمیدم مثلاً فرض کن این عکاسش مثلاً بِرسون بوده. حالا رفتم بقیهٔ عکس‌های بِرسون رو دیدم با دنیای بیشتری ازش آشنا شدم. مثلاً فرض کن تو مدل عکس‌های خیابونی. این‌جوری من پیدا کردم. یعنی اون سرچی که انجام شد، براساس اون دل‌مشغولی.

مصطفی عرفانی: تو برای عکاسی برنامه‌ای داری تو آینده؟ آیا کاری هست که بخوای انجام بدی؟

امید خاکپورنیا: شاید جدی‌ترین دغدغه‌ای که دارم، همین بحث عکس‌هایی که الان دارم سعی می‌کنم از هویت‌های شهری انجام بدم. هویت‌های شهری که به‌شدت در حال نابود شدن و از دست رفتنن. این مهم‌ترین کاری که دارم انجام میدم؛ کاملاً شخصیه؛ که امیدوارم یک روزی بتونم ماجرا رو به چاپ یک کتاب برسونمش.

مصطفی عرفانی: موضوع دیگه‌ای هستش که بخوای در موردش با هم‌دیگه صحبت بکنیم یا جزء دغدغه‌هات باشه توی عکاسی و بخوای با حالا کسایی که دارن می‌شنون و می‌بینن در میون‌شون بذاری؟

امید خاکپورنیا: ببین یک چیزی رو که شاید مثلاً توی گپ‌وگفت با خیلی از دوستانم این صحبت رو انجام میدیم وقتی بحث عکاسی میشه، به‌نظر من خیلی تفاوته بین عکس گرفتن و عکس ساختن. یه موقع هستش ما به یک بنایی می‌رسیم، اون بنا رو می‌بینیم اِ! چه خوبه! خوشگله! یه عکس بگیرم؛ یادگاری بمونه. داشته باشم، بعداً خاطراتش رو مرور کنم. خب این‌جا من یه عکس گرفتم. ولی یه موقع هستش که نه؛ من میام یه عکسی رو برای خودم تعریف می‌کنم. آدم رو… اگر سوژه آدم باشه، توی موقعیت‌هایی قرار میدم؛ روی نورش حساب می‌کنم که الان توی چه موقعیت نوری باشه؟ روشن باشه؟ تاریک باشه؟ سایه روشن باشه؟ و تمام تنظیمات دوربین رو برای اون هدفی که می‌خوام انجام میدم؛ این میشه اون عکس ساختن؛ که به‌نظر من این دومی که می‌تونه درواقع اون عکاسی رو، عکاس بکنه. وگرنه شاید اونی که کلاً یک کلیک بکنیم، و یه ساختمون رو بگیریم، یا هر چیزی، خب خیلی‌ها شاید اون رو انجام بدن. حالا یه سلیقه و یک زیبایی‌شناسی داشته باشن، بالاخره یه عکس خوبی می‌گیرن. ولی من اون دومی رو ترجیح میدم. به‌نظر من بین این دوتا خیلی فرقه که شاید بد نباشه اون‌هایی که حالا بخوان شروع کنن به عکاسی، بهش توجه داشته باشن.

مصطفی عرفانی: من خودم بعضی‌موقع‌ها می‌بینم بعضی‌جاها میری، بعضی‌ها به‌سرعت دارن دکمهٔ شاتر رو می‌زنن؛ و من خودم بعضی موقع‌ها می‌مونم که واقعاً داره از چی عکس می‌گیره؟ و مهم‌تر از این‌که دکمهٔ شاتر رو بزنی، اینه که اولش از خودت بپرسی چرا من این عکس رو می‌خوام بگیرم؟ و چه چیزی توی اون عکس مهمه؟ حالا بین ما یکسری اصول داریم توی عکاسی؛ آقا قاب‌بندی‌ت این‌طوری باشه، زاویه‌ت این‌طوری باشه، اون نکته‌ای که حالا می‌خوای بولدش کنی رو در کجای قاب قرار بدی، این‌ها همه مهمه ها! ولی من می‌بینم خیلی‌ها فقط عجله دارن برای عکس گرفتن. و من با یه آقایی بودش که یه بار رفته بودیم توی بیابون‌های قم عکاسی کنیم ‌توی اون‌جا، نزدیک دو ساعت پیاده‌روی کرد برای پیدا کردن سوژه، و آخرسر عکس نگرفت. حالا بگذریم از این‌که من تو همون بازه چندین عکس گرفتم. ولی ازش پرسیدم تو چرا عکاسی نمی‌کنی؟ چرا دوربینت رو استفاده نمی‌کنی؟ می‌گفت من باید دلیلی برای عکس گرفتن داشته باشم. و خوبه که کسایی که حالا دارن تازه شروع می‌کنن عکاسی انجام دادن، چه به‌صورت تخصصی،چه به‌صورت تفریحی، به این نکته توجه کنن که قبل‌از این‌که بخوای عکس بگیری، دلیل اون عکس رو بدونی؛ و می‌خوای توی اون عکس چه پیغامی، چه روایتی رو به مخاطبت منتقل کنی. ممنون آقای خاکپور. از کسایی هم که توی این مدت پیغام گذاشتن، کامنت گذاشتن، نظرات‌شون رو گفتن، تشکر می‌کنم. و موضوعی که هستش، این که افرادی که ما توی این گفت‌وگوها دعوت می‌کنیم، میام فقط تجاربشون رو بگن. و خب ما داریم در مورد هنر صحبت می‌کنیم؛ توی هنر هیچ‌چیزی قطعی نیستش و اگه کسی نظری داره، خب برای خودش خیلی محترم هستش، خوشحال می‌شیم توی کامنت‌ها افراد دیگه، توضیحات دیگه، اگر نظر دیگه‌ای دارن در مورد اون محتوای ویدیویی یا پادکستی که تهیه میشه، بگن، و در موردش گفتگو بکنیم. خیلی خوب می‌شه. موضوع دیگه‌ای هستش، بخواین شما بگید؟

امید خاکپورنیا: نه. من فقط تشکر می‌کنم بابت این دعوت که انجام دادین. خیلی خوشحال شدم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یک روزی در باب عکاسی قرار باشه بشینم جایی صحبت کنم.

مصطفی عرفانی: سلامت باشید.

امید خاکپورنیا: مرسی.

مصطفی عرفانی: می‌گم ما تلاش می‌کنیم که واقعاً توی این سال‌ها با این‌که رسانه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام بوده، فیس‌بوک بوده، خیلی گسترش پیدا کرده و عکس محوریت همهٔ اون‌ها بوده، واقعاً مظلوم واقع شده عکس و نگاه جامعه رو داریم تلاش می‌کنیم که یه خرده با عکاسی آشناتر بکنیم؛ و موضوعات، و فیلدها، رشته‌هایی که توی عکاسی هستش رو به افراد معرفی کنیم؛ در موردش گفت‌وگو کنیم؛ تجاربشون رو با هم‌دیگه به اشتراک بذاریم. و این بشه که بتونیم سواد بصری خودمون رو… حتی خود من توی این مدت با افراد که گفت‌وگو می‌کنم، خیلی نگاهم عوض شد و مطالبی که می‌گن حتی واسه من هم گاهی اوقات تازگی داره؛ و نکاتی بوده که حتی خودم هم بهش توجه نکرده بودم و… آشنا بشیم. ممنون از شما آقای خاکپور.

امید خاکپورنیا: مرسی. ممنون.

مصطفی عرفانی: امیدوارم که بتونیم با هم‌دیگه بعداً هم کار کنیم،…

امید خاکپورنیا: حتماً.

مصطفی عرفانی: …هم گفت‌وگوهای بیشتری داشته باشیم.

امید خاکپورنیا: حتماً.

مصطفی عرفانی: ممنون از شما.

امید خاکپورنیا: حتماً. ممنونم.

مصطفی عرفانی: سلامت باشید. خدانگهدار.

امید خاکپورنیا: خداحافظ.

 

داستان برند دیور

دیور: سفر یک برند جهانی این گزارش به تحلیل برند «کریستین دیور» مى پردازد. در مورد حقایق اصلى تاریخ شرکت و همچنین توضیح مختصرى از

Farbod Jafarpour photographer

فربد جعفرپور

فربد جعفرپور متولد 1363، دانش آموخته طراحی صحنه-لباس و عکاسی تبلیغات فعالیت. خود را از سال 1378 در شاخه های هنری مانند عکاسی فیلم، طراح گرافیک، فیلمبردار، طراح صحنه و لباس در سینما و تلویزیون آغاز کرد.

Ali Mohajeran photographer

علی مهاجران

علی مهاجران بیش از دو دهه در زمینه عکاسی حیات وحش فعالیت می کند. همکاری با مجلات داخلی مانند مجله کانون شکار، سرزمین ایران و همچنین نشنال جغرافی و… را در رزومه فعالیت خود دارد. انجام عکاسی گیگا به منظور ثبت و مستندسازی پوشش گیاهی ایران از مجموعه اقدامات برجسته او به شمار می رود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *