عکاسی تبلیغاتی
متن گفتگو مصطفی عرفانی با فربد جعفرپور
مصطفی عرفانی: فربد جعفرپور! خوش اومدی به ویدیوکست در باب عکاسی.
فربد جعفرپور: مرسی مصطفیجان! خوشحالم اینجا در خدمتتون هستم. امیدوارم که بحث مفید و جذابی باشه.
مصطفی عرفانی: ممنون از اینکه دعوت من رو قبول کردی و اومدی. اگه موافق باشی، اول درمورد یه تایتلی که حالا توی شبکههای اجتماعی، حالا لینکدینه، اینستاگرامه، خیلی این روزها داره استفاده میشه که کامرشیال فتوگرافر و ادورتایزینگ فتوگرافر؛ یعنی یه تایتلیه که حالا به ناخواسته افراد مجبورن بالای شبکه اجتماعیهاشون اضافه کنن و ناخودآگاه گاهی اوقات خودشون رو هم به همون عنوان معرفی میکنن، صحبت بکنیم. و اینکه تفاوت عکاسی تجاری و عکاسی تبلیغاتی چیه؟ و این دوتا کی میتونه خودش رو بگه آقا من کامرشیال فتوگرافرم؟ کی میتونم بگه ادورتایزینگ فتوگرافرم؟ این دوتا رو یه خرده صحبت بکنیم، ببینیم تفاوتشون چی هستش.
فربد جعفرپور:خب! بحث به نظرم جذابیه و خیلی مهم؛ بهخاطر اینکه ما اساساً یه مقدار روی لغات و تعاریفش بهدلیل اینکه این صنعت و مفاهیم بعدی که اومده که حالا از هنر، یا بحثهای صنعتیاش میاد، بحث فروش میاد، مارکتینگ میاد و چیزاهای شبیه این، بهدلیل ارتباطی که درواقع مدیومی مثل عکاسی یا ویدیوگرافی با بحث مارکت و اینها داره، یه مفاهیم دیگری تولید میشه که خب اینها نیاز هست که درواقع تعریف بشه و اینکه بعضاً این تعارف میتونه حتی متفاوت بشه در دورههای مختلف. مثلاً همین دونستن این مفاهیم، این کلمات، و تعریف بینالمللیاش و از اونجایی که اومده بسیار مهمه؛ بهخاطر اینکه درواقع این صنعت رو که ما تولید نکردیم از خودمون. قطعاً مفاهیمش رو باید از جاهای دیگه بیاریم؛ برای همین باید برگردیم به زبان اصلی که این کلمات ازش اومدن یا اون کشورهایی که درواقع این رو توسعه دادن و معانی دقیقش خیلی مهم میشه. توی بحث عکاسی تبلیغاتی که ما خیلی کلی دربارهاش صحبت میکنیم یا خیلی درواقع تایتل… حالا تو فارسی بیشتر. چون ما تو انگلیسی کمتر میذاریم.
ادورتایزینگ فتوگرافر. وقتی میزنیم عکاسی تبلیغاتی، خب خیلی این کلمه، کلمه بزرگیه؛ چون موضوع تبلیغات خیلی مهمه و صرفاً اگر شما عکاس تبلیغاتی باشی… یعنی عکاس باشین درواقع، تکنیک رو بدونید، بتونین کار نورپردازی انجام بدین برای عکاسی از یک پروداکت یا درواقع یک سرویس یا خدمتی، اینکه این عکس رو برای کجا میگیرین، با چه دیدگاهی میگیرین، با چه مایندستی درواقع وارد این عکاسی شدین یا ایدهپردازی کردین، اون تعیین میکنه که شما چهجور عکسی میگیرین. بعضاً هم صرفاً ما نمیتونیم از یک عکس درواقع تصمیم بگیریم یا قضاوتش بکنیم که این عکس، عکس کامرشیاله؟ عکس ادورتایزینگه؟ یا اینکه عکس پروداکته؟ چون میتونه هم سهتای اینها باشه؛ هم میتونه براساس ایدههای بعدی یا اینکه در قالب چه کالکشنی از عکس قرار میگیره، مفاهیم و معنیاش متفاوت باشه. ولی اگر بخوایم تعریف بکنیم، پایهٔ همهٔ اینها درواقع میشه عکاسی تبلیغاتی. ولی اگر شما صرفاً از لحاظ تکنیکی قوی هستین که میتونین یک محصول رو به بهترین شکلش نمایش بدین و تمام فانکشنهای اون پروداکت رو، ایدههایی که توش اجرا شده، متریالش، کوالیتیاش و چیزهای دیگه رو بتونین در قالب یک مدیومی مثل عکس نمایش بدین به بهترین شکلش، شما اینجا عکاس درواقع پروداکت هستین. اگر بتونین حالا ابعاد تجاری این پروداکت رو در نظر بگیریم، یعنی درواقع مارکتی که اون پروداکت درش قرار داره، صنعتی که هستش و اینکه اون اهداف تجاری که برای عکاسی از پیشاز گرفتن عکس در پیش تولید در نظر گرفته شده رو بشناسین، روش مسلط باشین، قبلش حتماً تو ایدهپردازی در نظر گرفته باشینش و تا انتها دنبالش کرده باشین، تو ایدهپردازی میتونین واردش بکنین. اونجا وقتیکه عکاسی یک محصول یا خدمت بهمنظور فروش و حضورش در تجارت در ذهن شما درواقع پرورونده شده باشه، اونجا شما عکاسی کامرشیال که یعنی عکاسی تجاری کردین. یعنی بحث فروش درش بسیار مهمه و معمولاً شما یک پروداکت فاینال رو دارین عکاسی میکنین، نه اینکه کلیت یه برند رو نمایش بدین. این دوتا باهم یعنی ممکنه شما یه مدلی داشته باشین، تنش یه سری لباس باشه از یه برند معروفی، اونجا شما مستقیماً نمیخواین همون لباس رو بفروشین. اون پروداکت رو نظرتون روی فروشش نیست. برند رو میخواین توسعه بدین؛ نمایش بدین؛ یا برند اورنس یا چیزهای دیگه… ابعاد مختلفی از این برند رو نمایش بدین، اونجا دیگه کمکم شما وارد عکاسی تبلیغاتی میشین. ولی تو عکاسی کامرشیال نسبتاً تو عموم موارد این هستش که شما میخواین پروداکت رو بفروشین؛ همون پروداکتی که داخل عکستون هست. ولی تو عکاسی تبلیغاتی ممکنه اصلاً شما پروداکت رو نشون ندین؛ یعنی صرفاً به نشون دادن یه نشونه یا یه بعد دیگری از اون محصول یا اون احساسی که میخواد اون محصول ایجاد بکنه یا تغییر فرهنگ، و رفتار و عقایدی که میخواد ایجاد بکنه رو صرفاً روش تمرکز داشته باشیم، اصلاً پروداکت نباشه. یعنی اصلا میتونه عکس یک موضوع دیگهای داشته باشه با یهسری المنت دیگه، عکاسی شده باشه. جذاب باشه. اول بتونه اینگیج بکنه؛ از پترنها استفاده بکنه؛ از دید روانشناسی بتونه اثرگذار باشه و بتونه تغییراتی در احساسات ایجاد بکنه بهوسیلهٔ رنگ، فرم، ایدههایی که داخلش هست و بتونه افکار رو یا تثبیت بکنه یا اینکه تغییر بده. اونجا دیگه شما وارد عکاسی درواقع ادورتایزینگ، یا عکاسی تبلیغاتی میشین. حالا در پایان هم بگم که میتونین درواقع عکاسی کامرشیال داشته باشین ولی بعد تبلیغاتیاش رو هم در نظر بگیرین؛ یعنی میتونه اینها با هم میکس هم بشه.
مصطفی عرفانی: حالا توی چند سال گذشته ابزارهای رسانهای خیلی گسترش پیدا کرده. حالا اینترنت نفوذش حتی تو جامعهٔ ما خیلی بیشتر شده و خیلی از شرکتها توجه به مسئله تبلیغات توشون خیلی بولد شده. و حالا اینطوری که خیلیها میرن سراغ اینکه آقا ما یه عکاسی تبلیغاتی بکنیم؛ این عکاسی تبلیغاتی چیه حالا از جنبههای دیگه بخوایم بررسی بکنیم؟ و اینکه حالا ما برای شروع بهعنوان یک عکاس که بخوایم تو حوزهٔ تبلیغات کار بکنیم، این مسیر از کجا شروع میشه؟
فربد جعفرپور:خب میدونی یهذره بحث اساساً پیچیده هست، بهخاطر اینکه ما تو دنیای امروز درگیریم با خیلی از مسائلی که میتونه در خروجی تأثیرگذار باشه. در گذشته صرفاً شما بهعنوان یک عکاس تکنیک عکاسی رو میدونستی. یک ایدهای سمت شما میاومد، شما به بهترین شکل ممکن اون ایده رو اجرا میکردی؛ صرفاً یعنی از لحاظ تکنیکی شما مجری بودی. و خب فضاش هم این شکلی بودش که همه میومدن به شما مراجعه میکردن، این کار رو انجام… یهسری قواعد و الگوهای مشخصی هم داشت؛ ولی دنیای امروز که حالا بحث تبلیغات بسیار گسترده شده، انواع تبلیغات و رسانه و درواقع مسائل دیگری که… چون میدونی یه زمانی این کار خیلی مستقل انجام میشد. شما با برندها و مارکت و اینها خیلی ارتباطی نداری چون بحث فروش خیلی مستقیمتر بود با بحث عکاسی یا مدیومهای این شکلی؛ ولی الان شما وقتی میخواین توی یک صنعت آدم حرفهای باشین، کار بکنین، بطور مثال شما تو فضای فشن کار میکنین، خب باید این برند رو بشناسی؛ برندهای رقیب رو بشناسی؛ بازار این فضا رو در کشور خودتون و در دنیا بشناسین؛ یعنی بدونین که آقا این محصول قیمتش چهقدر هست، کوالیتیاش چهقدره؛ این برند چهقدر تا حالا تونسته آگاهی بخشیده باشه در مورد برند خودش؛ رقباش کی هستن و دارن چه کارهایی انجام میدن؛ اهداف این برند در کوتاهمدت و بلندمدت چه هست و در گذشته چهکار کرده. یعنی اگه یه برندی میاد سراغ من میگه میخوام این پروژه رو اجرا بکنم، باید اول بدونم بکگراند این برند چی بوده، تا اینجا چیکار کرده؟ من نیام یه بخشی رو قطع بکنم، از یه جای دیگه شروع بکنم. این مسیر باید کمکم کمکم اتفاق بیفته. و اینکه کاراکتر این برند چیه، استایلش چیه، چه کسانی مشتریهاش هستن، پرسوناش کی هستش، اهدافش چطوره و من چطور میتونم تأثیرگذار باشم؛ یعنی همون مراحلی که تو تبلیغات انجام میشه که حالا میتونم اول اکسپوز بکنم این برند رو، اگر این کار انجام نشده… یعنی میام تکتک اون مراحل تبلیغات رو میگذرونم از ذهنم براساس این برند، ببینم کدومهاش انجامشده، کدوم انجام نشده. حالا اگر بخشهای اولیه انجامشده یعنی این برند اکسپوز شده، دیده شده، میرم سراغ مرحلهٔ بعدی. حالا میخوام ببینم این برند مردم باهاش اینگیج شدن، درگیر شدن، میشناسنش؟ دوسش دارن تا حدی؟ اصلاً نظرشون رو جلب کرده یا نه؟ یا صرفاً یه فروشگاهی بوده، همه هم رد میشدن اینگیج نمیشدن. میرم سراغ اون بعد از این برند. اگه دیدم نه این اتفاق افتاده، میرم مرحله بعدی. حالا اینگیج شده تأثیر گذاشته؟ بحث تأثیرگذاری چهقدر هست؟ یعنی اگر من دیدم، جلب هم شدم، حالا باعث میشه که اونقدری رو من تأثیر بذاره که یک واکنشی انجام بدم؟ برم تو فروشگاه یا اگه تو وبسایت هست، یک ریاکشنی برم تو صفحات بعدی واسم جذاب باشه. اگر بود، میرم باز مرحلهٔ بعدی. حالا بحثهای بعدیاش دیگه این هستش که بتونه اون درواقع مخاطب هدف من رو، اون تارگت آدینس من رو یا کانسومر من رو بتونه جلب بکنه یا نه. حالا من میتونم بیام یک ابعاد زیادی از مخاطبین خودم رو درگیر بکنم، تأثیر هم بذارم، حالا ببینم از اون افرادی که تأثیر گرفتن، اینها واقعاً به خرید یا بحث فروش من درواقع انتقال پیدا میکنن؟ میتونن بیان این محصول رو بگیرن؟ چون من در نهایت دارم تمام این مراحل رو میرم که برسم به فروش دیگه. حالا این میتونه به نسبت هر برند یا هر نوع کاری، حالا تو فشن ما بیشتر اون بعد تجاریاش رو داریم. بعضی وقتها شما صرفاً میخواین مخاطب جذب بکنین و تاثیر… اینجا کار شما تمومه؛ چون شما با این داستان میتونین فالوور بگیرین، میتونین اثرگذار باشین، دیده بشین بالا بیاین، یا به شهرت برسین، حالا از طریق اون شهرت میتونین تبلیغات بگیرین. یعنی اون رو باید فقط نگهاش دارین. بذاریم تو اون حدی که هست، نگهداشته بشه یا بالاتر بره. دیگه مرحلهٔ بعدی فروش مستقیماً نیست. پس تا از اینجا من میتونم کارهای دیگه… یعنی شهرت رو رسیدم، حالا میتونم تبلیغات رو بگیرم. توی بیزینسهای مختلف یا ابعاد مختلف کاری میتونه متفاوت بشه. حالا دوباره بعد از این مرحله که انجام شد، بحث لویالتی یا اینکه مشتریانی که من دارم بهعنوان سفیران برند من عمل بکنن. هرجا میشینن دربارهٔ برند من صحبت بکنن. جاییکه حتی شاید نیاز مستقیم یا فانکشنالی ندارن، برند من محصولاتش رو بخرن یا سرویس من رو بگیرن. و اینکه به من وفادار بمونن و بهعنوان یک ارزش افزوده برای خودشون محصول من یا خدمات من رو ببینن. اینجا دیگه مرحله آخر هست که حالا دیگه منتین کردن، اینهاست که مهمه. یعنی من باید بتونم اینها رو، تکتک این مراحل رو حفظ کنم و با تغییراتی که توی فضای مارکت یا فضای تبلیغات یا سوشال مدیا یا فرهنگ یا چیزهای دیگه اتفاق میافته، بتونم درواقع سازگار باشم براساس اینکه همچنان اون هستهٔ اصلی برند خودم را حفظ بکنم. این میشه مراحلی که باید اتفاق بیفته. حالا چهطور شما میتونین بگین من عکاس تبلیغات هستم و اینها رو ندونین؟
مصطفی عرفانی: یه شرکت میاد یه درخواست یه عکاسی رو داره. خب؟ گاهی اوقات شده حتی واسه خود من، شرکت هیچ دیدی نسبتبه برندش هم نداشته، یا میاد یه درخواستهایی رو از عکاس میکنه که بهنظر من تو حوزهٔ کار عکاس نیست؛ یعنی برندشناسی اون موضوع، اون محصول، اون خدمات، تو حوزهٔ کاری عکاس نیستش. و تو اکثر شرکتهای ایرانی هم من این رو دیدم که ما یه گایدلاین نداریم؛ یعنی من بهعنوان یه عکاس یا کسی که میخواد بیاد یه خدماتی ارائه کنه توی این حوزه، باید بیام کلی کار دیگه انجام بدم تا برسم به عکاسی. حالا بهنظر تو این مسئله خوبه؟ بده؟ و اینکه آیا یه تیمی نباید از تو شرکت باشه که این کارها رو قبلش کرده باشه، یه دستورالعملهایی رو درست کرده باشه که وقتی عکاس میخواد بیاد توی اون حوزه کار بکنه، دیگه مجبور نباشه بیاد از اول شروع بکنه به کار. حالا وقتی شما از یه گروه عکاسی، از یک عکاس استفاده میکنی، ناخودآگاه اون شخص امضاءش رو روی کار میذاره؛ و این حالا به نظر من چیز خوبیه؛ ولی توی ایران ما بهنظر من… حالا توی خارج رو تجربهاش رو نداشتم. …خیلی شرکتها تو حوزهٔ اینکه برسیم به عکاسی یا اینکه برسیم به تولید محتوای مربوط به اون مسئله، ضعیفن؛ یعنی خیلی از کارها رو گروه سازنده، گروه تبلیغاتی باید بکنه تا برسیم تازه به تبلیغات. و جامعهٔ اون مخاطبش رو بشناسیم و… چیه؟ بهنظر تو این کار درستیه که ما داریم الان میکنیم؟ خود ما بهعنوان یه عکاس، بهعنوان یه شخصی که داره تو حوزهٔ بصری فعالیت میکنه، یا نه؟ یعنی وظیفهٔ کیه این کار واقعاً؟
فربد جعفرپور:ببین یه بحثی که الان داری مطرح میکنی یک بخشیاش واقعیاتی که هس. و اینکه شما زمانیکه صرفاً دیگه اپراتور نیستی و صرفاً کار تکنیکی نمیکنی، یه آدم ماهری نیستی… یعنی از این مرحله رد میشی که حالا میتونی مشاوره بدی، میتونی ایده بدی، میتونی برند رو بشناسی، خب دوتا موضوع هست. یه بخشیاش این هست، یعنی مهمترین موضوعی که ما اصلاً این حرف رو میزنیم، این هستش که شما حالا بتونید در قالب یک عکاس تبلیغاتی، چون در دنیا اساساً این سفارش مستقیماً از سمت برند به سمت عکاس نمیاد، از طریق اجنسیهای تبلیغاتی میاد؛ یعنی اونها هستن که پروژه رو میگیرن، در قالب یک شرکت تبلیغاتی تمام این بخشهای تبلیغاتی رو انجام میدن، درواقع در قالب یک پکیج بزرگ که میتونه مثلاً کاتالوگ اون طرف باشه، تبلیغاتش باشه، وبسایتش باشه، بیلبوردهاش باشه و چیزهای دیگهای که تو حوزهٔ تبلیغات هست. و تو رو بهعنوان عکاس تبلیغاتی که قواعد رو میشناسی، میشناسن؛ باهات ارتباط دارن. تو و حالا افرادی شبیه تو و میان درواقع با تو شروع میکنن صحبت کردن تو یک جلسه که آقا این برند ما هست، این درواقع مشتری ما هست، میخواد این اتفاقات بیفته. یا حالا این طرف اصلاً برند شده یا اینکه نشده، اینها میتونه تو مراحل مختلفی باشه. اونجا اولین مسئلهای که ما داریم میگیم تبلیغ باید بدونه، اینکه اول از همه ادبیات تبلیغات رو بدونی که بتونی با اینها وارد بحث بشی. چون مثلاً تو خود دوران کاری خود من همین مراحل افتاد که میرفتم توی یه شرکت برندینگ درواقع مثلاً یه کار طلا و جواهر بود که اینها اومدن با یه شرکت برندینگ بسته بودن که کارهای برندینگشون رو انجام بده. ما میرفتیم توی اون جلسه که خب اولین درواقع برخوردهای من بود با فضاهای این شکلی تو بحث مارکتینگ و بازاریابیشون و برندینگ و درواقع تبلیغات و اینها که اونجا میدیدم که اصلاً یه ادبیاتی داره استفاده میشه که من خیلی بهش آشنا نیستم. این شدش که کمکم شروع کردم خودم رو آپدیت کردن که آقا اصلاً این داستانها، این حرفها که داره زده میشه، چیه؟ چون ما خیلی بهعنوان عکاس اول از همه بهخاطر اون اتفاقات سنتی که تو عکاسی هست و بهخصوص تو ایران، خیلی حواسمون بهکار خودمونه؛ تو یه استودیو نشستیم و فکر میکنیم همهچی اینه که یه عکس از لحاظ بصری جذابتری بگیریم؛ تکنیکیتر باشه و اینها. در حالیکه یه بخش بزرگی که میاد حالا تو بحث *[۱۵:۱۰] اصلاً موضوع عکاسی تبلیغاتی در ایران، موضوع جدیدیه؛ یعنی اون قدیمیهایی هم که این صنعت رو آوردن اساساً باز بیشتر تمرکزشون رو بخشهای تکنیکال بوده؛ چون اینقدر دیتا باید از اونور میاومده که خود اون زمان اجازه نداده به اینها. و ما تو ایران برند نداشتیم؛ یعنی صرفاً یه کسی یه جنسی میخواسته بفروشه، خودش هم هیچ دیدی نداشته… یعنی این مفاهیم اساساً مفاهیم جدیدیه که داخل کشور ما هست. شاید مثلاً این بیست- سی سال اخیره که خیلی بیشتر این حرفها رو داریم میشنویم. حالا بخش اولیهاش که داریم صحبت میکنیم، اینه که اصلاً بتونیم با یه شرکت تبلیغاتی کار بکنی. موضوع بعدی که تو داری میگی واقعتی که تو ایران این اتفاق داره بیشتر میافته، یا حالا خدا رو شکر داره بهتر میشه؛ این هستش که شما زمانیکه شما میتونید سرویسهای دیگری بدی به غیر از اینکه صرفاً یه عکس زیبا تحویل بدی، شما درواقع پوزیشنهات داره تغییر میکنه؛ یعنی اینجا دیگه شما صرفاً عکاس نیستی. یعنی یک ارزش افزودهای داری اضافه میکنی به اون شخص که حالا به فروشش داره کمک میکنه؛ به شهرتش داره کمک میکنه؛ داره باعث میشه که خودش رو از رقباش بکنه، بره تو لول بالاتری صرفاً با یه عکس… یعنی میتونه اینقدر تأثیرگذار باشه که ما خیلی وقتها نمونههاش رو میبینیم که صرفاً اصلاً برند رو نمیشناسیم یا میشناسیم تو سطح متوسطی بوده. با یه بیلبورد، با یه کانتنتی که تا حالا سوشال مدیا یا هرجایی دیگهای یه ویدیو یهو میبینیم لول این برند از تمام برندهای خودش جدا میشه. مثلاً ما با یه برند صنعتی داریم سالها کار میکنیم. خب برندهای صنعتی که صرفاً سیستم B2B دارن با مشتریان درواقع صنعتیتری دارن کار میکنن؛ یا مشتریانشون، مشترهای اندیوزر نیستن، خب اینها اساساً تو بحث تبلیغات خیلی ضعیفتر عمل میکنن یا خیلی احساس نیاز نمیکنن؛ چون این پروداکت رو قراره به کسایی بفروشن که با بازاریابی دارن این قضیه رو حل میکنن در قالب کاتالوگ و اطلاعات و اینها. ولی کسی که میاد یهو این کار رو میکنه، چه اتفاقی میافته؟ در عرض کمتر از سه ماه میبینه این برند رو همهٔ مردم میشناسن. و این اتفاق خیلی مهمیه. و این فرصتهایی که اتفاقاً شما تو بازار، یا صنعت، یا مارکتی هستی که بقیه این کار رو نمیکنن، خیلی سریعتر میتونی بیای بالا. حالا میتونه ریسکهای خودش رو هم داشته باشه. قضاوتهاش رو هم داشته باشه؛ ولی قطعاً وقتی شما فقط اکسپوز میکنی میای بالا در معرض قرار میگیری، خودت رو از بقیه جدا کردی. حالا زمانیکه شما یه عکاسی هستی که این اتفاقات رو میدونی، اطلاعات رو میدونی، میتونی ارزش افزودهای بدی در قالب یک مشاور هنری یا آرترکتور. یعنی درواقع اون بخش تبلیغاتی اینجا داره کار میکنه. پس من میتونم امید داشته باشم؛ پس حالا دیگه میتونم صرفاً دستمزد یک عکاس رو نگیرم. ایدهپردازی یعنی خود این اتفاقات اصلاً تو پروسهٔ صحبت کردن، تو مذاکره، تو اطلاعاتی که ردوبدل میشه میافته. اون آدم میفهمه شما آدم دیگهای هستی، قواعد رو میدونی، اصول رو میدونی. اولاً که راحتتر خودش رو به شما میسپاره که خیلی از کسایی که تو مراحل اولیه عکاسی هستن حتی مراحل بالا، که با همصحبت میکنیم، مسألهشون همین مسئلهاس که کنترل ندارن روی بازی و میگن آقا این گفت اینقدر میدیم. ما چه میدونم رفتیم تو کار رقیب ما داره با این قیمت… این بحثهایی که بحثهای یه ذره آماتوریتره یا بحثهای سطح پایینتره، شما زمانیکه به این اطلاعات دست پیدا میکنی، از اینها عبور میکنی. به غیر از اون شما از طریق این اطلاعات فیلتر میکنی مخاطبینت رو، مشتریانت رو. دیگه اون کسی که میاد تازه میخواد با شما صحبت بکنه که شما فریمی چند میگیری و این بحثهای سطح پایین دیگه عبور میکنه چون طرف با اون مسیری که شما ساختی و این آدم از اون مسیر عبور پیدا میکنه تا به شما برسه، تمام این داستان فیلتره. این، اینجا وایمیسته، اون یکی اونجا صبر میکنه. این میفهمه از لحاظ مالی با شما نمیتونه کار بکنه، اون یکی از لحاظ کاراکتری میدونه سخت میشه با شما کار کرد. اون یکی میبینه قواعد شما، قواعد پیچیدهتری هست و *[۱۸:۴۱] که طرف میفهمه که من الان نباید با این کار کنم به هر دلیلی. بحث حالا سطح هم نیست؛ بحث اصلاً شرایط اون برند یا تولیدکنندهاس. اینجا باعث میشه که شما حالا قیمتت ثبات بیشتری داشته باشه، خدماتی که میدی رو بتونی راحتتر بدی. یه فیلتری انجام دادی و به آدمهایی که بیشتر تو این فضا هستن و تا حدی این کار رو کردن، یا اطلاعات دارن وصل بشی؛ و این کار شما رو راحت میکنه از هر نظر. و شما پوزیشنهای دیگری یعنی میتونی مدیر پروژه باشی، چون داری پروژه رو جمع میکنی. این رو من خیلی با دوستان صحبت میکنم، اینه که میگم آقا شما تو این پروژه دیگه عکاس نیستی، نباید پول عکاس رو بگیری. شما اینجا تیم رو آماده کردی، گریمور رو تو آوردی، استودیو رو تو گرفتی، لوکیشن رو تو هماهنگ کردی، تجهیزات رو آوردی، ایده رو حتی بعضاً بستی، پروژه رو اجرا کردی، تو پستپروداکشن هم تا فاینال آرتورک رو شما انجام دادی؛ خب شما که دیگه اینجا عکاس نیستی که. شما یه آدمی هستی که تبلیغات میدونه، میتونه منیج بکنه. آرتدرکتوره؛ میتونه سیستم مارکتینگ رو تبدیل بکنه به یک درواقع اثر بصری یا ویژوال. خب اینجا دیگه پوزیشن شما تغییر میکنه؛ خودآگاه یا ناخودآگاه شما قیمت بیشتری پیدا میکنی. و به مشتریان بهتری با کیفیت بالاتری وصل میشی؛ این واقعیتیه که اتفاق میافته. نه میشه گفت خوبه؛ نه میشه گفت بده. بحث اینه که شما به این قضیه آگاه باشی و بتونی از این قضیه استفاده بکنی.
مصطفی عرفانی: آره. این هم مثلاً ببین من خودم توی خیلی از کسایی که میگی قیمت مثلاً ازشون میپرسن شاتی چنده اینها. آره. میتونی تو یه آدم هرروز کار باشی. حجم ایدهات پایین باشه، یه کار رو هی تکرار تکرار تکرار کنی هرروز. خب آره. اون مشتری مخاطبت هم که میاد پیشت، هی میپرسه آقا فریمی چند میگیری و تو همهاش وارد این بازی این بشی که آقا من دارم فریمی اینقدر میگیرم. فلانی کمتر میگیره، داره بیشتر میگیره… چرا من اینطوری میگیرم؟ و هست یکی این هم که بیای یه تایم بیشتری بذاری، آگاهیت رو حالا بیشتر بکنی و بیای متمرکزتر روی یه دونه پروژه کار بکنی و در کنارش هم برند اون کسی که داری باهاش کار میکنی رو بشناسی، و هم این که اون برند بیاد هی اطمینانش به تو بیشتر و بیشتر بشه و حالا هم واسه خود من پیش اومده که من نیاز مشتری رو شناختم یعنی اون مدیرعامل، اون مسئول روابط عمومی، اون قسمت مارکتینگ بهش طرح دادم که آقا تو این رو میخوای. گاهی اوقات هم شده که اون ابتدای کار یه حالت دفاعی گرفته، گفته نه. نه. من نمیخوام همچنین چیزی نیاز ندارم. ولی یه خرده که طرحت رو بست دادی باهاش موضوع رو توضیح دادی، میفهمه که آره؛ اوکی. بیا این کار رو بکنیم و دیده فیدبک خوبی گرفته. و بهنظر من اصلاً جامعهٔ امروز و دنیایی که ما داریم امروز توش زندگی میکنیم، یه جامعهٔ چندوجهیه؛ یعنی عکاس حالا یا اون فیلمبردار یا هر شخصی که داره تو یه حوزهٔ کاری خودش فعالیت میکنه، نمیتونه بگه آقا من فقط این موضوع رو بلدم. فقط تو همین موضوع دارم کار میکنم و به بقیه کاری ندارم. و باید تو الان نسبتبه موضوعهای مختلف یه آگاهی نسبتاً خوبی هم داشته باشی؛ چون مخاطبت ازت میخواد. مشتریات ازت میخواد. و حالا اون اطمینان اولیهای که جلب میشه، نهایتاً خودش رو به تو میسپره. یعنی تو ویدئویی که براش تهیه میکنی، اون عکسی که داری تهیه میکنی، یا اون پوستر، نهایتاً اون میتونه با اون خوشبخت بشه. به یه موفقیت برسه یا اصلاً نه؛ بدون فیدبک باشه، بدون بازدیدکننده باشه و… من خودم دیدم هرچی خلاقیت توی کار منحصربهفردتر باشه، موفقیت اون برند میتونه بیشتر باشه. حالا با توجه به حوزهٔ کاری و مخاطبی که اون داره. و هرچی کار تکراریتری بخواد از تو و… باشه، این باعث میشه که اون شکست بخوره ب نظر من. الان یه چیزی که خیلی من توی مشتریها و کسایی که باهاشون کار میکنید… حالا اسمش رو بذاریم کاور کردنه؛ یعنی میاد یه عکسی رو میبینه یه ویدیویی رو میبینه و از تو میخواد که آقا همین این رو برای من بساز باز دوباره. و گاهی اوقات اون ریسک رو نمیکن. یا وقت رو نمیذارن. یعنی مثلاً طرف یک هفتهٔ دیگه حالا نمایشگاه داره یا لانچ تلویزیونی داره، بیلبورد داره، و میاد بهتون میگه آقا یه چیزی همین الان کار بکنیم که من بتونم خودم رو برسونم بهش و بهنظر من این ضعف برندها و شرکتهاست که میان خیلی هی میخوان سریع فستفودی بیان و یه چیزی رو آماده کنن؛ و فیدبک نمیگیره، و اون نتیجهٔ دلخواهش اتفاق نمیافته و دلسرد میشه. یعنی همکاری با تیمهایی که حالا تو حوزهٔ عکاسی که دارن عمیقتر به موضوع نگاه میکنن، نگاه اون عکاس بلندمدتتر هستش، شاید تو ابتدای کار خیلی استهلاک و همکاری خیلی زیادی رو بخواد با اون تیم شرکت ولی بعد یه مدت میبینی که اون تیمی که داره واست تولید محتوات رو انجام میده، عکست رو میگیره، حالا تو حوزهٔ دیجیتال مارکتینگت داره کار میکنه، میبینی که داره خیلی سریع کار میکنهٔ یعنی تو باید تلاش کنی که خودت رو بهش برسونی که البته توی ایران داره هرروز بهتر میشه ها! یعنی دارن تیمها، شرکتها، الک میشن. اونهایی که تو حوزهٔ دیجیتال مارکتینگ هی دارن میان بالاتر، روی این موضوع دارن تخصصیتر کار میکنن و اونهایی هم که بهش بهصورت تخصصی با تمرکز کار نمیکنن، دارن هی عقب و عقبتر میان و یه جورایی دارن از مارکت حذف میشن. حالا گلگی هم میکنه که آقا چرا سایت من بالا نمیاد. چرا محتوایی که تو شبکههای اجتماعیم میذارم بالاتر نمیاد. و هی اونها دارن حذف میشن از اونور اونهایی که بهصورت متمرکز دارن توش کار میکنن، خیلی میان بالا. حالا یه موضوعی که تو حوزهٔ کاری ما خیلی حالا بعضیها اسمش… اسم خودشون رو میذارن فشن فتوگرافر. این فشن فتوگرافر کیه؟ چه کسی میتونه خودش رو فشن فتوگرافر بدونه؟ کی نباید خودش رو معرفی کنه؟ چون میگی همون یه سری اصطلاحاتی امروز اومده توی فرهنگ لغت ما، یکیاش همین فشن فتوگرافره کی… اولاً فشن فتوگرافر چی هست؟ یه خرده در مورد این با همدیگه صحبت کنیم.
فربد جعفرپور:اون بحث قبلیات رو یه… چون یه سوالی اونجا پرسیدی که اصلاً تو مراحل کاری… ببین یه بحثهایی هستش که ما خب تو بحثهای حرفهای داریم صحبت میکنیم، قرار نیست اساس… یعنی این تصور پیش نیاد که یه کسی که تازه شروع کرده، باید اینجا باشه؛ و چون نیست داره… اشتباه رفته. این اساساً یه فراینده که این فرایند هم صرفاً با دانش کامل نمیشه؛ یه بخشیاش تجربهاس؛ یه بخشیاش تحیله. یه بخشیاش زندگی اون فرد و سبک زندگیشه. یعنی اگر شما یهسری دغدغهها از بچگی داشته باشی، یه بخش دیگری از کارکتر شما رو قویتر میکنه؛ یعنی خیلی یه پکیج مشخصی که بگیم اینه، نیست واقعاً. واسه همین هم آدمها ممکنه یه مسیر رو تقریباً بیان، ولی باهم دوتا آدم متفاوت باشن، تواناییهاشون مختلف باشه. این یه داستانه. یعنی ممکنه شما از بچگی آدمی هستی که رو مسائل روانی مثلاً حساسه؛ روی آدمها توجه بیشتری داری. تمام جزئیات یک انسان رو بیشتر تحلیل میکنی؛ یهجا میری میشینی، به همهچی… اینها چیزهایی که از کودکی میاد و اساساً خیلی یاد دادنی نیست. این یه بخشش. تو بحث کاری که گفتی ببین اساساً هر چهقدر هر آدمی تو پروژه بیشتر باشه با تخصص خاص خودش، از یه دستیار گرفته تا یه مدیر درواقع یک بخشی از کار، تا افراد دیگه که میان اضافه میشن، میتونن یه پروژه رو قویتر بکنن، کار هماهنگتری انجام بدن و اینکه در خروجی اثرگذارتر باشند. شما هم بهعنوان یه عکاس هر کسی هم… درسته ما یکسری تقسیمبندی داریم؛ یکسری قواعدی داریم. باز در نهایت شما بهعنوان یک عکاس، یک طراح صحنه، یک گریمور، یک میکاپ آرتیست یا هر شغل دیگری، باید اثر خودت رو بذاری؛ یعنی بههرحال باید از یک جهانبینی برخوردار باشی که وقتی به شما سفا… هر چهقدر هم که شسته رفته باشه، تیم تبلیغاتی هم بیاد همهچی قواعدش، مسیرش، درست طی شده باشه، باز شما باید اثر خودت رو بذاری. یعنی اونجا شما میشی یه عکاس تأثیرگذار. صرف اینکه آقا من عین این عکس رو میخوام همهی کارهاش انجامشده؛ ایدهاش هم اینه، اینها هم المانهاشن، صحنهاش هم اینه، به شما تحویل بدن، شما صرفاً نورپردازی بکنی، این هم نیست؛ یعنی تفاوت عکاسها یه بخشش اینجا مشخصه. یعنی حتی فکر میکنم تو اون قالب حرفهایاش هم شما باید باز اون ایدهٔ خودت رو داشته باشی. که خب خیلی از این درواقع اون جهانبینی که شما پیدا میکنی، یه بخشش به اطلاعاتیه که گرفتی، به گذشتهایه که داشتی، به سبک زندگیته، آدمهایی که دوروبرت هستن؛ تحصیلاتی که داری. مدیومهایی که ازش استفاده میکنی. اطلاعات مختلفی از فلسفه گرفته، سیاست، اقتصاد، مسائل جامعهٔ خودت، فضای اجتماعی، روانشناسی و، و، مسائل دیگهاس. اینها رو شما باید بدونی تا یک ذهنیت کلی پیدا بکنی که بتونی تحلیل بکنی و بتونی تو ایدههای خودت درواقع اینها رو بهکار بگیری. پس باز نیاز به این داستانها هست. ولی خب هر چهقدر شما اطلاعات بیشتری از شاخههای مختلف داشته باشی، خب قطعاً آدم قویتری میتونی باشی. یعنی یک… مثل داستان کارگردانی میمونه دیگه. حالا این بحث رو زیاد ادامهاش ندم. فکر کنم جواب رو بتونم… تونسته باشم داده باشم. موضوع بعدی بحث فشن حالا فتوگرافی. خب این بحث، بحث خیلی گستردهایه و تو ذهن ما شاید اول از همه بیادش که یه عکاسی که میتونه از یک مدل عکس بگیره با یه سری پوشاک مشخص، مثل این عکاس فشن هست. ولی خب موضوع فشن همونجور که تقریباً اکثراً میدونیم، یه موضوع خیلی گستردهایه. از ظاهر ما تا مدل موی ما، تا چه میدونم میکاپ ما، تا لباسی که میپوشیم، تا ساعتی که دستمونه، چه میدونم رفتار ما حتی، ستی که ما انجام دادیم، استایلی که داریم، تا لوازمی که استفاده میکنیم، میزی که الان داریم ما صحبت میکنیم، میکروفونی که هست، و طراحی و دیزاین و همهٔ اینها درواقع بخشی از صنعت بزرگ فشن هستن. حالا صنعت، هنر و… چون بالاخره اینها تغییراتی داشتن در طی تاریخ. پس ما با یه موضوع تقریباً مثل سبک زندگی طرف هستیم؛ اینقدر موضوع درواقع گسترده هس. پس ما هر چهقدر بیشتر شناخت داشته باشیم روی این فضا، بهتر میتونیم این مسائل و موارد رو درواقع… عوامل تأثیرگذار در فشن رو در کار خودمون هم بشناسیم. حالا دوتا موضوع داریم ما توی اصلاً خود صنعت فشن یا فشن… صنعت رو دوم بیارم. یه بخشی، یک کار مستقل هست؛ یعنی شما میخوای یک اثر مستقل انجام بدی، لزوماً هم به فروش و چیزهای این شکلی منجر نمیشه. یعنی من میخوام یک اثر مستقل فشن داشته باشم. من میخوام یک محصولی تولید بکنم، نمیخوام این رو بفروشم، میخوام بزارم توی موز؛ این رو میخوام بذارم تو یک فضایی که… تو یه گالری که دیده بشه؛ صرفاً میخوام یک تأثیری بذارم؛ اصلاً میخوام این رو بهعنوان یه پرفورمنس مثلاً بذارم تو یه فضایی برای کار پرفورمنس یا *[۳۰:۰۸] یا فضای اینشکلی. یعنی میتونه شکل مستقلش باشه. ما اونجا خیلی بیشتر با خود ذات فشن و مسائل مرتبط با فشن طرف هستیم. بیزنسش کناره. اوکی؟ ولی به مرور زمان در طی تاریخ، این تمام بخشهایی که ما بهعنوان آرت میدیدیمش، موضوع بیزینس و تجارت و صنعت داخلش وارد شده؛ که دیگه اینها جوری با هم پیچیده شدن که ما نمیتونیم این فضا رو نشناسیم؛ یعنی حالا شما صنعت فشن رو باید بشناسید. زمانی هم که ما میگیم عکاسی فشن و میذارم زیرشاخهٔ عکاسی تبلیغات، به این معنی هستش که اول از همه موضوع تجارت توش مطرح هست؛ حالا تجارت نیاز به تبلیغ داره برای فروش، و دیده شدن، و برندینگ، و مسائل دیگه که تو هر زمانی یه سری از این کلمات نبوده، هِی اضافه میشه. شاید سه سال دیگه باهم صحبت بکنیم، بیایم یه سری کلمات دیگه بگیم. این اصلاً خیلی از این کلمات حذف بشن؛ یعنی ممکنه که اصلاً شما یکسال بگین شما بگی آقا برندینگ دیگه جواب نمیده؛ یعنی سرعت اجازه نمیده. چون یه بحثی در مورد سرعت پرسیده بودین. پس شناخت بهروی این مسائل بسیار مهم هست. حالا اینکه چه کسی میتونه عکاس فشن بهتری باشه، یک بخشش این هست که چهقدر شناخت رو خود حوزهٔ فشن داره…
مصطفی عرفانی: آقا لایف استایل… الان میگی که حالا سبک زندگی، توی صحبتهات بین عکاسی لایف استایل و عکاسی فشن تفاوتی قائل هستی یا نه؟
فربد جعفرپور:صددرصد.
مصطفی عرفانی: تو لایف استایل رو اینجا چی تعریف میکنی؟
فربد جعفرپور:خود عکاسی لایف استایل، خودش یه شاخهٔ عکاسیه بهطور کلی. قواعد خودش رو داره. عکاسی لایف استایل یا بیزینس لایف استایل هم داریم که خودش میتونه بیاد زیرمجموعهٔ عکاسی فشن. یعنی بخواید از این زیرشاخههایی که تو حوزهٔ عکاسی تبلیغات هست، خودشون دوباره زیرشاخهٔ عکاسی فشن هم هستن. یعنی با دیدی از فشن انجام میشن. تو عکاسی لایف استایل هم قطعاً ما داریم. مثلاً استریت فشن فتوگرافی داریم، لایف استایل فشن فتوگرافی داریم که اینها قواعد عکاسی لایف استایل رو داخل خودش دارن. یا مثلاً ادورتایزینگ پرتریت فتوگرافی داریم که عکاسی پرترهاس، منتها عکاسی پرتره تبلیغاتیه، میتونه فشن هم درش باشد. میدونی؟ یعنی درواقع حالا این لایهلایه بحث تبلیغاته؛ بعد تجارته؛ بعد حالا تو زیرشاخهای که شما کار میکنی مثلاً عکاسی فشنه. اینها هی میزان عوامل تأثیرگذاری که از هر شاخه گرفته میشه، میتونه بلنسش متفاوت باشه. ولی شما باید تمام اینها رو تو اون کار درواقع بگنجونی. حالا تو داستان… لایف استایلی که من منظورم اونجا بود یه بخشیاش سبک زندگی خود شما بهعنوان عکاسه؛ یعنی من بحثم این بود شما بهعنوان عکاس چه سبک زندگی داری؟ من نمیتونم یک عکاس فشن مستقل باشم و کار مثلاً های فشن مستقل انجام بدم ولی مثلاً تو فضای فشن زندگی نکنم. یه زندگی روتین روزمرهای داشته… برم هرروز تو یه دفتری بشینم با مثلاً کت شلوار، کراوات بعد یهو بیام یه چنین پروژهای… اصلاً این چیزها شدنی نیست. شما نمیتونی پیدا کنی کسی که تو این کار اثرگذاره، کار خوب میکنه ولی سبک زندگیاش اینه. شما قطعاً نیاز داری تو این افرادی که توی اون حوزه هستن رو باهاشون رفتوآمد داشته باشی. یعنی من نمیتونم صرفاً با عکاسها بگردم ولی عکاسی فشن باشم. من باید با مدلها رفتوآمد داشته باشم؛ تفریح داشته باشم؛ تو مهمونیهاشون باشم. باید با افرادی که تو حوزهٔ خود صنعت یا بدنهٔ اصلی صنعت هستن، مثل مدیرانی که تو این حوزه هستن،… چه میدونم یه کسی مدیر… مشاور تبلیغاتیه، مدیر طراحی محصوله، چه میدونم تو کارخونه داره کار میکنه، دیزاینره، استایلیسته، کار vm میکنه، طراحی فروشگاهها رو داره انجام میده… من اینها رو باید بشناسم. یعنی اول قواعد اصلیاش رو، بعد افرادی که توی اون حوزه فعال هستن. حالا یه بخشش موضوع بیزینسشه که من از طریق اینها میتونم کار بگیرم. موضوع دوم میفهمم کار اینها چیه و این خیلی میتونه ادبیات من رو کامل بکنه؛ قدرت مذاکرهٔ من رو کامل بکنه؛ تو اجرای پروژه و ایدهپردازی به من کمک بکنه؛ اینها همه هست. یک بخشی که حالا فکر کنم یه منظورت این بود تو بحث سبک زندگی، زندگیهای آدمها رو داری میگی…
مصطفی عرفانی: بله.
فربد جعفرپور:این دوره و این درواقع دورهای که داریم توش… عصری که داریم توش زندگی میکنیم، سرعت بسیار بالاییه و این سرعت و حجم محتوایی که افراد نیاز دارن واسه پروموت کردن خودشون، برندشون، شخصیتشون یا… اگه بهصورت فردی باشه، این زمان رو به ما نمیده که ما صرفاً واسهٔ یک عکس بریم مثلاً یک هفته زمان بذاریم. یعنی بری خودت رو بذاری جای اونور هم میبینی با این مسائل درگیر هستی. یه بخشیاش هم عدم شناخت اونها روی بیزینسه ما و تبلیغاته. و یه بخشاش هم برعکس اینها تا با هم ارتباط تنگاتنگ نداشته باشن، همکاریهای بلندمدت نداشته باشن، این ادبیات…. ادبیات ما هم باید بره تو اونور؛ یعنی من… اگه حالا… این صنعت فرق میکرد، ما اومده بودیم یه صحبت دیگهای میکردیم از دید یه کسی که تو تولید مثلاً هست، باید این حرفها رو برعکس میزدیم. که آقا ما باید بریم بفهمیم این عکاس چهکار میکنه؟ تبلیغاتیها چهکار میکنن؟ یا آژانس چیه؟ مسائلش، مفاهیمش، کلماتش چی هست، ادبیاتش چیه. اصلاً سختیهای کارشون چیه؟ یه عکس خوب چه پروسهای رو باید طی بکنه. اید اصلاً چهقدر اهمیت داره؟ یعنی میگیم بین رشتهای، درواقع همین، همه باید شناختشون بیشتر… هر چهقدر بیشتر باشه، کار بهتری انجام میشه. حالا باید که میگیم، منظور اینکه میتونه در واقعیت تأثیر بهتری بذاره. ما مجبور هستیم که با توجه به این سرعت، سرعت رو کند کنیم. بهدلیل اینکه ایده زمانی تشکیل میشه، اتفاق میافته، یه کار اثرگذار زمانی میتونه تأثیرگذار باشه که درش زمان صرف شده باشه؛ یعنی هر چهقدر… واسهٔ همین هم هست که هر چهقدر از این زمان میگذره، تو آثار تولیدی که میبینی تو هر زمینهای، چه هنری، چه هر چیز دیگهای، میبینی میاد یه اثرگذاری سریعی میذاره، ترند میشه، وایرال میشه، دیده میشه، سریع هم فروکش میکنه و از یاد میره. یه بخشیاش بهخاطر اینکه عمق زیادی درش نیست؛ ایدهها اثرگذار نیستن و صرفاً روی یه ترندی سوار میشه یا میاد میگرده از لحاظ روانی چطور میتونه تأثیر بذاره اون چیزهایی که رو روان انسان بهصورت لحظهای و ناخودآگاه… چون همهچیز داره الان میره روی بحث ناخودآگاه. …تأثیر رو تو گذاشته. تو دیدی. ده بار هم گوش کردی، حالا مثلاً یادت… انگار موزیک یک سال پیش رو گوش میکنی، موزیک بیست سال پیش رو داری گوش میکنی. اتفاقی که تو صنعت موسیقی داره میافته. دلیلش هم اینه که تو گذشته افرادی که توی این تیم بودن یه اثری تولید میکردن، ده سال باهم زندگی میکردن. عقاید شبیه هم داشتن. شاعر زمانیکه حرفی میزد دقیقاً این شاعره و شعرش مساوی با و هممسیر و همهدف بود با خواننده. خب معلومه چیزی که شما نظر خودته، حرف خودته رو چهجوری میخونی؟ حرف یه کس دیگه رو چهجوری دوراقع بیانش میکنی؟ تو اصلاً بیان گرفته حرف زدن… ولی این دوتا آدم این سالها با هم داشتن زندگی میکردن، شب باهم بودن، صبح باهم بودن؛ تفریح باهم بودن؛ غمهاشون با هم بوده؛ حرفهاشون باهم بوده؛ خب مسلمه که زمانیکه این دوتا باهم کار میکنن، چهقدر اثرگذاری اون بیان اون آدم، اون شعر نوع بیانش، تأثیرگذاریاش، هدفش، میتونه متفاوت بشه و اینها رویهم تأثیر میذاشت. پس همکاری بلندمدت و زمان یه چنین تأثیراتی میتونه داشته باشه. تو بحث ایدهپردازی هم همینه؛ من الان به شما بگم آقا من میخوام از این گوشی عکس بگیرم، یه ایده به من بده. چون من این رو مثلاً تو کلاسها خیلی مطرح میکنم. میگم الان شما بخواین مثلاً از این عکس بگیرین، چی میگیرین؟ اولین چیزی که میاد سطحیترین اطلاعات شما و حافظهٔ تصویری شما از این پروداکت و تبلیغات مرتبط با این پروداکت یا حالا خدمات. میگی خب این اپله، خودبهخود سریع اول تو ذهنت میادش که تبلیغات اپل رو مرور میکنی؛ امکاناتش رو، گذشتهاش رو، کارهایی که کرده، ذهنیتی که تو مردم هست و چیزهایی شبیه این. سطحیترین بخشش رو… و میای سریع یه ایدهای با لایهٔ اولیهای که تو ذهن شماست از لحاظ اطلاعات تصویر رو میکشی بیرون، دیگه زمان نداری که. میاریش بیرون میگی آقا میشه این کارو کرد؛ میشه این کار رو هم کرد. یه چندتا ایده میاد بیرون. کی این ات… و یه اشکالی که ما داریم که حالا من چند وقت پیش هم صحبتش بود، میگفتم که یه تصوری هست تو بچههای الان، فکر میکنن که یه آدمی یا خلاقه یا خلاق نیست. و این خلاق بودن یه چیزیه که تو آدمها هست و میتونن در لحظه به خلاقیت برسن یا نیست؛ یعنی اگه من به شما یه ایدهای میدم، شما تونستی تو یه جلسهٔ بیستدقیقهای به من ایده بدی، آدم خلاقی هستی. اگه نتونستی، آدم خلاقی نیستی. درحالیکه اصلاً پروسه و فرایند رسیدن به یک ایده زمانبره. چطور شما میتونید درمورد این پروداکت نظر بدی درحالیکه گذشتهٔ این برند، این محصول، رو نمیدونی؛ کارکردهای کاملش رو نمیدونی. خود این محصول… نه حالا برند، چه امکاناتی به نسبت قبلیها بیشتر داره. احساسی که به آدمها میده از استفادهٔ این چی هست؟ اهداف این برند چی هست؟ کجا میخواد نمایش داده بشه؟ سایزی که میخواد این اثر هنری دیده بشه، چهقدر هست؟ کسی که میخواد این رو بخره چیه؟ و، و، هزار اطلاعات دیگه. شما در لحظه، تو بیست دقیقه به این اطلاعات دسترسی نداری. حالا کارهای مسائل مثلاً تجاریاش رو ندارم یا اون مسائل سیاستهایی که شما میخوای پروژه رو بگیری، چه قیمتی بدی، اینها حالا میشه لایههای بعدی. پس شما زمان میخوای که بری اینها رو تحلیل بکنی. یه سری اطلاعات قطعاً نداری. چون ما بهعنوان عکاس که مسلط که رو همهچیز نیستیم که. هیچکسی نیست. یعنی شما امروز به من میگی این لیوان، دو روز بعد یکی به من زنگ میزنه میگه این موبایل؛ پسفردا یکی میگه ساعت لوکس فلان؛ یه روز بعدش میگه آقا یه محصول کژواله که حالا درواقع لباس کژواله… یا با یک استایل مشخص این شکلی هست. یه کس دیگه دو روز دیگه زنگ میزنه میگه آقا این میزه؛ یعنی اینقدر متنوعاس تو بحث تبلیغات که واسه همین میگیم موضوع تبلیغات. تو اون پشت باید یه دید تبلیغاتی داشته باشی و فرآیندها رو بدونی. اگر بتونی، میتونی به بهترین ایده برسی. حالا چهجوری بگیم این سرعت رو کند کنیم؟ وقتی این سرعت اینقدر بالاست، شما باید فضای زندگیات رو، فضایی که توش ایدهپردازی میکنی رو، اون سبک زندگیات رو، زمانیکه خالی میکنی واسهٔ اینکه بتونی درش به این ایدهها برسی. اینها همه تأثیرگذارن که تو بتونی به ایدهٔ خوب برسی. پس من اول باید… حالا میگیم مشکلات چیه؟ واقعیت چیه؟ شما میگم یکی به من زنگ میزنه… واسه خود ما هم این داستان چندوقت پیش، پیش اومد. یکی به ما زنگ زد گفتش که آقا یک کار تبلیغاتی در حد حجم زیاد که تو شهر میخواد پخش بشه با یه سفیر برند، سه روز دیگه هم میخوایم کار کنیم. و ما هنوز تازه داریم میفهمیم که اصلاً پروژه چی هست. حالا تو باید بفهمی سفیر برند کیه؛ کاراکترش کیه؛ گذشتهاش چیه؛ فضای… تواناییهاش چیه؛ ویژگیهای اصلاً بدن این انسان چیه؛ و مسائل دیگهاش. بعد حالا اون پروداکت رو بهطور کامل بشناسی؛ گذشتهاش رو بشناسی؛ صفحهاش رو چک کنی. یعنی از کجا اومده؟ قیمتش چیه؟ پرسوناش چیه؟ و، و، چیزهای دیگه. حالا از برآیند تمام اینها بفهمی که آقا سه روز بعد، اصلاً تو تیمت میتونه بیاد سر پروژه؟ استودیو هست؟ اون استودیویی که تو میخوای خالیه تو اون تایم؟ تجهیزاتش اوکیه؟ و، و، چیزهای دیگه… بعد تازه اینها رو مشخص کردی، بگی آقا ما میتونیم این کار رو بکنیم یا نه؟ حالا بریم سراغ ایده. بعد تو قیمت میخوای بدی باید اول ایدهات مشخص بشه. کیفیتت مشخص بشه. پس این تصور هم که ما هر کی به ما زنگ بزنه، پشت تلفن هم قیمت بدیم هم یه تصور عجیبی که تو ابتدای کار حداقل درش گیر میکنیم. پس من باید اول از همه یه زمانی بگیرم اینها رو چک بکنم تو سرعت… یعنی من باید سرعتم رو تو این بخشها ببرم بالا که اول کارهای اولیهام رو انجام بدم و بتونم این پروژه رو… حداقلش بدونم اصلاً قابل اجرا هست یا نه. بعد تو بحث ایدهپردازی سریع برم یه سرچ کلی بکنم ولی جا بذارم که این ایده بتونه کاملتر بشه. یعنی یه تکنیکهایی استفاده بکنم که بتونم این تایم کم رو بکشونمش. اوکی؟ یعنی اگه دو روز وقت دارم، بتونم این رو بکنمش… یه روز وقت دارم، بکنمش سه روز. حتی یه بخشی رو بذارم برای همون روز اجرا. میدونی چی میگم؟ و سرعتهایی که میتونه به من اضافه بشه تا بتونم ایده رو پختهتر بکنم، جذابتر بکنم، با کسی صحبت بکنم، حجم بیشتری از کارهام رو بذارم کنار خالی بکنم؛ یعنی اون روتینم رو یه ذره بهم بریزم که بتونم سه روزم، سه روز مفیدتری باشه. واسهٔ اینکه بتونم اون زمان رو بخرم بهخاطر اینکه عمیق شدنه که باعث میشه من به یک ایدهٔ درستتر، خلاقتر، اثرگذارتر و جذابتر برسم. پس میتونم این کار رو… یعنی باید… باز میگم همون فرایندها؛ پس من باید بدونم ایده تو کندی زمان اتفاق میافته. واسه همین پس اول من به شما میگم ایده، شما به این سطحی میرسی ولی زمانیکه دیدی تو صحبتها هم پیش میاد، شما توی کافه میشینی، هی باهم صحبت میکنی، دربارهٔ یه موضوع، این موضوع اینقدر لایههای دیگهاش کنار زده میشه، هی پرداخته میشه، یه چیزهایی توی این صحبتها اصلاً به ذهنت میاد… یه چیزهایی… یه اطلاعاتی رو از جاهای دیگری از مغز میکشی بیرون که اینها یکدفعه میاد بیرون، خودش به اون ایده کمک میکنه. از کودکی تو میاد، از خاطرهٔ تصویری تو میاد. از اتفاقاتی که واسه خودت افتاده؛ از تصویرهایی که دیدی؛ از فیلمهایی که دیدی؛ از داستانهایی که شنیدی. یعنی اون یه فیلمی تو ذهن تو میاد براساس موضوع اصلی که داری صحبت میکنین که تا حالا اصلاً ده سال بوده بهش فکر نکردی. حتی ممکنه بری اون رو ببینی دوباره. پس توی این کند شدن، لایههای پنهان و اطلاعاتی از جاهای مختلف مغز که تا حالا بهش فکر نکردی، خاک خورده، میاد بیرون که حالا ایده رو کامل میکنه به یک خروجی دقیقتر، جزئیات بیشتر، و حالا میره مراحل بعدی که حالا این ایده رو من رسیدم، حالا چهجوری باید اجراش کنم. اونها هم در قالب استوری بورد، در قالب مود بورد میاری، کاملش میکنی، و تو اجرا خیلی روونتر و راحتتر میتونی تو تایم کمتر… یعنی ما خودمون این پروژه رو… پنجتا یه چیز در حد بیلبورد ما تو دو ساعت گرفتیم. ولی قبلاز اینکه برسیم به این دو ساعت، سرعت رو بردیم بالا. یه جاهایی سرعت… یعنی بسته به هر نوع کاری که میکنی، باید این سرعت رو با اون هماهنگ بکنی. و درنهایت اجرا شد و قضیه هم رفت جلو. کار هم کار بدی نشد و حالا نیومده؛ ولی قطعاً میتونه…
مصطفی عرفانی: مثل یه گیاهه دیگه. تو یه بذر… ایده یه بذریه که میکاریاش، حالا باید آبش بدی، خاک خوب داشته باشه؛ محیطش رو هِی فراهم کنی و در نهایت اون عکسی که مخاطب میبینه یه جورهایی میوهٔ این… اون بذریه که روز اول کاشته شده و نیاز به هی برو بیا داره؛ مخاطبشناسی داره. اینکه اون کارفرما، اون کسی اون کالا رو داره، اون خدمات رو داره، چی میخواد. گاهی اوقات اون میگه نه، من اصلاً میخوام از قصدی اون توش باشه؛ حالا گاهی اوقات به نفع ایدهاس؛گاهی اوقات به ضررشه. و این برو بیا باعث میشه که آخرسر یه ایدهای متولد بشه که فیدبک خوبی داشته باشه، فیدبک بدی داشته باشه. حالا توی همین حوزهٔ عکاسی داشتیم صحبت میکردیم، این فشن فتوگرافر کی میتونه بگه خودش… من حالا یه سبک زندگی رو ایجاد کرده واسهٔ خودش، حالا تو حوزهٔ پوشاک که خیلی این روزها توی ایران هم خیلی بعضیها علاقهمند هستن توش کار بکنن، این فشن فتوگرافر کیه؟ کی میتونه خودش رو فشن فتو… همینکه من بیام تو یه محیطی حضور داشته باشم که طراحها باشن، از پوشاکی که حالا تولید میشه بیام عکس بگیرم، من میتونم خودم رو فشن فتوگرافر معرفی کنم یا نه؟
فربد جعفرپور:ببین تو هرچیزی به نظرم اگه ذهن یه طبقهبندی داشته باشه که بدونه آقا سرشاخه کجاس، اون چشمه کجاس، از کجا میاد و میتونه تأثیرگذار باشه، تا لایههای بعدی،… اگر شما این فرایند رو طی بکنی، تو تمام مراحل از مذاکره، گرفتن کار، کاراکترسازی، تا ایدهپردازی، تا اجرا، و اینکه اصلاً خودت رو عکاس فشن بدون یا نه، یا بدونن یا نه،.. چون این دوتا باز با هم فرق میکنه… میتونه اتفاقات بهطور راحت و روون و درست و اثرگذار شکل بگیره. ما اول رفتیم سراغ تبلیغات چون اساساً ما تو دنیای تبلیغات هستیم. یعنی شما هر آنچه که میبینی مرتبط به تبلیغات میشه. حتی چیزهای دیگهای که ما قبلاً مستقیماً تو تبلیغات نمیدونستیم، الان میبینیم که همینه. یعنی شما همین که اصلاً داری… تا پارسال به یه چیزی فکر میکردی، الان یه جور دیگه فکر میکنی. دربارهٔ یه موضوع اجتماعی اصلاً، درمورد یه موضوع فرهنگی، در مورد یهسری حساسیتهایی که داشتی، حالا دیگه نداری؛ در مورد یه سری مسائلی که دربارهٔ مثلاً چه میدونم سیستم سیاسی داشتی، حالا نداری. اینها همه تاثیر تبلیغاته. حالا میتونه در قالب اخبار باشه، میتونه در قالب شعار باشه. میتونه در قالب چه میدونم جنبشها باشه. دربارهٔ برنامهٔ تلویزیونی باشه، اینترنت باشه، یوتیوب باشه، هرچیزی. فرقی نمیکنه. یا اصلاً کانتنتی که تو از سوشال مدیاها میگیری. یا آدمهایی که دوروبرت هستن. اینها همه تبلیغاته و تأثیر داره میذاره. هرچیزی که باعث تغییر یا تثبیت رفتار و اعمال و عقاید شما باشه، اصولاً با تبلیغات مرتبطه. حالا بحث آگهیه، حالا پروپاگانداس و… یعنی ریشهٔ اصلاً تبلیغات از این کلمات گرفته میشه. این موضوع اصلیه. ما تو بحث عکاسی فشن اول از تبلیغات شروع میکنیم چون عکاسی فشن زیرشاخهٔ عکاسی تبلیغاته، مثل عکاسی کامرشیال، مثل عکاسی بیوتی، مثل عکاسی لایف استایل، مثل عکاسی فود، مثل عکاسی…. عرض به حضورتون.. …صنعتی و مسائل دیگه. عکاسی فشن هم جزء این زیرشاخههاست؛ چون ۹۹درصد عکاسی فشن مرتبطه با تجارته؛ بحث فروشه؛ خدماته؛ و یا بحث برندینگه و فروشه. یعنی با تجارت و صنعت مرتبطه. پس ما اینها رو عکاسی تبلیغاتی میدونیم. این موضوع اول. حالا زمانی که اومدیم… ما دوتا بخشش رو هم گفتیم؛ یه بعد تجاری داره، یه بعد درواقع مستقل خود فشن رو داره که درواقع بعد آرتیستیاش مطرحتر هست. و درواقع ایده و کانسپت و اینها بسیار توش بحرف اول رو میزنه. از این مراحل که گذشتیم، میرسیم به عکاسی فشن. تو عکاسی فشن باز ما یهسری زیرشاخه داریم؛ یعنی لزوماً ما یه تعریف مشخص از عکاس فشن نداریم. کلیتش میشه که کسیه که فشن رو میشناسه، به تمام جوانبش آگاهه. یه جورایی سبک زندگیاش هم هس، یعنی میشناسه این قضیه رو؛ ارتباطاتی توی این حوزه داره؛ و جهانبینی داره که میتونه در شاخهٔ فشن اجرا بکنه این رو، و تکنیک میدونه. حالا ما در مورد عکاسی فشن داریم صحبت میکنیم، در مدیوم عکس رو برای بیان نظراتش یا دادن خدمات عکاسی فشن، یا عکاسی تبلیغاتی فشن، به افرادی که تو این حوزه دارن فعالیت میکنن، بر توسعهٔ محصولات یا خدمات فشن چه میدونم برندینگ این فضا، رقابت یا نشون دادن اهداف آیندهٔ فشن یا کسایی که تو این حوزه فعال هستن، شما در قالب عکس میخوای فعالیت کنی. این میشه تعریف کلی این قضیه. حالا این عکاسی… این نوع از عکاسی، خودش یهسری زیرشاخه داره. این زیرشاخهها دوباره میشه عکاسی خیابانی؛ عکاسی… چه میدونم. …خود مستقل فشن هست. عکاسی از برندها هست. عرض به حضورت که… هر نوع زیر… عکاسی ایکامرسه و انواع مختلف. حالا حضور ذهن ندارم الآن دقیقاً؛ خیلی زیرشاخه زیاد داریم واسه این. میتونیم تو قوانین صحبت کنیم؛ های فشنه، برو تا مباحث دیگه. عکاسی ادیتوریاله. اینها هر کدوم شاخهٔ خودشون رو دارن، تو زمانیکه این کلیّت رو میدونی، حالا میخوای وقتی وارد زیرشاخهها بشی، حالا باید شناخت رو اون زیرشاخه داشته باشی. یعنی تو عکاسی تبلیغات هم هست. من تبلیغات رو تو کلی میدونم، حالا میخوام عکاسی ایکامرس انجام بدم. پس من باید تجارت الکترونیک رو بشناسم، مسائلش رو بدونم، مارکتش رو بشناسم؛ چه کانتنتی برای این فضا خوبه. سرعتش رو بشناسم. بدونم با حجم محتوای زیادی من طرف هستم، پس باید بتونم این رو منیج بکنم. باید بدونم که آقا تو اینجا نمیخوام خیلی کار تبلیغاتی بکنم، بیشتر واقعیت یه پروداکت یا یک خدمت رو بخوام نمایش بدم؛ بهخاطر اینکه اون آدم قراره بیاد اون *[۴۸:۱۲] بخره. یعنی تصمیمات کلیاش رو گرفته، ویژگیهای محصول رو تو اون وبسایت دیده، حالا میخواد ببینه این محصول ظاهرش چه شکلیه بوسیلهٔ عکس من. این مسائل و توضیحات ویژگیهایی نوشته، با ظاهری که من از این پروداکت میبینم، میخونه؟ کیفیته نمایش دادهشده؟ از تو عکس من میتونم ببینم آقا این گوشی یا این محصول کیفیت داره؟ دیزاینش خوشگله؟ قسمتها و متریالهای مختلف که روش کار شده، تناسبشون باهم چیه؟ تو عکس دیده میشه؟ از لحاظ کیفیتی که سفتوسخت هست، میتونه حالا بسته به نوع پروداکت، اینها تو عکس من دیده میشه؟ و اگر یک پروداکتی ویژگیهای مختلفی داره، در قالب یک مجموعه عکس، این دکمههاشه، این کیفیتشه، این متریالشه، این سایزشه، این کارکردشه، این در مقایسه با یه محصولی یا تنوعی از محصولات اگه هست بتونه نمایش داده بشه. اینها میشه مسائل مهم من و مارکتش و اینها. که این خب یه بخشیاش واقعاً تجربهاس. یعنی شاید سالها تجربه… یه کسی ممکنه ۲۰ سال وقتش رو بذاره فقط کار ایکامرس بکنه. موضوعات و اینکه تیمی داشته باشی که بتونه اصلاً این مدیریت رو انجام بده،… حجم زیادی از دوراقع عکس رو، بتونه در یک تایم مشخص تحویل بده. یعنی خود این هم مسائل بعدیاش میشه. یه کس دیگه عکاس ادیتوریاله، خب این آدم داستانگویی باید بدونه چون بیس ادیتوریال، داستان هست. حالا عکاسی ادیتوریال… دوراقع عکاسی فشن ادیتوریال یه زمانی از اونجا که از اسمش مشخصه برای گذاشتنش تو مجلات و درواقع تحریریه بود، و بعد تجاری نداشت. حالا الان اومده تو بعد بیزینسیاش هم داره کار میکنه. یعنی شما کار ادیتوریال رو توی طراحی محصولت هم ممکنه استفاده بکنی. توی بحث طراحی فضای فروشگاهیات هم اجرا بکنی، توی vmات… درواقع اون ویترینی که اونجا میذاری، یا نوع دیزاینی که محصولات تو تو اون فضا و اون اسپیست قرار میگیرن، دوباره این داستان رو میتونی اعمال بکنی، تو عکس هم پس تو باید روایتگری، داستان، مسائلی که تو حوزهٔ فشن، تاریخچهٔ فشن و، و، مسائل از گذشته تا به امروزش رو بدونی، یه جهانبینی هم داشته باشی، بر اساس یه موضوع مشخص مرتبط، داستان خودت رو در قالب ادیتوریال بیان بکنی تو عکس. که حالا اینها بعضاً خیلی از هم جدا بود، الان اینقدر باهم میگس شده که تو میتونی عکاسی ادیتوریال تبلیغاتی انجام بدی. یعنی دوباره اینها باهم میکسن. یا تو های فشن اگه میخوای کار بکنی، باید پروژهٔ های فشن،… حالا برخلاف تصوری که خیلیها دارن، خیلی راحت میگن این پروژه های فشنه،.. فکر میکنن هرچیزی که مثلاً… مثلاً از کیفیتش یه ذره بالاتره میشه های فشن. نه؛ لزوماً این نیست. پروژهٔ هایفشن باید باجت بزرگ داشته باشیم؛ یعنی همهچی در بالاترین سطح خودشن. مدلهای گرون توش معمولاً میان کار میکنن؛ لوکیشنهای گرونتر، نورپردازیهای حجیمتر با جزئیات بیشتر. حتی تو دوربین… تو دوربینهای مدیوم فرمت، لارج فرمت استفاده میکنیم. افرادی که با تو کار میکنن، افراد بسیار حرفهایتر و گرونتری هستن. باجت بزرگه؛ به نسبت این باجت افرادی هم که توش کار میکنن، افراد قویترند. حالا میتونه این باجت تو لوکیشن صرف بشه، میتونه تو عوامل صرف بشه. ممکنه خروجی مثلاً لوکیشن عجیبی نباشه، ولی مدل، مدلیه که ده برابر اون لوکیشن قیمتشه. میدونی چی میگم؟ پس باجت بزرگه، به همون نسبت، تموم این اتفاقها. آره. زمانیکه تو حالا تعریف هایفشن رو میدونی، دیگه به هرچیزی نمیگی های فشن. به همین ادبیاتی که تو داری، اطلاعاتی که داری باعث میشه تو یه پروژه رو هم درست پیش ببری، هم بتونی تو مذاکره دست بالا رو داشته باشی؛ هم به بقیه، حتی اگه میدونن و حرفهای هستن، بفهمونی که آقا تو هم این فضا رو میشناسی؛ پس با تو میشه پروژهٔ هایفشن انجام داد. ولی زمانیکه این رو نمیدونی، چه پروژهٔ های فشنی؟ میدونی اینها صرفاً یه کلمهاس. این رو جاش میتونی یه چیز دیگه بذاری؛ میتونی عکاسی فشن بذاری. مثل خیلیها که الان میگن… من مثلاً عکاس مادلینگم. عکاس مادلینگ نداریم اصلاً. عکاس مادلینگ زمانی که یهسری مدل دارن پوز… درواقع پروژهٔ خودشون رو انجام میدن، میان واسهٔ کار مادلینگ یا کستینگه مثلاً مدل هست توی درواقع شروع مثلاً فشنشوها، تو اگه از این مدلها در حال مادلینگ عکاسی کنی، تو عکاس مادلینگ هستی. این تنها تعریف کوتاهیه که چه بخشی از این صنعت رو شامل میشه. ما غیر از این اصلاً عکاسی ما… شما سرچ بکنید مادلینگ فتوگرافی، اینها رو میاره. خیلی کوچیکه. ما فکر میکنیم هر مدلی ازش عکس میگیریم، میاد دوتا پوز میگیره، این عکاسی… ببین چهقدر سطح ما میاد پایین و چهقدر با دونستن اطلاعات، ما خودمون از چه حجمی از افرادی که تو این حوزه فعال هستن، جدا میکنیم. و زمانیکه میری تو با افراد بزرگتر میخوای کار بکنی، باید این ادبیات تغییر بکنه. باید این اطلاعات تغییر بکنه. حالا طبق… برگردم به سؤاله؛ پس اول شما باید شاخهٔ… اول خب قطعاً ما همهمون خیلی کلی و جنرال وارد هر حوزهای میشیم، از همهجا هم، همه کاری… این طبیعیه. نمیخوایم… اصلاً اینی هم که بخوایم همهٔ اینها رو بگیم خیلی سطح پایینه، نه. این یه فراینده؛ شما اول قطعاً به گذشتهٔ خودت فکر میکنی؛ پر از اشتباهی؛ پر از خطایی؛ پر از ناآگاهی هستی. اینها کمکم، کمکم… ولی باید بدونی که آقا رسیدن به اطلاعات ناب و اورجینال و درست، از کجا باید اتفاق بیفته؟ تو برای… بری سرچ بکنی مثلاً به فارسی عکاسی های فشن قطعاً اطلاعات درستی نمیگیری؛ چون اینها که اینجا تولید نشده. تو باید بری سراغ اطلاعات اورجینال؛ پس باید حتماً انگلیسی سرچ بکنی. حتی تو بعضی موارد، یهسری از این اطلاعات باید مثلاً فرانسه سرچ بشه. میدونی چی میگم؟ پس باید بدونی شاخه، سرشاخهٔ هر کدوم از اینها کجاست، بری سراغش. و دونستن تاریخچه اینجا خیلی کمک میکنه. حالا یه بحثی که خیلیها مخصوصاً تو نسلهای جدید همه فراریان از تاریخچه و تا میای بگی تاریخچه… میگن آقا تو رو خدا بریم سراغ یه چیز عملی… و ورکشاپ ندارین و… نمیدونم ما میخوایم از اول کار انجام بدیم… مگه میشه شما اینها رو ندونی، کار انجام… کار انجام میدی ولی ده سال کاره و بدون هیچ اثرگذاری. مَ… شهرت رو با این داستان اشتباه نگیریم چون… این رو هم بگم و این رو… خیلی بحث طولانی شد. ما یه مشکلی که داریم، لزوماً درگیر دستاوردیم؛ یعنی میبینیم که آقا یه کسی معروف شد، پس مسیر درستی رفته. یه کسی پولدار شد، پس این حتماً مسیرش رو… الگو میگیریم از اون. یه کسی… چه میدونم یه خونهٔ بزرگ داره، یه ماشین فلان داره، پس این… تو هر بیزنس و هر شغلی. نه لزوماً این نیست. دستاورد به نسبت هر هدفی متفاوته. یه بخشهایی هم قرار نیست بهسرعت این به هدف برسی، یه… من مثلاً یه ریسکی کردم، پا شدم رفتم از این کشور رفتم یه جای دیگه هم ببینم. یه پروژه هم… خیلی هم هزینه کردم. دیگه خودت تو جریانی. خب این هزینه خیلی هم با این دید… یعنی کسایی که صرفاً به این دید نگاه میکردن، میگفتن تو این پول رو میتونستی ماشین فلان بگیری. میتونستی این کار بکنی؛ میتونستی مثلاً یه بیزینس راه بندازی و خیلی چیزهای دیگه. هیچکسی به این فکر نمیکنه که این پول خرج اطلاعات من شد؛ خرج تجربههای جدید من شد. من فهمیدم در دنیا تا حدی چی میگذره. چهارتا پروژه با چهارتا آدم بزرگتر انجام دادم. حتی خیلی وقتها فهمیدم که در دنیا خیلی چیزها نمیگذره. یعنی خیلی وقتها… مخصوصاً ما که تو ایران اینقدر بستهاس سیستممون، ارتباط با دنیا کمتر داریم بهصورت واقعی و فیزیکال، یه بخشیاش اینه که فکر میکنیم که آقا این خیلی بده، این افتضاحهٔ ما تو این چیز داغونیم؛ ما تو اینجا اف… یعنی هی تصور این خودش ما رو خیلیخراب میکنه. اعتمادبهنفس ما رو، شخصیت ما رو میریزه بهم، ولی وقتی رفته یه جای دیگه… آقا اوضاع اونجا از اینجا بدتره، اتفاقاً قدر یهسری چیزها رو تو اینجا بهتر میدونی. میفهمی اصلاً تو اینجا میشه پروژهٔ بزرگتری انجام داد. میدونی؟ خود این هم… پس اون… ما بهعنوان آرتیست یه بخشی از داراییمون، دستاوردمون خودمونیم؛ یعنی من الان یه میلیارد بهم اضافه شد اینجا. آره، ماشین شاسی بلند نیومد پیش من ولی یه میلیارد رفت توی مغز من، رفت تو وجود من، رفت تو شخصیت من، رفت تو لول من. رفت تو سطح من. اوکی؟ پس من اینجا یه بخشی از این مال و اموال من خود من هستم. ولی باید به این آگاه باشم که هی درگیر این داستانهای سرمایهداری الان نشم که آقا همه رو با این چیزها بخوام بسنجم. به خودم باور داشته باشم، این رو بپذیریم و ارزش خودم رو با اینها بدونم. اونجا میتونم اثرگذارتر باشم و بهتر هم اون کار رو انجام بدم.
مصطفی عرفانی: حالا تو که میگفتی که باید بری هیستوریها رو بخونی، گذشتهٔ هرچیزی رو بخونی؛ حالا توی صحبتهای قبلی هم کردی، همیشه تو اشاره میکنی که آقا برو گذشته رو بررسی کن؛ اینها. من هم خودم طبق این سیاست تو خیلی میرم هیستوری برندها رو میخونم؛ حالا چه تو حوزهٔ لباس و پوشاک، چه تو حوزههای دیگه. اون تاریخچهٔ گذشتهشون رو میخونم حالا… خیلی کار سختیه؛ یعنی ما…
فربد جعفرپور:تو این دوره زمونه آدمها…
مصطفی عرفانی: …تو این دوره زمونه ماهایی که توی حوزههایی کار میکنیم که خیلی دوست داریم که فعال فیزیکی باشیم، واقعاً اون تایمی که باید بشینی بخونی… حالا مخصوصاً اینکه خودت هم میگی من هم خودم هم همین اعتقاده که آقا برو سورسهایی که به زبانهای دیگه هست رو بخون، چون حالا ما توی فارسی تو اینترنت که سرچ میکنی خیلی چیزها سطحیه. حالا لزومی هم نداره که بخواد مثلاً حالا توی اون سایت یا توی اون جایی که حالا بلاگی که گذاشته براساس یه سری سرچهایی که بوده که شده، این هم یهسری اطلاعات گذاشته و باید آدم گاهی اوقات به اون مرجعهای اصلی رجوع کنه و میبینی که گاهی اوقات عکسهایی که تولیدشده و یه قسمتی از تاریخ شده، چه بک گراندی پشتش بوده و حتی با چه سیاستی گرفته شده… یعنی میای بررسی میکنی میبینی که لباسی که خواننده پوشیده، اون ترکیببندی کادری که اتفاق افتاده، هم با یه سیاست بوده، یعنی… حالا اون کمپانی خیلیهاش رو جزء اون گایدلاینشه، راهنماشه که آقا باید بیای بر این اساس تو ایدهپردازیات رو بکنی، و من میگم خیلی وقتها خود این باعث میشه که تو به خلاقیت مضاعف برسی. یعنی وقتی که راهت مشخص باشه، راحتتر بهنظر من میتونی، اون خلاقیت، اون ایدهپردازی رو انجام بدی؛ تا وقتیکه همهچی بازه؛ یعنی اون صاحب برند میگه آقا من هیچ گایدلاینی ندارم، هیچ راهنمایی… هرجوری دوست داری برو جلو، کارت سختتره. وقتی که یک گایدلاین داری، یهسری راهنما و یهسری چهارچوب داریم، خیلی بهتر میشه کار کرد. و دونستن گذشتهٔ برندها و اون بستری که داره اون برند توش محصول یا خدمات عرضه میکنه، خیلی موضوع بولد و مهم هستش. حالا اون گذشته رو تو میتونی بری مطالعه کنی، یه قسمتیاش هم حالا باهاش همراه که میشی،…
فربد جعفرپور:* تجربهٔ…[۵۹:۳۵]
مصطفی عرفانی: تجربیه. تجربیه. وقتی اون طرف مثلاً با مدیرعاملش خیلی چیزهاش رو هم ننوشته. یعنی اون مدیرعامل که گاهی اوقات مؤسس یه برند هستش، میبینی که یه سری چیزها رو بدون اینکه به کسی بگه یا کسی بدونه، اضافه کرده به برند؛ یعنی اضافه شده کمکم به اون برند و تو وقتیکه با یک برند همراه میشی، شاید یه سال- دو سال میشینی خاطراتی که واست تعریف میکنه از اون طراح، اون مدیرعامل بخش فنی، تو میبینی که این هی داره آگاهی تو نسبتبه اون برند بیشتر میشه و تو میتونی ارتباط خیلی بهتری داشته باشی. حالا درمورد اینکه این روزها خیلی ماها دوست داریم که کسایی که دارن کار میکنن زودتر به نتیجه برسن، دوست داره یک شخصی توی حوزهٔ فشن فعالیت کنه. حالا یا دلیل هنری داره واسش یا دوست داره که… میگن توش پول زیاده. با این آدمها هم میگرده، آگاهیاش هم داره هرروز بیشتر و بیشتر میکنه. از کجا وارد بشه؟ یعنی بره بهعنوان یه عکاس مستقیم بره با برندها ارتباط برقرار کنه؟ بره یه تیم پیدا کنه که داره کار میکنه؟ بهترین راه که بهنظر تو یه شخصی که عکاسیاش از لحاظ فنی خوبه، آگاهی هم داره بهصورت نسبی، بهترین راه ورود توی پروژههای حالا های کوالیتی، های فشن، چه راهی بریم بهتره توی این حوزه؟
فربد جعفرپور:ببین اول واسه اینکه… من ازم مثلاً این سوال رو خیلی میپرسن، مخصوصاً کسایی که تازه وارد این فضا میشن… حالا نه صرفاً درمورد بحث فشن، مثلاً اصلاً ما چطور… ما وارد عکاسی شدیم، میخوایم یه کار خوب انجام بدیم، چطور میتونیم خودمون رو پرورش بدیم؟ کار قویتری بکنیم، پروژههای بزرگتر بگیریم و اینها. خب واقعاً یه راهکار مشخص که تو واسهٔ یه کسی بگی آقا تو باید از این مسیر بری رو من هرچی سنم میره بالاتر، میفهمم که بیشتر باید شک کرد به همهچی. یه بخشیاش این هست… ولی خب یهسری قواعد وجود داره. شما واسهٔ اینکه بتونی وارد هر فضای آرتیستی بشی که بخش تجاری هم داره، یعنی درواقع سفارش شما میگیری، یه پروژه انجام میدی بابتش دستمزدی دریافت میکنی، اول از همه بحث اطلاعات… یعنی یه بخشیاش این هست که چون ما یه بعد… حالا درمورد فشن داریم صحبت میکنیم و عکاسی فشن، خب یه بعد داستان بحث آرته دیگه. پس شما اول از همه باید هنر رو بشناسی. وقتی شما قاببندی ندونی، قواعد هنر رو ندونی، مبانی هنر تجسمی نشناسی، ندونی فرم چیه، ریتم چیه، هزار هزار چیز دیگه… نور چیه، سایه چیه، فضای منفی چیه و امثال اینها که حالا مجموعاً ما میگیم مبانی هنر تجسمی، خب شما این رو ندونی، خب وارد بازی نیستی. که شما میبینی بعضاً طرف میاد میگه عکسهای خیلی… یعنی آدم معروفی هم هست ولی قاببندی پر از اشتباهه؛ نگاه اینور و اونور… فضای خالی رو میبینی، اصلاً ترکیببندی، قاببندی، فضاسازی و این شکلی، بهشدت مسئله داره. یا از لحاظ رنگ، رنگ رو نمیشناسه؛ رنگشناسی نمیدونه. خب این اشکالی که پیش میاد، میبینی اصلاً میزان استفادهٔ رنگها تو فضایی که هست تو تصویر، بالانس نیست. یا تأثیرات رنگ رو نمیشناسی، این رنگ داره تمام کاراکتر برند رو خراب میکنه. خب یعنی پس دونستن رنگ، روانشناسی رنگ و ارتباط اینها با یک اثر بصری خب باید برقرار باشه که اینها حالا همه میشه تو مواردی که میتونه بحثهای هنری رو درواقع پرورش بده؛ تقویت بکنه. پس اول از همه شما یه پروسهٔ چیز… هنر هم چیزی نیستش که شما بری دوتا کلاس، بیای بشی آرتیست. یعنی اول از همه باید بدونی با چه پدیدههایی طرف هستین. هنر دیگه مثل یاد گرفتن ادیت فیلم نیست؛ یعنی این کانتنتهای فستفودی که الان هست، خوبه. اینها قراره تو یه کاری بلدی، یا آرتیستی هستی، از اینها بهعنوان تکنیک استفاده کنی؛ اینها تکنیکه. ما خیلی وقتها تکنیک رو با هنر اشتباه میگیریم. یعنی یه آرتیست رو… به یه کسی لقب آرتیست میدیم که اصلاً آرتیست نیست. یعنی مثلاً من خودم رو هنوز آرتیست نمیدونم واقعاً به اون معنی که… معنی کلاسیکش؛ به این دلیل که ما بعضاً میایم تو یک صنفی، هی مهارت کسب میکنیم؛ هی میفهمیم که آقا اشکالاتش چیه؛ هی بهترش انجامش میدیم؛ سرعتمون میره بالا. اینقدر این کارو میکنیم، میفهمیم اینجاش اشکال داره این کار رو بکنیم. ما آدم ماهری هستیم؛ ما آدم درواقع دارای اسکیل هستیم با مهارت بالا و تجربهٔ بالاتر. شما ممکنه تا ابد آرتیست نباشی چون آرتیست باید تفکر داشته باشه و این تفکر صرفاً با کار کردن بدست نمیاد. اوکی؟ تو گذشته هم که حالا مثلاً تکنیک هم از همون تخنه داره میاد که از یونان داره میاد، اون هم افرادی بودن که مجسمهساز بودن، اینها رو هم آرتیست نمیدونستن. یعنی اولین کلمهای که اومد… بعداً آرت از جای دیگه اومد. …که تکنیک بعداً تبدیل شد، به کسانی میگفتن که اینقدر تو یه کار مهارت پیدا میکردن، طرف میتونست یه مجسمه رو عین شما درست بکنه. واسه همین ما به اونها هم… درسته تو شکل کلاسیکش میگیم آرتیست ولی باز اینها آرتیست بسیاریشون نیستن؛ یعنی آدمهای بسیار ماهر… یا یه نجار رو شما میگی، آدم بسیار ماهریه، این آرتیست نیست. این پس اولین داستان. پس ما باید اول اگه میخوایم آرتیست هم باشیم، و نه صرفاً یک اپراتور تکنیکال، شما باید یه فرقی با یک مثلاً صدابردار داشته باشی تو این قضیه. حالا هرچند که اون صدابردار هم میتونه آرتیست باشه… وارد اون بحثش نمیشم. …ولی فرمش بیشتر فضای مهارتیه. یا نجار، یا هر چیز دیگه. پس اول باید مبانی هنر رو بدونیم. بعد از اینکه از این مرحله گذشتیم، حالا باید تکنیک بدونیم. یعنی انتخاب کنیم که آقا من میخوام عکاس بشم، تمام تکنیکهای ابتدایی و تا یه حد یه ذره حرفهایتر عکاسی رو بدونمٔ که حالا این آپدیت هم خواهد شد بعد. مخصوصاً تو این فضایی که اینقدر تجهیزاتمحوره. این اتفاقات که گذشت، تونستم قواعد کلی رو یاد بگیرم، باید برم سراغ قواعد هر شاخهای حالا. مثلاً شما میگی عکاسی فشن، خب باید ببینم تو عکاسی فشن چه چیزهایی مهمه. تو هنوز تو بحث عکاسی هستیم تکنیکهاش. خب نور مهمه؛ محصول دارن اینها پس عکاسی محصول من باید بدونم. نورپردازی محصول رو باید بشناسم که حالا میشه یه ذره نورپردازی کامرشیال و پروداکت و اینها. بعدش باید بتونم با مدل کار بکنم. وقتی میخوام با مدل کار بکنم پس باید نورپردازی پرتره بدونم. شما چطور میتونی یه لباس رو تن یه مدل بکنی، بعد قواعد نورپردازی پرتره رو ندونی؟ انواع نورپردازی کلاسیک رو نشناسی؟ این پس مرحلهٔ بعد. پس میام نورپردازیهای کلاسیک که از سینما اومده رو… اینها رو باید بشناسم. بعد از اینکه اینها ترکیبهاش دراومد، حالا میرم تو مراحل بعدی که لایههای بعدی هست که حالا میشه بتونم از بابت تجارت این داستان، این تجارت رو هم بشناسم؛ بفهمم که آقا تو فشن چه مسائلی هست؟ تاریخچهاش چیه؟ برندها چی هستن؟ چهکار میکنن؟ فروش چهجوریه؟ حالا چه در دنیا، چه در داخل ایران که ما کار میکنیم. پس این مراحل رو باید بدونم. افرادی که توی این حوزه فعالن کیها هستن؟ یعنی من باید بدونم آقا صاحب این برند کیه؟ چهجوری زندگی میکنه؟ از کجا اومده؟ چی داره تولید میکنه؟ چه میدونم ایدهها… دیزاینش چه شکلیه؟ رقیبش کیه؟ اون داره چیکار میکنه؟ این چیکار میکنه و امثال اینها. پس میام اطلاعاتم رو حالا تو اون فضای مشخص فشن بالا میبرم. بعد از این داستان، حالا من اگر میخوام اثرگذار باشم، دیگه حالا باید یه دیدی داشته باشم، باید قدرت تحلیل داشته باشم. اینجا دیگه حالا میریم سراغ اینکه حالا… همون چیزهایی که گفتیم. فلسفه من باید بدونم. نمیتونم… یعنی شما نمیتونی بگی من زیباییشناسی میفهمم، فلسفه نمیفهمم. اصلاً خب زیباییشناسی از فلسفه اومده دیگه؛ من باید اون قواعد رو بدونم از کجا… معنی زیبایی چی بوده؟ چه تغییرات… تو این سیر و تحولی که معنی زیبایی پیدا کرده در تمام این سالها از گذشته تا امروز، میفهمم که اولاً که چرا تغییر کرده؟ پس متوجه میشم که آقا امروز این دیزاین زیباست؛ فردا دیگه این دیزاین زیبا نیست. امروز میتونه یه لباسی که همه دارن میپوشن، یه پیراهن آستین کوتاه؛ یه سال دیگه اصلاً زیبا نیست؛ بهخاطر اینکه چشم داره عادت میکنه بهش. پس حالا اینها رو میرم جلو کتابهایی از شاخههای مختلف… حالا یه پیشنهادی که میتونم بدم که سرعت رو ببره بالا که درواقع دیگه اینها میشه تکنیکها، با توجه به اینکه ما زمان نداریم، سرعت زمان بالاتره، وقت محدودتره، مسائل مالی هست و امثال اینها، شما باید برین سراغ مدیومهایی که در زمان کمتر، اطلاعاتی بیشتری بده. همین ویدیوکستی که ما داریم درست میکنیم؛ پادکستها، کتابهایی که حالا صوتی میتونه باشه. اینها میتونه سرعت رو ببره بالا. قطعاً تو اثرگذاری یا تو عمیق شدن میتونه یه ذره متفاوت بشه. ولی بههرحال چارهای هم نیست؛ یعنی شما مجبوری یه جاهایی که نمیشه، این زمان رو کن… من تو ماشین بیست و چهار ساعت دارم پادکست گوش میدم. حتی تو موضوعهای مختلف؛ یعنی یکی از پادکست هایی که گوش میدم، اصلاً دربارهٔ چیزهاست… استارتآپهاس. چرا؟ چون ما اساساً یکی از مشتریانمون کسانیان که استارتآپن. یعنی همهٔ… تقریباً عموم کسایی که تو فضای فشن، استارتآپن. طرف دو ساله اومده تو این فضا داره میفروشه؛ خب استارتآپ حساب میشه دیگه. پس شناخت اینجا، مسائل بیزینسیشون، افرادی که تو اینجا کار،… چطور یه برند میاد و مشکلاتشون چیه،… من این رو میتونم چهجوری با عکس حل کنم؟ یعنی متوجه میشم که مسائل یه صاحب یه بیزینس چیه، پس میتونم تو عکس هم این مشکلش رو حل کنم. ولی وقتی هیچی ندونم از این داستان، یارو میاد با من صحبت میکنه، اتفاقی که میافته، میبینه که آقا من اصلاً آشنا به مشکلات اینها نیستم؛ ولی میتونم اونجا ایده داشته باشم. آقا من میدونم که شما واسه این مسئله حجم تولید بالا داری و ازش کانتنت میخوای، ما سرعت رو حل میکنیم با این قضیه. از ایده، یعنی ایدهای که بخواد پیچیده تولید بشه، ازش پرهیز میکنیم، میرسیم به یه ایدهای که تو تولید سرعت بالاتری داره ولی همچنان خلاقانهاس و میتونیم آدمهای بیشتری رو ببینیم که سرعت تحویل رو ببریم بالا. این مشکل تو رو من اینجوری حل میکنم. پس من میشم جزئی از اون سیستم. واسه همون اون دیگه تو رو بهعنوان یه صنعت مجزا از خودش نمیبینه. و اونجاست که میتونه با تو راحتتر همکاری بکنه؛ مثل وقتهایی که ما میریم با یه جایی کار میکنیم، میبینیم هیچی از عکاسی متوجه نمیشه. ولی زمانیکه یک مشاور هنری میاد میگه آقا من میدونم چه مشکلاتی داری، من متوجه میشم که مثلاً قیمتی دادی، طرف میخواد قیمت رو بیاره پایین. اولین چیزی که میاد میگه آقا من میدونم تو دو ساعت بابت این عکس وقت گذاشتی. من میفهمم تدوین یه کار، فقط نشستن و زدن نیست. تو باید ایدهاش رو داشته باشی، تمام راشها رو ببینی، بچینی، چند بار خراب میشه. حالا موزیک پیدا کردن… ممکنه سه روز درگیر پیدا کردن یه موزیک باشی، بعد نشینه و امثال اینها. ببین وقتی یه کسی درد تو رو میفهمه، چه اتفاقی میافته؟ تو به اون تخفیف میدی. چون میفهمه آقا اول از همه فهمید تو مشکلت چیه، با توجه به اینکه میدونه، داره ازت تقاضا میکنه خواهش میکنم ازت که مبلغ رو یه ذره بیاری… بهخاطر شرایط ما. اینجا دیگه درواقع داره از تو میگه آقا من میدونم تو کاردرستی. ارزش کار تو رو پایین نیاورده. پس تو راحتتر تخفیف میدی. اصلاً حضور مشاور هنری تو کارها، یکی از راههاش اینه. تو دیگه با مدیر شرکت نمیگی… یه باگی که اصلاً خیلی از عکاسها دارن، همینه که مستقیم تو رفتی نشستی کنار کسی که اصلاً وقت نداره با تو حرف بزنه و سیستم حرف زدنش با تو، با سیستم حرف زدنش با یه آدم دست پایینتر از خودش، یا معاونش، یا مسئول کارخونه، یکی میشه. با همون ماینست اون شکلی میاد با تو صحبت میکنه؛ پس اون دیدی هنری و حالا این چهقدر وقت… اصلاً تو این باغ نیست. ولی اون مشاور هنری که میشه واسط بین شما دوتا ،هم اونور رو میشناسه؛ همین اینور رو میشناسه. حالا شما بهعنوان یک عکاس هر چهقدر اطلاعات اونور رو داشته باشی، خودت بهعنوان مشاور درواقع هنری میتونی عمل بکنی. پس میتونی هم حرف اون رو بفهمی، پس میتونی پول بیشتری از اون بگیری… بگی آقا من مسائل تو رو میدونم. اینور این مسائل هست. میدونم شما چی میگین. حالا اصلاً الان این کار رو میکنیم، یک ماه بعد مسئلهاش رو حل بکنیم. یا من اینها رو به شما میدم، شما دو روز دیگه این حال رو به ما برگردون. میدونی؟ پس میشناسیم این قضیه. دیگه کاملاً جدا نیستین؛ نه تو میفهمی اون چی میگه؛ نه اون میفهمه تو چی میگی. پس میام حالا وارد مسائل مارکت اون اتفاق میشم. آدمهایش را میشناسم، وقتی با یه استایلیست برم، بشینم، بیام، دوست بشم… با یه آدم دیزاینر برم، بیام، تو کارخونه رفتوآمد داشته باشم؛ حالا خیلی با اینها میتونم راحتتر صحبت کنم. اینها بیشتر به من اعتماد میکنن، من هم به اینها. پس مثل این میمونه که… حالا من همیشه میگم شما وقتی میخوای با یه آدم صمیمی بشی باید یه رازی بگی، باید یه مطلب شخصی بگی. من دهبار هم بیام اینجا بشینم به شما بگم شما، تو هم به من بگی شما؛ من هم هیچ حرفی از خانوادهام نزنم، از زندگیام نزنم، از گذشتهام نزنم، فقط اومدیم بیستبار نشستیم، این فاصله هم حفظ شده، رفتیم. ولی زمانیکه حالا بهم میتونیم اعتماد بکنیم… من یه جا اصلاً بیام واسه شما یه کاری انجام بدم، شما فردا یه کار دیگه واسه من انجام بدی. همهچی که پول نیستش که. ما داریم پول انجام میدیم که این سرویسها رو بگیریم. من میتونم این کار رو واسه تو انجام بدم؛ تو این کار رو واسه من؛ یعنی تهاتر. یعنی خیلی وقتها باید ذهنیت ما صرفاً از پول خارج بشه؛ اینقدر ذهن ما با یه چیز فیزیکی مثل پول نباشه. این خیلی بهنظر من آسیب میزنه. یه بخشیاش هم یه مشکلاتی که تو مذاکره و اینهاست که حالا تو مرحلههای بعدی میتونه باشه… یعنی اینکه حالا شما بدونی چجوری باید مذاکره کنیۀ چجوری بدونی با آدمها ارتباط بگیری؛ چهجوری از روان انسانها اطلاعات داشته باشی. یعنی میبینی آدمها کی خسته میشن؟ کی میپذیرن؟ تو چه شرایطی باید باهاشون قرار گذاشت؟ تو یه جلسهای چیزی رو جلو برد، یا میشه آنلاین جلو برد. چه کلماتی رو دوست دارن بشنون؟ من کجا بشینم میتونم ارتباط بهتری بگیرم؟ چه حرفایی رو بزنم واسهٔ این آدم خوشایندتره؟ چطور میتونم بشناسمش. در عین حالی که حرفهای خودم رو هم میتونم بزنم. پس حالا بالا بردن درواقع تواناییهای فردی تو مراحل بعدی که حالا تو باعث میشه بتونی کار بگیری. اصلاً شما متخصص… داریم دیگه. الان کسایی هستن که بسیار متخصصن، تمیزترین عکس، بدون نقصترین عکس رو میتونن دربیارن، ولی دوتا ارتباط ندارن. خب شما وقتی ارتباط نداری، پروژه نمیتونی بگیری، چه اهمیتی داره دیگه؟ بعد اصلاً یه بخشی از این پروسه تو پروژههای کاری کامل میشه. یعنی شما نمیتونی از اول همه اطلاعات رو *[۱:۱۲:۵۸] شما هر روز بری یه پروژهٔ خوب بگیری. اصلاً چنین چیزی نداریم. چون باید هی خطا بکنی، قیمت اشتباه بدی. هول بشی زود قیمت بدی. تو جلسهای که با جلسهٔ حضور داشته باشی، تلفنی قیمت بدی. تو شرایط بدی با یه کسی صحبت بکنی درکش نکنی. قبلش نری سرچ بکنی دربارهاش؛ بیزینسش رو نشناسی و امثال اینها. اینها میشه مراحل بعدی که دیگه اون توانایی فردیه منه که بتونم حالا پروژه بگیرم. بعد که حالا میره مراحل بعدی، شما باید پوزیشنهات رو تغییر بدی. یعنی حالا من دیگه دورانی نیستش که بتونم تا ابد بهعنوان یه فریلنسر کار بکنم. زمانی نیستش که من بتونم صرفاً یه کار انفرادی بکنم. پس باید این رو درواقع اکسپندش بکنم. آدمهای بیشتری بیارم. من بارها شده تو پروژههام، از پول خودم زدم یک طراح صحنه آوردم تو پروژه. از پول خودم زدم یک گریمور اضافه کردم. از پول خودم زدم گفتم که آقا… یا مخ اون رو زدم؛ یعنی در اولین حالت اینه که میتونم طرف رو… یعنی قدرت اقناع کردن، موضوع خیلی مهمیه. من دیدم آدمهایی که یه کسی گفته آقا من از این سبک کار متنفرم؛ طرف اومده تو پروژه همون سبک رو بهش فروخته. و طرف خوشحال؛ خروجی رو هم دیده کیف کرده. خب این قدرت اون آدم رو تو اقناع کردن میرسونه. هرچند که باید نیازهای مشتری رو در نظر گرفت اون مسائل بعدیاش. تمام این مراحل بهنظرم از شما یک عکاس فشن میسازه که این هم لقب رو بقیه باز به شما میدن. شما خیلی درگیر این نباید باشی که آقا حالا من عکاس فشن شدم یا نشدم؟ قواعدش رو بدونی، تو اون مسیر حرکت کنی، بالأخره یه جایی بقیه میگن آقا ایشون عکاس فشن خوبی هست یا نیست تو شاخهٔ خودش. نیایم بگیم آقا فلانی دیدین کارش اینه، این اونجوری نیست. اصلاً قرار نیست ما عین هم باشیم. من بعد تبلیغاتی قویتری میتونم تو فشن بیارم، یه کس دیگه میتونه مستقل کار بکنه. یه کسی ارتباط بهتری با مدلها داره، میتونه بیستتا مدل رو هماهنگ بکنه، بیاد سر یه پروژه، پروژه که نیاز به باجت بزرگ داره، با باجت پایین حلش بکنه؛ یا شلوغ بکنه؛ یا تو اون پروپاگاندا میتونه قویتر عمل بکنه. اینها توانایی هر کسیه که شما از یه جایی به بعد، تو یه سنی به بعد، بهجای اینکه هی بخوای خودت رو یه الگو پیدا بکنی خودت رو تغییر بدی، متوجه میشی که آقا اول از همه باید بپذیرم که آقا این منم با این میزان انرژی، با این میزان توانایی فیزیکی حتی، با این قدرتها، با این ضعفها، پس میام بیشتر میرم سمت قدرتهایی که دارم. من میتونم توی رابطه بشینم ده ساعت حرف بزنم. چرا از این استفاده نکنم؟ پس یه پروژهای که من قراره برم یه وبسایت بسازم، کلی جون بکنم پشتش بیام چه میدونم هزارتا کار این شکلی بکنم، یا بخوام کاراکتر خودم رو خراب بکنم، برم پرسونال برند خودم رو افتضاح گند بزنم توش بشینم یه جایی هر بازی براساس تقاضا در بیارم؛ امروز باید برقصم، امروز باید بخندم، امروز باید لباس قرمز بپوشم، امروز باید… چه میدونم… …باید یک حرکت مضحک براساس الگوریتمها در بیارم، یه موزیک خیلی ترند شده رو بین میلیونها نفر بذارم و وارد این بازی بشم؛… باز به پول کار ندارم ها! اصلاً وارد اون بحث نمیشم چون اینها باهم متفاوتن. یه بار دیگه میتونم یه کاراکتری بسازم که یه برند کلاسیک درست حسابی من رو انتخاب بکنه از بین هزاران عکاس. اینکه شما چه تصمیمی میگیری و بهش باور میاری و درگیر حاشیههای کناریش نمیشی، این چیزیه که واقعاً در طول زمان، سن، تجربه و پذیرش بدست میاد و در کنار اون توانایی که شما دارید. این میتونه به نظرم تو هر شاخهای، به نظرم میتونه کمک بکنه؛ تبلیغاتی، فشن یا هر چیزی.
مصطفی عرفانی: حالا تو حوزههای تبلیغات عکاسی توی این یکسال گذشته، یکی از مسائلی که خیلی بولد شده و مطرحه، هوش مصنوعیه. سایتهای خیلی زیادی اومدن، اپلیکیشنهای خیلی زیادی اومدن توی این حوزه دارن کار میکنن. جامعهٔ تولید کنندهٔ محتوا بهخصوص عکاسها، یه خرده ترس برشون داشته که آیا این هوش مصنوعی یک رقیب خواهد بود براشون یا نه؟ نظرت چیه؟ این یه تهدیده؟ آیا ما شغلمون در آینده منقرض میشه؟ آپ گرید میشه؟ چهجوریه این داستان هوش مصنوعی توی حالا حوزهٔ عکاسی؟
فربد جعفرپور:حالا سوالیه که این روزها خیلی مطرح میشه و خب خیلی اون قضیه که بخواد آدم جلوش بایسته، یا بخواد… چه میدونم… …بگه خوبه یا بده، عملاً ما توی مراحل مختلف حالا تاریخ یا زندگی خودمون تو همین چند… بهخصوص توی این… تو زندگی خود ما که حالا من دهه شصتیام، یه تغییراتی دیدیم که مثلاً بیست سال پیش من برمیگردم، اصلاً انگار مثلاً هفتاد سال پیش یا دویست سال پیشه؛ اینقدر این فرایند و سرعت تغییرات تکنولوژی و اینها واقعاً… فرهنگ، همهچی عجیب غریب سرعت داشته و تغییرات عجیبوغریبی داشتیم. و اصلاً یه وقتهایی آدم سرعت رو نمیتونه بهش برسه. اصلاً اینهمه تغییر! ولی خب تنها راه عاقلانهترین کار اینه که شما بتونی از این قضیه استفاده بکنی و خودت رو آپگرید بکنی. راه دیگهای نیست. میدونی؟ مثل… یاد اون دوران میفتم که عکاسی مکانیکی داشت میشد دیجیتال و خیلی از اساتیدی که اون موقع بودن و سیستمهای مکانیکی کار میکردن، دوربینهای آنالوگ و سیستمهای قدیمیتر، و بحث چاپ و شمیمی و فلان، خیلی گارد داشتن یه تعدادیشون که نه؛ این درست نیست و… نمیدونم… ….لطمه میزنه و فلان. و در آخر دیدیم کسایی که تونستن بمونن تو این فضا، بعضاً همچنان هم دارن کار میکنن و قوی هم هستن. اون کسایی که خیلی زیادی سفت و سخت وایستادن و این تغییر رو نپذیرفتن و باهاش تغییر نکردن، خب با اینکه زمان بیشتری هم داشتن… الان شما تو یه سال باید خودت رو تغییر بدی یا حتی بری پیشواز. میبینی که کنار زده شدن و مشکلات و مسائل خودشون رو داشتن. ما هم بههرحال سالهای زیادی رو طی کردیم به اینجا رسیدیم؛ خیلی راحت نیست امروز شغل خودمون رو تغییر بدیم، بریم یه چیز دیگه. پس بهتر است که اون تواناییهایی که داریم، آگاهی که داریم رو حالا بهعنوان یک مدیوم جدید ببینیمش یا بهعنوان یک وسیلهای که داره به ما کمک میکنه. و اینکه این هم باید در نظر داشته باشیم یعنی هوشمندانه حواسمون باشه که چه شاخههایی بیشتر ممکنه آسیب ببینه؛ یا تو تایمی که درواقع… تایمی نزدیکتره درواقع تو زمان یا آیندهٔ کوتاه میتونه بازار رو کوچیک بکنه. هی به این فکر نکنیم که آقا مثلاً عکاسی پروداکت که بهنظر من یکی از اون مواردیه که خیلی احتمال کوچیک شدن بازارش هست، حذف میشه یا نمیشه. نه؛ این بازار کوچیک میشه چون یه بخش بزرگی از این نوع عکاسی میره به سمت AI. حتی تو عکاسی پرتره ممکنه یه بخش زیاد… یعنی اون بخشی که نیاز به تفکر مستقیم یه عکاس نیست،… حالا ممکنه به نوعی هم این اتفاق بیفته. ولی اون کسایی که… اون مواردی که این اتفاقات درش میتونه اتفاق بیفته، قطعاً بازار کوچکتری خواهد داشت. و ما بههرحال این تعداد عکاس داریم. خب؟ شما نمیتونی بگی اینها نمیتونن حذف بشن. بحث اینه که بازار کوچیک میشه، تعداد آدم هم زیاده. خب مسلمه که وقتی شما یه حجم زیادی از کارمند یا افرادی که تو اون خدمات دارن سرویس میدن رو داری ولی بازار کوچیک شده، خب قیمت پایین خواهد آمد. ارزش کار پایین خواهد آمد؛ بهخاطر اینکه تعداد زیادی هستن که حاضرن این پروژه رو واسه شما انجام بدن. وقتی تعداد زیاد میشه، مجبورن با قیمتهای پایینتر کار بکنن. یا سرویس بیشتری به شما بدن. پس در تهدید هستش این بازارها. حالا اینکه شما میتونی چه بازار جدیدی پیدا بکنی؟ یا کدوم شاخهها کمتر بازارش کوچیکتر میشه یا تو بخشهای دیگه گستردهتر میشه حتی، اینها رو بهنظر من باید پیدا کرد، براساس اون رفت. نمیتونین هم شما همچنان… الان مثلاً دو جور کار داریم؛ یه وقت شما میخوای یک محتوای خیلی ارزشمند تولید بکنی، همچنان مجبوری تو اون سرعت پایین کار بکنی. ولی تو بعضی موارد که صرفاً قراره یک کانتنتی بیاد، یه توجهی بگیره، اونجا هم میتونی از هوش مصنوعی استفاده بکنی. یا بعضاً هوش مصنوعی تفاوتی با یک سیستم سنتیتر نداره؛ اونجا چرا که نه؛ میشه استفاده کرد. این زمان رو جای دیگری خرج کرد؛ یعنی شما میتونی یهسری کاری که داری انجام میدی رو یا اوت سورسش کنی که بهنظر من کمکم باید یک عکاس حالا حوزهٔ فشن، تبلیغات یا هرچیزی، آدم حرفهای باید یاد بگیره کمکم یه بخشهایی رو به غیر از اینکه شناخت رو اون حوزه داره متوجه میشه، اوتسورسش کنه جاهای دیگه که سبکش بکنه. ذهنیتش رو ببره جایی که ارزشمندتره یا میشه توانایی خودش رو بیشتر نشون بده. تو AI هم میشه این بخشها رو به اون بخش سپرد و ازش استفاده کرد. تنها راه اینه. حالا هر چهقدر شما بیشتر مسلط باشی، شناخت داشته باشی، تحقیقات بکنی، واردش بشی، آموزش ببینی، قطعاً میتونی درستتر و سریعتر تصمیم بگیری و درواقع بهعنوان یک وسیله ازش استفاده بکنی.
مصطفی عرفانی: حالا اینی که میگی… حالا قدیمها یه زمانی بود من کلاس که داشتم میرفتم کلاس عکاسی، دوربینها نگاتیوی بود و دوربینهای دیجیتال تازه داشت میاومد و استادمون یک تکلیفی داد که آقا برید عکس بگیرید و من اونموقع رفتم از دوربین دیجیتال استفاده کردم. بعد تکالیف رو که داشت میرسید، رسید به من، تا دید عکسهاش روی کاغذ عکس نیست، روی کاغذ پرینته، یهویی گفت اینها رو با دیجیتال گرفتی؟ گفتم که بله. عکسها رو انداخت جلوی من؛ گفت برو عکس درستوحسابی بگیر. یعنی اون قدیمیها حالا اونموقع که تازه داشت دوربینهای دیجیتال میاومد، اصلاً اعتقادی به دوربین دیجیتال نداشتن. و الان یه جورایی آدم… باز دوباره ما جزء یک نسلی هستیم که خیلی چیزها رو، این تغییر نسلها رو دیدیم. الان این هوش مصنوعی هم یه چنین جایگاهی داره.
فربد جعفرپور:ببین این بحثی که الان هست به نظرم دو جور جواب من دارم بهش؛ یه بخشی که نظر شخصی خودم میشه دربارهٔ این قضیه و تأثیراتی که میذاره، نه صرفاً روی حالا بیزینس ما. بهطورکلی، چون این موضوع فقط بحث ما هم نیست دیگه. تمام کارها داره این اتفاق واسش میفته. اگه نظر شخصیام رو بخوای، اصلاً باهاش موافق نیستم؛ یعنی ما مشکلمون همیشه تو این تغییرات اینه که صرفاً وقتی میخوایم فکر کنیم یه چیزی خوبه یا نه، نگاه میکنیم که این قضیه واسه ما خوب هست یا نه. خب؟ کاری نداریم که این صنعت با این حجم آدم چه بلایی سرشون میاد و این انتظار… ببین ما یک الگوهایی واسه ما دارن میسازن که همه باید موفق باشن، همه صبح تا شب باید کار کنن، هم باید تلنت باشن، همه باید یه آدم غیر… شکستناپذیری باشن که از صبح پا میشن، میدوئن… اصلاً سمبل یه آدم رو ما این میدونیم و همه هم باید در این حد بدوئن. خب این عملاً واسه همهٔ آدمهای دنیا امکانپذیر نیست. دنیا باید شرایطی داشته باشه که یه آدم بتونه با یه زندگی سادهتر، با یه روتین سادهتر به حداقلهای زندگیاش برسه؛ با این اتفاقات، این اتفاق نخواهد افتاد. یعنی قطعاً در مسیر طولانی آدمهای زیادی زیر پا له میشن؛ زندگیهای بسیاری داغون میشن و این اثراتی توی زندگی اونهایی که موفق هستن هم دیده خواهد شد. چون یه کسی یه شرایط مالیاش اوکی نیست، بچهٔ بدتری تربیت میکنه، از لحاظ روانی آسیب بیشتری میبینه، بزه بیشتری میشه. مسائل کلی اجتماعی پیش خواهد آورد و، و، چیزهای دیگه. و این سرعت قطعاً به عمق آسیب میزنه؛ به هنر آسیب میزنه؛ به روان آسیب میزنه؛ به امکانات آسیب میزنه؛ انسان رو از انسان بودنش دورتر میکنه و شرایطی… یعنی اگه بخوام وارد بحث خیلی کلیتر این اتفاق بشم، اصلاً دوستش ندارم. یعنی حتی من برگردیم میگم همون عکاسی مکانیکی، باز از این بهتر بود. بهخاطر اینکه اجازه میداد آدمها زندگی ارگانیکتری داشته باشن، کندتر بود. آدمهای بهتری باشن، آرتیستهای بهتری باشن. مسائل انسانی و شخصیتری باشه. اینقدر همهچی نظاممند نشه که انسان اصلاً گم بشه تمام هویتش رو از دست بده. و اینها هم دوباره به نابودی هویت انسان بسیار با سرعت خیلی بیشتری کمک میکنن و من یه چیز نسبتاً ترسناکی تو ذهنم میاد از این نظر. واسه همین اصلاً دوسش ندارم. یه بخشی هم که گارد دارم خودم تا جاییکه میتونم، این حالتهاس. ولی یه بحث واقعیت یه موضوع دیگهاس. متأسفانه اینقدر اثرگذاری آدمها کم شده که ما اگه… همیشه به خودمون اولین چیزی که فکر میکنیم میگیم حالا من خوشم نیاد، چهکار میتونم بکنم؟ و این بدترین موضوع تو زندگی تو دنیاست. بهخاطر اینکه قدیم یه کسی میتونست فکر کنه که من میتونم یه کاری بکنم. ماها اینقدر جزء کوچکی شدیم از یه سیستم قدرتمند و این سیستم داره قدرت بیشتری پیدا میکنه که همه آدمها رو داره خرد میکنه و این بزرگترین ضربهای که اینجور چیزها پیش میاره. و یه ذره باید حواسمون به نظرم به این داستان باشه حداقل. حتی نوع استفادهمون هم حواسمون باشه آقا یه تعدادی همچنان باید زندگی کنن. میدونی؟ ما میتونیم خودمون رو آپدیت بکنیم بریم یه مرحلهای درآمد خوبی هم داشته باشیم. یهسری آدمی هم که تازه میان تو این صنفها… نمیدونن چه بازی هست، ازشون کار بکشیم. ولی باز در نهایت باید اون اخلاقه و انسانیته رو خیلی حواسمون باشه. این نظر شخصیامه. ولی تو بحث واقعیاش یه جورهایی بهخاطر همون ضعیف شدن ما مسئله پیچیده است؛ یعنی شما اول باید بتونی سروایو کنی، بیای بیرون از این فشار. بعد بتونی اثر بذای. منتهی خودت یه آدم افسردهٔ فقیر چیز باشی، کاری نمیتونی بکنی. پس یه ذره بازی پیچیدهاس از این نظر.
مصطفی عرفانی: حالا این تکنولوژی حالا میگن اونموقعی که ماشین اومد، خیلیها گاری و اسب اینها بود دیگه؟ اونها حالا یه جورهایی بیکار شدن یا *[۱:۲۵:۵۵] توی صنعت رباتها خیلی نقش مؤثرتری دارن هرروز، آدمهای بیشتری دارن بیکار میشن…
فربد جعفرپور:و ما نمیبینیم اونها رو. میدونی؟ مشکل اینه که هیچکسی اون خانوادهها رو نمیبینیه.
مصطفی عرفانی: حالا میگن حتی توی اقتصاد هم داره دنیا عوض میشه؛ یعنی کسبوکارهایی که تو خیلی از *[۱:۲۶:۱۳]ها تا چهار سال پیش داشته کار میکرده، پول درمیآورده، حتی اونها هم داره نابود میشه؛ یعنی اون تحمیل فقط برای حالا ماهایی که داریم توی این حوزهٔ مدیا کار میکنیم، نیست. همهٔ کسبوکارها دارن ازش متأثر میشن. خیلی از کسبوکارها میبینن نابود میشه و اون صاحبین کسبوکار چه بخوان، چه نخوان، دارن حذف میشن. حالا اینکه تو آینده چه اتفاقی میافته، حالا آدم واقعاً نمیدونه که به نفع آدمها میشه به نفع اون آدمها نمیشه و چی… این اتفاق میافته، من خودم هم نمیدونم.
فربد جعفرپور:میدونی چون تو این معادله تو همیشه فقط صاحبین کسبوکار رو در نظر میگیری. کارمندهایی که واسهٔ این کار میکنن یا کارخونه، یک درصدش این مدیران، ۹۹درصدش این کارگرهاییان که هیچ کار دیگهای بلد نیستن.
مصطفی عرفانی: دفاعی هم ندارن.
فربد جعفرپور:اون طرف میتونه با میزان پول و اطلاعات و روابطش یه بیزینس رو… شاید حالا… تازه ما داریم موفقهای اونها رو میگیم تغییر بده بره روی یه لول… از این موج رد بشه، بره رو موج بعدی. ولی این وسط اینها چهکار میتونن بکنن؟ هیچ کاری نمیتونن بکنن. یعنی دوباره میرن پایینتر، ارزش کارشون کمتر میشه، مثل اون تغییراتی که تو کشاورزی پیش اومد و اون سیستمهایی که تو تاریخ داریم و اینها. این هم هست دیگه ولی مجبوری با واقعیت کنار بیای دیگه. امیدوارم که باز راهحلهای پیش بیاد که این مشکلات رو هم در نظر بگیره.
مصطفی عرفانی: فربدجان مرسی که دعوت من رو قبول کردی، اومدی. حالا قبلاً با همدیگه خیلی صحبت کرده بودیم، امروز هم از صحبتهات خیلی استفاده کردم، هر بار که با همدیگه میشینیم صحبت میکنیم یهسری موضوعات جدید رو مطرح میکنی که من رو مجبور میکنی باز دوباره نسبتبه اطلاعات و توانمندیهام یه مروری داشته باشم. و وقتیکه گذاشتی که اومدی.
فربد جعفرپور:مرسی از تو. ممنون که این فرصت رو دادی. خیلی خوشحال شدم در کنار یه تیم حرفهای باکیفیت خوب که همیشه واسم خیلی مهم بوده، خوشحالم که این کارم با این کیفیت درواقع داره انجام میشه. امیدوارم که بهترین اتفاقها بیفته و واقعاً بتونه یه کمکی به افرادی که جدید میان یا کسایی که تازه حضور پیدا میکنن تو این بیزینس، بعضاً من خیلی نگرانشون میشم واقعاً؛ بهخصوص درمورد پسرها یه نگرانیهای مضاعفی هم دارم بخصوص تو ایران. امیدوارم که اینها بتونه یهسری از این موانع رو برداره. اون اضافهکاریها و وقت هدر کردن… تو مسیر درستتری درواقع قرار بگیره.
مصطفی عرفانی: لازم میدونم… امروز ما میزبانمون استودیو فردا بود؛ نور خوب، تصویر خوبی که دارید میبینید، زحمات مربوط به استودیو فردا هستش. امیدوارم که بتونیم برنامههای بعدیمون رو هم با همین کیفیت ضبط کنیم و تلاشمون این باشه که هر روز برنامهٔ بهتر و بهتری تولید کنیم. ممنون فربدجان. مرسی کسایی که این برنامه رو شنیدن و دیدن و ممنون از شما. خدانگهدار.